حج سفری بسوی انسان سازی

این سفر از «من» بسوی «ما» و از«خودبینی» بسوی «خداشناسی» باید بر زیربنای محکم نیتی پاک و صادقانه بدور از هر گونه ریا وخودنمایی، و با عزیمت راستین بر توبه و بازگشت بسوی پروردگار، و چشم زدن از شهوت‌ها و لذت‌های آنی، در فضایی از پاکی وتواضع و بی آلایشی جسم خاکی و طهارت و […]

این سفر از «من» بسوی «ما» و از«خودبینی» بسوی «خداشناسی» باید بر زیربنای محکم نیتی پاک و صادقانه بدور از هر گونه ریا وخودنمایی، و با عزیمت راستین بر توبه و بازگشت بسوی پروردگار، و چشم زدن از شهوت‌ها و لذت‌های آنی، در فضایی از پاکی وتواضع و بی آلایشی جسم خاکی و طهارت و زیبایی سرشت صورت گیرد.

حج در واقع سفری است بی آلایش درکمال سادگی و بدور از تمام خود خواهی‌ها ومنیت‌ها، که در آن ضمیر و وجدان واحساسات انسان پالایش یافته، از تمامی زرق و برق و زینت ‌های دنیا حتی از لباس مأنوس تن دور شده، به یکباره با حس و نفس و ضمیر و سخن و رفتار و ذکر و فکر به سوی پروردگارش روی آورده، از اعماق خود یکریز ندا سر میدهد:

«لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، إن الحمد و النعمه لک والملک، لا شریک لک».

در حجی که در چنین فضایی ازصداقت واخلاص بر پا شود تار و پود شخصیت اجتماعی فرد برای برپایی جامعهای زنده و پر حرکت و نشاط بافته میشوند. حرکتی که با توبه و پاکی از گناهان و دوری از ظلم و تجاوز به دیگران و تصفیه حساب‌ها با مردم آغاز میشود، به مسافری که به خدا چشم دوخته، سفر در راه عقیده و آرمان، و تحمل سختی‌ها در راه ایمان، همراه با همزیستی با بشر به معنای گسترده و رنگارنگ آن دریک کنفرانس جهانی بدور از خودنمائی‌ها می آموزد، و به او یاد میدهد چگونه دست خیر و نیکیاش را بسوی مردم دراز کند، و به او مفاهیم و معانی والای ایثار و از خودگذشتگی و بخشش و سخاوت ترزیق میکند.

از خانهء احد تا آرامگاه احمد:

(۱) شناخت بنیاد واساس و قیمت و بهای حج، از درک معنای «کمال» شروع میشود. چون بنده دریابد کمال؛ در بریدن از غیر خداست و نعمت حج جولانگاه رسیدن به این کمال، با قلبی آکنده محبت و با کمال میل از خانه و خانواده ودوستان و خویشان، و از زندگی آرام و بیدغدغه و از راحتی و خوشگذرانی‌ها دست کشیده، دوری و غربت از شهر و دیار و آشنایان را اختیار کرده غرق در عبادت‌هایی میشود که چه بسا نفس و خواسته ها و حتی عقل او در فضای آن حیران و سرگردان سیر میکنند.

(۲) مؤمنی که معنای کمال را در دل بریدن از خلق و پیوستن به خالق دانست، در او عشق و محبت و شوقی بیمانند با هر آنچه بخدایش نسبت داده شود، پیدا میگردد: در فضای این بیداری چشمان دلش بسوی خانه خدا؛ آن خانهای که به نام خداوند اضافه شده، دوخته میشوند.

(۳) با شعله کشیدن آتش عشق در قلبش تصمیم میگیرد از خانه وکاشانه، سرزمین و دیاری که در آنجا ریشه دوانیده، و از تمامی لذت‌ها و خوشی‌ها دست کشیده بسوی سرزمین ملکوتی وحی بال کشد. وصد البته این چنین تصمیمی صادقانه باید با اخلاص و پاکی، بدور از هر گونه ریاء و شهرت و جاه و مقام باشد، چونکه تنها آن عبادتی به مقام الله راه می یابد که خالصانه تنها و تنها از برای رسیدن به رضایت او باشد.

