زندگینامهء عبدالله بن حذافه رضی الله تعالی عنه

نام ونسب: او رضی الله عنه عبدالله پسر حذافه پسر عدی پسر سعد پسر سهم قریشی سهمی بوده و کنیه اش ابوحذافه بود که این کنیه را زهری برایش تعیین کرد. گرویدن به اسلام: حضرت عبدالله بن حذافه رضی الله عنه در اوایل به دین اسلام مشرف گردید واز جمله مهاجرین پیشقدم نیز میباشد و […]

نام ونسب:

او رضی الله عنه عبدالله پسر حذافه پسر عدی پسر سعد پسر سهم قریشی سهمی بوده و
کنیه اش ابوحذافه بود که این کنیه را زهری برایش تعیین کرد.

گرویدن به اسلام:
حضرت عبدالله بن حذافه رضی الله عنه در اوایل به دین اسلام مشرف گردید واز جمله مهاجرین پیشقدم نیز میباشد و به همرای برادر خود قیس بن حذافه هجرت نمود، این هجرت در حالی بود که شکنجه ها بر مسلمین ضعیف در مکه شدت گرفت و دشمن در هر جا آنان را تعقیب میکرد واز هر طرف اذیت بآنها میرسید.

مسلمانان نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم میآمدند که یکی لت وکوب شده و دیگری زخمی است، دیگری سرش شکسته است و ازین مصیبت ها شکایت می نمودند و نبی گرامی صلی الله علیه وسلم آنان را به صبر توصیه میکرد و وعده اجر وپاداش میداد و برای شان میگفت: صبر کنید چرا که به جنگ وپیکار مأمور نشده ام. اما وقتیکه خیلی به تنگنا قرار گرفتند برای شان فرمود: در شهر ها پراکنده شوید تا خداوند (جل جلاله) فراخی و راه بیرون رفت را نصیب تان کند، اصحاب گفتند: ای رسول خدا کجا برویم؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: بطرف حبشه بروید.

هجرت عبدالله بن حذافه به حبشه:
بعد از اجازه رسول معظم اسلام، عدهء از اصحاب وسایل زندگی خویش را جمع آوری نموده و بار های خود را محکم بستند وب خاطر خدا ورسولش هجرت کردند، برای حفظ دین و جان خود فرار نموده و همه به یاری وحمایت خداوند باور قطعی داشتند. عبدالله بن حذافه و برادرش قیس از جمله آن مهاجرین بودند تا در حبشه باقی بمانند و بر عقیده و نفوس خود امن داشته باشند و پروردگار خویش را به آرامش قلبی وراحت روحی وآرامی ضمیر بپرستند، طوریکه دیگر ابوجهل، عقبه بن ابی معیط، امیه بن خلف، ابولهب وغیره از آنانیکه نفوس خود را وقف تعذیب مسلمانان و شکنجه واذیت شان کرده اند، نتوانند مسلمانان را بیازارند.
خداوند جلت عظمته نبی خود محمد صلی الله علیه وسلم را امر کرده بود، که مسلمین بطرف حبشه هجرت نمایند وخداوند ضامن یاری وحمایت شان وباز داشتن اذیت از آنان میباشد تا وقتیکه اسلام قوی شود ویاری گران اسلام ازدیاد یابند و دولت اسلامی اساس گذاری شود و امت های دیگر از امت اسلام بترسند و در آن زمان به سرزمین اسلامی خود بر گردند.
چه کسی میدانست؟ که عبدالله بن حذافه رضی الله عنه سفیر رسول صلی الله علیه وسلم نزد بعضی پادشاهان میشود تا نامه رسول خدا صلی الله علیه وسلم را به آنان ابلاغ کند و رودر روی آنان ایستاده شود واین رسالت پیامبر را اداء نماید وآن پادشاه را بطرف اسلام دعوت نماید، این شگفت آورنیست چرا که اسلام معجزه میآفریند ومردان را صیقل میدهد و نفوس را تربیت میکند، اینک می خوانیم…

