سلسلهء غزوات (۱۰) جنگ بدر

جنگ بزرگ بدر (اولین جنگ سرنوشت ساز در اسلام ) وضعیت عمومى ۱ ـ مـسـلمـانـان : شـمـار مـسلمانان در مدینه منوره افزایش یافت و قدرت و همبستگى آنان فزونى گـرفـت . امـا اوضـاع اقـتـصـادى آنـان بـد بـود. زیـرا کـه بـیـشـتر مهاجران با به جاى نهادن امـوال خـود در مـکـه ، جـان شـیـریـن و اعـتـقـاد عـزیزشان را […]

جنگ بزرگ بدر
(اولین جنگ سرنوشت ساز در اسلام )
وضعیت عمومى
۱ ـ مـسـلمـانـان : شـمـار مـسلمانان در مدینه منوره افزایش یافت و قدرت و همبستگى آنان فزونى گـرفـت . امـا اوضـاع اقـتـصـادى آنـان بـد بـود. زیـرا کـه بـیـشـتر مهاجران با به جاى نهادن امـوال خـود در مـکـه ، جـان شـیـریـن و اعـتـقـاد عـزیزشان را سالم به دربردند و شریک امکانات اقتصادى اندک انصار گشتند. بنابراین اگر دیده مى شود که مسلمانان بطور جدى در فکر آزاد کردن اموال خود از چنگ قریش هستند، جاى شگفتى نیست .
۲ ـ مشرکان و یهودیان : با کشته شدن عَمرو بن حضرمى ، مشرکان یک انتقام از مسلمانان طلبکار شدند و براى اعاده حیثیت و شوکت قریش نزد اعراب ناچار باید انتقام خون عَمرو را مى گرفتند.
راه تـجـارى حـیـاتـى مـیـان مـکـه و شـام نیز از سوى مسلمانان و همپیمانهایشان مورد تهدید قرار گـرفـت کـه مـعـنـاى آن مـرگ بـازرگانى و بى رونق گشتن مرکز اقتصادى قریش بود. همچنین گـسـتـرش نـفـوذ و افـزایـش قدرت روز به روز مسلمانان ، با دوام رهبرى اعراب در دست قریش سازگار نبود.
ایـنـهـا از جـمـله مـهم ترین عواملى بود که قریش را در اندیشه یافتن فرصتى براى ریشه کن سـاخـتـن آیـیـن جـدیـد فـرو بـرد. یهودیان مدینه نیز به جنگ سرد علیه مسلمانان دامن مى زدند و براى آنان مشکل مى آفریدند؛ و در حقیقت نقش ستون پنجم قریش را بازى کرده دشمنان را علیه مسلمانان تحریک مى کردند.
نیروهاى طرفین.
۱ ـ مـسـلمـانـان : نـیـروى مـسـلمـانـان از مـهـاجـر و انـصـار بالغ بر ۳۰۵۵ نفر و فرماندهى آنان با شخص پیامبر(صلی الله علیه وسلم) بود ـ نام آنها در پیوست آمده است ـ . این تعداد نیرو تـنـهـا یـک اسـب و هـفـتـاد شتر داشتند که هر سه یا چهار رزمنده به نوبت بر یک شتر سوار مى شدند.
۲ ـ مـشـرکـان : نـیـروى مـشرکان بالغ بر ۹۵۰۰ نفر و بیشترشان از قریش بودند. آنان دوصد راءس اسـب را بـا خـود یـدک مـى کـشـیـدنـد و بـراى سـوارى و حمل بار تعداد زیادى شتر داشتند. فرماندهى این نیروها با چند تن از سران قریش بود.
هدفهاى طرفین.
۱ ـ مسلمانان
الف ـ دسـتـیـابـى بر کاروان تجارى قریش: رهبرى این کاروان با ابوسفیان بود و سى تا چهل نگهبان از آن حمایت مى کردند.
ب ـ درنـگ در بـدر: پـس از فـرار کـاروان ، مـسـلمـانـان در محل بدر ماندند، به این منظور که آوازه قدرتشان به گوش قریش برسد و آنان را در تبلیغ دینشان آزاد بگذارند.
۲ ـ مشرکان.
