نخستین پیمان ها در صدر اسلام (۵)

نـخـسـتـین پیمان عقبه :  سوید بن صامت اوسى  براى گذراندن حج به مکه آمـد. رسول الله صلی الله علیه وسلمبه او برخورد و به اسلام دعوتش فرمود. سوید آن را نیک تلقى کرد و در بـازگـشـت بـه مدینه آنچه را شنیده بود براى مردم خود باز گفت . ولى او در واقعه بعاث  در جنگ میان اوس […]

نـخـسـتـین پیمان عقبه :

 سوید بن صامت اوسى  براى گذراندن حج به مکه آمـد. رسول الله صلی الله علیه وسلمبه او برخورد و به اسلام دعوتش فرمود. سوید آن را نیک تلقى کرد و در بـازگـشـت بـه مدینه آنچه را شنیده بود براى مردم خود باز گفت . ولى او در واقعه بعاث  در جنگ میان اوس و خزرج در مدینه منوّره کشته شد.
رسول الله صلی الله علیه وسلمدر مـوسـم حـج مـى رفـت و خـود را بـه قـبـایـل مـعـرفـى مـى کـرد. روزى هـفـت تـن از مـردان قـبـیـله خـزرج را در جـایـى بـه نـام عـقـبـه  دیـدار و اسـلام را بـر آنان عرضه فرمود. آنان نیز پذیرفتند و حضرتش را تاءیید کردند.
ایـن گـروه هـنـگـام بـازگـشـت بـه مـدیـنـه ، جـریـان اسـلام آوردنـشـان را بـراى قـبـیـله خـود نقل کردند و آنها را به این دین خواندند و به این ترتیب اسلام در مدینه انتشار یافت .
پـس از گـذشـت یـک سـال ، دوازده نـفـر مـرد در مـوسـم حـج بـه مـکـه رفـتـنـد و در عـقـبـه بـا
رسول الله صلی الله علیه وسلمدیـدار کـردنـد. آنـان بـا آن حـضـرت پـیـمان بستند که به خداى یگانه ایمان بیاورند، ملازم کارهاى نیک باشند و از تعصبهاى جاهلیت دورى بجویند.
رسـول خـدا(ص ) مَصْعَب بن عُمیر را به مدینه منوره فرستاد تا وظیفه تبلیغ اسـلام را بـه عـهـده بـگـیرد، قرآن را بر آنها عرضه کند و با امور دینى آشنایشان سازد. به دنبال آن گروههاى بسیارى از مردم یثرب (مدینه ) به دین اسلام درآمدند.
بـیـعـت عـقـبـه ، نـخستین موفقیت نظامى
رسول الله صلی الله علیه وسلمدر بیرون مکه مکرمه بود. زیرا اسلام در مـدیـنـه انـتـشـار یـافـت و بـراى رسول الله صلی الله علیه وسلمدر آن شـهـر اردوئی تشکیل شد که در گرفتاریها به آنان تکیه مى کرد.
د ـ دومـیـن پـیـمان عقبه : پس از گسترش اسلام در مدینه ، هفتاد تن از مسلمانان این شهر به همراه خـویـشـاونـدان مـشـرک خـود، بـراى دیـدار بـا
رسول الله صلی الله علیه وسلمدر موسم حج راهى مکه شدند. پس از رسـیـدن بـه شـهـر، رسول الله صلی الله علیه وسلمو عـده گـذاشـتـنـد کـه شـبـانـه در محل عقبه اجتماع کنند.
دو سـوم شـب که سپرى شد، مردم مدینه در گروههایى کوچک و به طور پنهانى راهى پناهگاهى در عقبه شدند تا اینکه ، هفتاد تن از مردان اوس و خزرج در آنجا گردهم آمدند. دو زن به نامهاى ام عماره  نَسیبه دختر کَعب و اسماءدختر عمرو بن عدى نیز با آنان همراه بودند.
رسول الله صلی الله علیه وسلمهمراه عمویش عباس به جمع آنان پیوست . عباس در این هنگام کافر بود، امّا مى خواست که از سرنوشت برادرزاده اش مطمئن شود.
ابتدا عباس سخن گفت و پس از او
رسول الله صلی الله علیه وسلمسخن گفت و قرآن تلاوت فرمود و مردم را به اسـلام تـشـویـق کـرد. آنـگاه فرمود: با شما بیعت مى کنم تا چنانکه زنان و فرزندان خویش را حمایت مى کنید، مرا نیز حمایت کنید. پس مردم این شرط را پذیرفتند و با رسول الله صلی الله علیه وسلم بیعت کردند در حـالى کـه مـى گـفـتـند : (البته چنانکه از ناموس و زنان خویش دفاع مى کنیم ، از تو دفاع خواهیم کرد. اى رسول الله صلی الله علیه وسلمبیعت ما را بپذیر، به خدا سوگند ما مرد کارزاریم ، ما جنگاورى را از نیاکان خود به ارث برده ایم .)