به سوی کسری:
حضرت عبدالله بن حذافه رضی الله عنه مورد اعتماد وتوثیق رسول خدا صلی الله علیه وسلم بود، که این امر باعث شد، رسول گرامی صلی الله علیه وسلم او را بحیث سفیر بسوی کسری پادشاه سرزمین فارس بر گزیند و نامه ی را بدست او داد که چنین نوشته بود:
از طرف محمد فرستاده خدا بسوی کسری پادشاه فارس ! اما بعد: من ترا به اسلام دعوت میکنم اسلام را بپذیر تا سالم بمانی وخداوند برای تو دو اجر میدهد واگر ابا ورزیدی و روگشتاندی پس بدان که گناه آتش پرستان علیه توست. وقتی این نامه را به کسری رسانید آنرا خوانده وخیلی غضبناک شد وچهره اش سرخ گردید، ورگ های گردنش حرکت کرد وگفت: این عرب های که تا دیروز تحت امر وفرمان من بودند،اینها را چه شده که مرا تهدید بجنگ و پرداخت جزیه میکنند اگر تابع فرمان شان نشوم ،وبدین شان نگروم. چرا اینقدر خود را بلند می نمایانند واز فرمانبری ام بیرون میشوند؟
بخاطر همه این مسائل، به شدت غضبناک شد وبه سرخشم آمد ونامه را پاره کرد وبرای عبدالله بن حذافه گفت: اگر این مانع نمی بود که پیک ها را نمی کشند حتماً حالا ترا میکشتم. وقتی خبر پاره کردن نامه به پیامبر بزرگوار رسید علیه کسری دعا نموده وفرمود: پروردگارا ! پادشاهی او را تکه وپاره کن ونیز گفت: آنگاه که کسری بمیرد دیگر کسری نیست وآنگاه که قیصر بمیرد دیگر قیصری نمیباشد.
خداوند پسر کسری شیرویه را بر اومسلط گردانید تا او را در سال هفتم هجری شب سه شنبه دهم جمادی الآخر بقتل رسانید تا اینکه پادشاهی او ویران گردیده و به دست مسلمانان افتاد.
چون این وعده حقیقی خداوند بود، خداوند میفرماید: ( ولقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون) ( )
و هر آینه در زبور بعد از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ام به ارث می برند.

مزاح و شوخ طبعی عبدالله:
حضرت عبدالله بن حذافه رضی الله عنه مزاح را دوست داشت، روزی رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: هر چه می خواهید از من پرسان کنید، عبدالله گفت: پدرم کیست؟ رسول الله فرمود: پدرت حذافه بن قیس است.
مادر عبدالله برایش گفت: من هیچ فرزندی را مثل تو ندیدم آیا تو گمان میکردی که مادرت مثل زنان دوران جاهلیت مرتکب چنین گناهی شده تا او را در انظار مردم رسوا نمائی؟
عبدالله گفت: بخدا سوگند اگر مرا به غلام سیاهی ملحق میکرد به آن می پیوستم.

مزاح او همرای رسول الله صلی الله علیه وسلم:
روزی خواست که همرای رسول معظم اسلام صلی الله علیه وسلم مزاح نماید، رسول الله صلی الله علیه وسلم برستور خود سوار بود ودر حال سفر بودند، عبدالله نزدیک شد وتنگ ستور ایشان را باز کرد، نزدیک بود که رسول خدا صلی الله علیه وسلم از ستور خود بیافتد، این کار را برای این کرد که رسول خدا را بخنداند.