الف ـ حمایت از کاروان تجارى اى که از شام مى آمد.
ب ـ پس از فرار کاروان ، قریش درباره جنگ با مسلمانان یا بازگشت به مکه با هم به مشورت پـرداخـتـند. گروهى از آنان معتقد بودند که باید انتقام خون عَمرو بن حَضرمى را گرفت ، به قـدرت مـسلمانان پایان داد، قدرت و شوکت قریش را به اعراب ثابت کرد و جلوِ تهدید امنیت راه مـکـه ـ شـام را گـرفـت . از این رو بر جنگ پاى فشردند و سرانجام دیدگاهشان را به دیگران قبولاندند.

قبل از جنگ
۱ ـ مسلمانان
الف ـ ابـوسـفـیان در اوایل پاییز سال دوم هجرى در راءس یک کاروان بزرگ سوى شام بیرون آمد. مسلمانان هنگام رفتن کاروان به شام ، در غزوه عُشَیره قصد تَعَرُّض به آن را داشتند که از چنگشان گریخت .
مـسـلمـانـان مـُتـَرصـّد بـازگـشـت کـاروان از شـام بـودنـد و رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم ) طـلحه بن عبیدالله و سعید بن زید را فرستاد تا مراقب رسیدنش باشند. آن دو به جایى به نام حَوْراء بر سر راه تجارى مکه ـ شام رسیدند و در آنجا درنگ کـردنـد. هـمـیـنـکـه کـاروان از کـنـار آنـهـا گـذشـت ، با سرعت به مدینه رفتند تا خبرش را به رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) گزارش دهند.
رسـول الله ((صلی الله علیه وسلم ))مسلمانان را براى حرکت فراخواند و به آنها فرمود: (هان اى مردم ! این کاروان قریش است به سویش بیرون روید، باشد که خداوند آن را غنیمت شما گرداند.)
بـرخى از مردم بسرعت حرکت کردند و عده دیگرى که فکر مى کردند که درگیرى جدّى اى روى نـخـواهـد داد، از رفـتـن خـوددارى ورزیـدنـد؛ و گـمـان مـى کـردنـد کـه مـثـل سریه ها و غزوه هاى پیشین کار به یک درگیرى کوچک محدود خواهد بود. گروه دیگرى که هـنـوز اسـلام نـیـاورده بـودنـد، بـه طـمـع غـنـیـمـت هـمـراه مـسـلمـانـان عـازم نـبـرد شـدنـد. ولى رسول الله (صلی الله علیه وسلم )آمـدن آنـهـا را مـشـروط بـه ایـمـان بـه الله جل جلاله و رسول او فرمود.
ب ـ نیروهاى اسلامى در هشتم ماه رمضان سال دوم هجرى به ترتیب زیر از مدینه منوره به حرکت درآمدند:
۱ ـ پـیـش از همه یک گروه کشفی واستخباراتی شناسایى بیرون آمد تا اخبار مربوط به تحرکات قریش و مسیر حرکت کاروان را شناسایى کند.
۲ ـ نیروى اصلى ، متشکل از دولواء بود. لواءمهاجران به پرچمدارى على بن ابى طالب و مـصـعـب بـن عـمـیـر بن هاشم رضی الله تعالی عنهما و لواءانصار به پرچمدارى سعد بن معاذ رضی الله تعالی عنه هر دوبیرق پرچم مسلمانان سیاه رنگ بود .
۳ ـ یک عقبه لشکر(عقبدار) به فرماندهى قیس بن ابى صَعْصَعَه رضی الله تعالی عنه.
۴ ـ بیرق ،پرچم بزرگ مسلمانان سفید رنگ و در دست مصعب بن عمیر بن هاشم رضی الله تعالی عنه بود.

ج ـ نـیـروهـاى اسـلامـى راه کـاروانـى مـدیـنـه تـا بـدر را بـه طـول حـدود ۱۶۰ کـیـلومـتـر پـیـمـودنـد. رسول الله صلی الله علیه وسلم هفتاد شترى را که در دسترس داشت میان اصحاب تـقـسـیـم کـرد. آن حـضـرت و على بن ابى طالب و مَرثَد بن ابى مرثد غَنَوى یک شتر داشتند که به نوبت سوار مى شدند ـ درست همان کارى که دیگر افراد انجام مى دادند ـ .