رسول الله صلی الله علیه وسلمفـرمـان داد دوازده رئیس از میان خود انتخاب کنند تا هر کدام ریاست قوم خود را بـرعـهـده گـیـرد. پـس نـه نـفـر از خـزرج و سـه تـن از اوس انـتـخـاب شـدند… به این ترتیب رسول الله صلی الله علیه وسلم سازماندهى نیروهایش را در بیرون مکه آغاز فرمود.
یـکـى از مـشـرکـان ـ کـه بـه طـور اتـفـاقـى در مـیـان خـیـمـه گـاهـهـا و مـنـازل حـاجـیـان گـردش مـى کـرد ـ آنچه را که در این تجمع  ومجلس گذشت شنید. پس فریاد زد و اهل مکه را خبر کرد: (محمد به همراه دین برگشتگان براى جنگ با شما گرد آمده اند.)
بـیـعـت کـنـنـدگـان بـدون اعتناى به آشکار شدن کارشان ، شمشیر کشیدند و آماده جنگ با قریش گـردیـدنـد. امـا
رسول الله صلی الله علیه وسلمفـرمـان داد که به جایگاههاى خود باز گردند، زیرا الله متعال هنوز فرمان مبارزه را صادر نکرده بود.
بامدادان ، مردانى از قریش نزد آنان آمده گفتند: (اى گروه خزرج ! شنیده ایم که آمده اید محمد را از مـیـان مـا ببرید و بر جنگ با ما با او بیعت کنید. ولى بدانید، به خدا سوگند، بدترین چیز براى ما این است که از میان قبایل عرب ، با شما بجنگیم .)
امـا مـشـرکـان خزرج که از جزئیات بیعت عقبه چیزى نمى دانستند، نزد قریش سوگند یاد کردند که چنین چیزى نبوده و از چنین موضوعى بى خبرند. قریش نیز آنان را تاءیید کردند.
دومـیـن پـیـمـان عـقـبـه را بـایـد یـک مـوفـقـیـت نـظـامـى دیـگـر بـراى
رسول الله صلی الله علیه وسلمشمرد.
ه‍ ـ تـمـرکز نیرو در مدینه : پس از فرمان
رسول الله صلی الله علیه وسلممبنى بر مهاجرت مسلمانان مکه سوى بـرادرانشان در مدینه ، آنان با به جاى نهادن اموال و زن و فرزند خود در آن شهر راه مهاجرت را در پیش گرفتند.
سـران قـریـش در دارالنـَدوه تـشـکـیـل جلسه دادند و چنین تصمیم گرفتند که از هر قبیله جوانى بـزرگ زاده و نسب دار انتخاب کنند؛ و آنگاه به هر یک از آنان شمشیرى برّنده داده براى ترور پـیـامـبـر(صلی الله علیه وسلم) بـفـرسـتـنـد. زیـرا در ایـن صـورت مـسـؤ ول قتل آن حضرت همه قبایل شناخته مى شدند و از آنجا که قبیله بنى هاشم قدرت جنگ با همگان را نداشت به خونبها رضایت مى داد.
امـا
رسول الله صلی الله علیه وسلم به این توطئه پى برد و در شبى که بنا بود این تصمیم به اجرا درآید هـمراه ابوبکر به مدینه مهاجرت کرد؛ و با وجود سرسختى قریش براى دستگیرى ایشان ، آن حضرت موفق گردید که بسلامت به مدینه برسد.
خـبـر آن مـهـاجـر بـزرگ در مـدیـنـه پـیـچـیـد و مـردمـان شـهـر هـر بـامـداد بـراى اسـتـقـبـال وى بـیـرون مى آمدند و چون گرما شدت مى یافت به خانه برمى گشتند. با نزدیک شـدن
رسول الله صلی الله علیه وسلمبـه مـدیـنـه ، مـردم مـسـلّحـانـه بـه استقبال آمدند و شهر جامه عید به تن کرد.
مـفـهـوم هـجرت
رسول الله صلی الله علیه وسلم به مدینه ، پیوستن فرمانده به سربازانش در پایگاه امن آنان بـود. بـا هـجـرت رسول الله صلی الله علیه وسلم بـه مـدیـنـه ، دولت اسـلامـى تـشـکـیـل گـردیـد و تـاریـخ آن مـبـداء تـاریـخ هـجـرى قـرار گـرفـت . بـا اسـتـقـرار رسول اکرم (ص ) در مدینه ، به اعتبار اینکه حضرتش ریاست عالیه مسلمانان مستقر در پایگاه امن مدینه را دارا بود، حاکمیت مطلق از آن وى گردید

ادامه دارد…….

 

مترجم: راشد شهامت