نمونه دیگری از مزاح ایشان:
رسول معظم اسلام او را بحیث سرکردهء و امیر یک سریه انتخاب کرد همین که از مدینه بیرون شد، برای همراهانش گفت : چوبی زیادی جمع آوری نموده وآتش روشن کنید، آنها چنین کردند، عبدالله برای شان گفت: به آتش در آئید، آنان اباورزیدند او گفت: آیا رسول الله شما را به فرمانبری ام امر نکرد؟ رسول خدا فرمود کسی اطاعت از امیرم کند در واقع اطاعت از من نموده است. همراهان او گفتند: ما بخدا ایمان آوردیم واز رسولش پیروی کردیم تا از آتش نجات یابیم. وقتیکه از سریه باز گشتند این ماجرا را برای رسول گرامی حکایت کردند، این عمل شان را ستود وگفت: فرمانبری مخلوق توأم به نافرمانی خالق جائز نیست چرا که خداوند فرموده: ( ولا تقتلوا انفسکم) ( ) نفس های خود را نکشید. ودر روایت دیگر آمده که رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: اگر در آن آتش وارد میشدند تا قیامت بیرون آمده نمیتوانستند چرا که فرمانبری در امور معروف میباشد.

جهاد و مبارزه:
حضرت عبدالله بن حذافه رضی الله عنه در غزوه بدر و دیگر غزوات حضور داشت و در غزوه بدر موقف برازنده وحضور فعالی کسب کرد، اگر دیگر خدماتش نبودی، سفارت او بسوی کسری وحامل نامه پیامبر بودنش، فر اخوانی کسری بسوی اسلام از نگاه فضیلت وشجاعت وقهرمانی ومبارزه وی را بسنده میبود.

بنا به دلیری، قهرمانی وپایداری که به اسلام داشت وعقیده وباور مستحکمی که داشت، روزی در راه خدا به جهاد بیرون شد تا علیه رومیان بجنگد، این نبرد و پیکار در زمان خلافت سیدنا حضرت عمر بن خطاب رضی الله عنه رخ داد، درین جنگ حضرت عبدالله وگروهی از مسلمانان به اسارت کفار در آمدند، پادشاه روم آنان را به ترک اسلام وگرویدن به نصرانیت دعوت کرد، آنان ابا ورزیدند، اما پادشاه روم به طرف عبدالله بن حذافه نظر انداخت ودر چشمانش شهامت ومردانگی را مشاهده نمود؛ لذا علیه عبدالله کوشش بیشتر کرد و بار دیگر به پذیرش نصرانیت او را فراخواند عبدالله ابا ورزید وبدینش متمسک بود.

پادشاه روم برای اغراء عبدالله، پادشاهی، عزت، مقام وزنان را به او پیشنهاد کرد عبدالله به شدت ابا ورزید، پادشاه روم اصرار میکرد و به او وعده میداد وامید وار میکرد وگاهی وی را اغراء نموده وگاهی تهدیدش می نمود؛ اما عبدالله مانند کوهی ثابت و پابرجا بود. آنگاه که قیصر روم ثابت قدمی عبدالله بر دینش را مشاهده کرد به اسلوب دیگری دست یازید واز روش اغراء وفریب دادن بازایستاد و به روش تهدید وترساندن آغازید. لذا دو اسیر از اسیران مسلمان را آورد و نصرانیت را به آنها پیشنهاد کرد، قبول نکردند ، امر کرد ظرف بزرگی که از آب جوش پر باشد بیاورید، آوردند قیصر آن دو اسیر را باز به ترک دین شان امر نمود ابا ورزیدند، آن دو را در آب جوش انداخت تا گوشت بدن شان از استخوان ها جدا گردید. قیصر روم این ستم را بخاطر این کرد که عبدالله را بترسد، اما عبدالله به تصمیم خود استوار بود و در تمسک خود به اسلام لحظه تردید نکرد واین خشونت و دد منشی قیصر به عقیده وباورش میافزود، وقتیکه تمام وسایل ترساندن وتهدید وسرزنش کار آمد واقع نشد. پادشاه روم برایش گفت: پس حالا ترا میکشم، عبدالله بن خلافه هیچ پرداختی نکرد.