دو هـمـسـفـر رسـول الله صلی الله علیه وسلم کـه در شـتر وى شریک بودند گفتند: ما پیاده همراه شما مى آییم . آن حضرت فـرمـود: (نـه شما از من نیرومندتر هستید و نه من به پاداش از شما بى نیازترم .) قصد رسول الله صلی الله علیه وسلم از این سخن رعایت تساوى با نیروهاى زیر فرمانش ‍ بود.
د ـ مـسـلمـانـان از تـرس ایـنـکـه مـبـادا کـاروان ابـوسـفیان را از دست بدهند، به حرکت خود سرعت بـخـشـیـدنـد و جـاسـوسان خود را براى آگاهى از اخبار قریش اعزام کردند. همینکه به نزدیکى (صـفـراء) رسـیـدنـد، رسـول خدا(صلی الله علیه وسلم ) به منظور کسب اطلاعات و دستیابى به اخـبـار مـربـوط بـه قریش و کاروانشان یک گزمه کشفی  شناسایى به تعداد دو رزمنده را به بدر اعـزام کـرد. مـسـلمانان هنگام رسیدن به (وادى ذَفْران ) ، خبردار شدند که قریش براى کمک کاروان خود بیرون آمده اند.
ه‍ ـ رسـول خـدا(صلی الله علیه وسلم) اخـبار رسیده از قریش را به اطلاع مسلمانان رساند و خواستار مشورت آنان گـردید. نخست حضرت  ابوبکر وحضرت عمررضی الله تعالی عنهما نظر خود را اعلام کردند. آنگاه مِقْداد برخاست و گفت : اى رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) راهى را که خدا به تو فرمان داده در پیش ‍ گیر که ما همراه توایم . به خدا سوگند، ما گفته بنى اسرائیل به موسى را، که (تو و پروردگارت رهسپار شوید و نـبـرد کـنـیـد، مـا هـمین جا نشسته ایم ، تکرار نخواهیم کرد بلکه مى گوئیم تو و پروردگارت رهـسـپار شوید و نبرد کنید و ما نیز همراه شما مى جنگیم . به خدایى که تو را به حق فرستاده اگـر مـا را تـا نـواحـى یـمن ببرى همراه تو شمشیر خواهیم زد تا به آن کس که مى خواهى دست یابى .
پس از سکوت مردم ، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: (اى مردم دیدگاههاى مشورتى خود را به من ابراز داریـد.) روى ایـن سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم با انصار بود که در پیمان عقبه با وى بیعت کرده بودند تا او را مـانـنـد زن و فـرزنـد خود محافظت کنند، اما براى جلوگیرى از حمله به آن حضرت در بیرون مـدیـنـه تـعهدى نداشتند. از این رو رسول الله صلی الله علیه وسلم بیم داشت که نکند خود را تنها به یارى آن حضرت در مدینه ملزم بدانند.
هـمـیـنـکـه انـصـار احساس کردند که رسول الله صلی الله علیه وسلم قصد شنیدن نظر آنها را دارد، سعد بن معاذ بـرخـاست و گفت : (اى رسول الله صلی الله علیه وسلم گویا مراد شما ما هستیم ؟) فرمود: بلى . سعد گفت : (ما بـه تـو ایمان آورده ایم و تو را تصدیق کرده ایم و به حقانیت آنچه آورده اى شهادت داده ایم و با تو پیمان بسته ایم که هر چه فرمایى بشنویم و اطاعت کنیم . به هر جا خواهى رهسپار شو کـه مـا هـم بـا تـو هـمـراهـیم . به خدایى که تو را به حق به پیامبرى مبعوث کرده است ، اگر بخواهى ما را به این دریا بریزى و خود پیشرو ما باشى همراه تو به دریا مى رویم و یک تن از مـا سـرپیچى نمى کند و هیچ باکى نداریم که با دشمن رو به رو شویم . چرا که ما در جنگ شکیبا و در فداکارى راستگوییم . باشد که خداوند چشم تو را به جانبازى ما روشن کند. پس ما را به فرمان خدا به هر جا که خواهى روانه کن … ادامه دارد..