پادشاه روم امر کرد که او را در آب جوش بیندازید، عبدالله گریست، قیصر گمان کرد که از ترس مرگ گریسته است لذا از سبب گریه اش پرسید؟ برای قیصر گفت: ای پادشاه بخدا قسم از ترس مرگ گریه نکردم بلکه فکر نمودم که حالا میمیرم ویک جان دارم در راه خدا فدا میشود ای کاش صد جان میداشتم ودر راه خدا فدا میکردم، قیصر بسیار شگفت زده شده واین ثبات وقوت ایمان وعقیده استوار را بزرگ پنداشته وارج گذاشت.

آیا درین دنیا مثل این ایمان وعقیده واین پایداری بر عقیده یافت میشود؟ نخیر، اما در سایه اسلام ودر زندگی فرزندان اسلام چنین مصداقی وجود دارد آن فرزندانی که بهترین مثال ها در قربانی وفدا کاری هستند، اسلام آنان را درس رسائی در دوستی و وفاداری آموختاند و تاریخ عظمت و ابهت شان را به خط زرین یادگار گذاشته است.این امر باعث شد که عروه بن مسعود ثقفی تعجب آور چنین بگوید: بخدا سوگند من نزد پادشاهان و امیران، قیصر و کسری و نجاشی بحیث نماینده رفته ام وهیچ کس را ندیدم که اصحابش او را تعظیم کنند مثلیکه یاران محمد تعظیمش میکنند. اینگونه اسلام آنان را تربیه نمود وادب داد ونفوس شان را تزکیه وتهذیب کرد که همه مسلمانان مانند یک جسد بودند که هرگاه عضوی از آن بدرد آید دیگر اعضاء هم احساس درد وناآرامی میکنند چرا که آنان بهترین امتی اند که برای رهنمائی مردم بر انگیخته شده اند.

رهایی از اسارت:
وقتیکه قیصر روم پایداری عبدالله بن حذافه را مشاهده کرد وتمسک او را بدین وعقیده اش احساس نمود این مسئله را بزرگ پنداشت وگفت: اگر سرم را ببوسی رهایت میکنم، عبدالله آزادی همه اسیران مسلمان را شرط گذاشت وقیصر روم هم موافقت کرد .
لذا عبدالله همرای همه برادران خود از اسارت نجات یافت وبا ایمان وتقوی راسخ خود سبب رهایی اسیران مسلمان گردید این همه از بزرگ منشی او بود که قیصر روم هم دراخیر به دین وعقیده اش ارج گذاشت.

مواصلت به مدینه منوره:
عبدالله وهمراهانش از اسارت نجات یافته وبه صوب مدینه حرکت کردند تا که نزد امیر المؤمنین حضرت عمررضی الله عنه رسیدند، وآن عملکرد عبدالله که سر قیصر روم را بوسیده بود نزد حضرت عمر رضی الله عنه حکایت نمودند.
حضرت عمر رضی الله عنه او را در آغوش گرفته وسرش را بوسید وگفت: بر همه شما مسلمانان لازم است که سر عبدالله بن حذافه را ببوسید من از همه اولتر بوسیدم، همه مسلمانان به بوسه نمودن سرش شروع کردند تا در دید شان بزرگ آید ومحبت او در دل های شان جا گیرد و مورد اعتماد ومحبت شان قرار گیرد این همه فضیلت ها را بخاطر رهای اسیران مسلمان کمائی کرد.

در گذشت:
بسیاری از صحابه وتابعین از حضرت عبدالله بن حذافه حدیث روایت نموده اند از جمله:
مسعود بن حکم، ابو سلمه، سلیمان بن یسار وغیره رضی الله عنهم حضرت عبدالله رضی الله عنه در مصر وفات نموده ودر آنجا دفن گردید.
خداوند ازوی راضی باد ودر جنت برین جایش دهد