(۴) این شیفته عشق الهی با تصفیه حساب با مردم و حلالی طلبیدن از آنها، و بازگرداندن حق به حقدار، قلبش را از جهان خاکی برکنده بسوی عالم افلاکی خیره می سازد. و بیاد می آورد سفر آخرت را ! چهره تار مرگی که هر لحظه ممکن است شترش را جلوی خانه او بخواباند همیشه در ذهنش زنده خواهد بود، تا اندیشه توشه برگرفتن و پاک زیستن را در او بیدار نگه دارد.

(۵) هنگام برگرفتن خورجین زاد سفر بسوی خانه خدا، بیاد توشه سفر طولانی و دشوار آخرت میفتد. آن سفری که توشهاش تنها تقوا و پرهیزگاریست!

(۶) وچون بر سواری و مرکب قدم مینهد به یاد تابوت مرگ تلخ میافتد. و به یاد نصیحت محبوب به ابوذر ایمان:«یا أباذر! جدد السفینه، فإن البحر عمیق، وأکثر الزاد فإن السفر طویل، و خفف الحمل فإن العقبه کؤود».

«ای ابوذر کشتیات را مرمت کن که دریا بس عمیق است. و تا میتوانی توشه راه برگیر که سفر طولانی است، و بارت را سبک گردان که تپه ها و دره های راه دشوارند!»

(۷) درهنگام خریدن لباس احرام به یاد کفن سفیدش میافتد. کفنی که هیچ جیبی ندارد تا با خود مال ومنالی برگیرد! به یاد آن روزی که عزیزانش با تمام بیرحمی آن لباسی که شخصیت دروغینی بر او پیچیده بود را از تنش کشیده، کفنی که معنای حقیقی او را همراه دارد بر تنش میکنند. باپوشیدن احرام تمام وصف‌ها و مقام‌ها و منصب‌های اداری و مالی و احترام‌های اجتماعی و دولتی بزیر پا میافتند، تو میمانی و انسانیت. بازگشت به لحظه بی آلایش ولادت که از تاریکی رحم مادر بسوی نور زندگی آمدی، برای یادآوری لحظه تنهایی سفر آخرت که تنها بسوی تاریکی گور میروی…

(۸) وچون از دیار خود بسوی سرزمینی ناشناخته ومسیری ناپیدا تنها به امید رسیدن به خدا و رضایت و مقبولیت در درگاه او حرکت میکند، بیاد آهنگ سور میافتد که او را از قبر بیرون رانده بسوی پروردگارش سوق میدهد. این مهاجری که شوق خانه محبوب قلبش را پر کرده از افتادن در مسیر راه هیچ هراسی ندارد. آخر پروردگارش به او نوید رحمت بی پایان داده:

(۹) درمسیر بیابان خشک تا میقات امید خاطرش مشغول است به سفر خروج از دنیا بر مرکب موت تا رسیدن به میقات روز قیامت و آن سختی‌هایی که در مسیر راه است.

(۱۰) با پوشیدن احرام در میقات چون عاشق شیفته اشک ریزان و «لبیک‌گویان» بسوی پروردگارش بحرکت درمی آید. و از اینکه پرخاش خشم آ لود بر او داد برآورد: «نه لبیک، و نه سعدیک»! موی بر تنش میخ شده.

پیک رب العالمین (صلی الله علیه وسلم) میفرمایند: «إذا خرج الرجل حاجا بنفقه طیبه ووضع رجله فی الغرز فنادى: لبیک اللهم لبیک، ناداه مناد من السماء: لبیک وسعدیک زادک حلال وراحلتک حلال، وحجک مأجور غیر مأزور. واذا خرج الرجل بالنفقه الخبیثه فوضع رجله فی الغرز فنادى: لبیک اللهم لبیک، ناداه مناَد من السماء: لا لبیک ولا سعدیک، زادک حرام ونفقتک حرام، وحجک غیر مبرور».

«آنگاه که مردی با مال حلال آهنگ حج کند وصدا برآورد: «لبیک اللهم لبیک»  بار الها ندای تو را استجابت کرده دعوتت را پذیرفته ام. فرشتهای از کرانه های آسمان از او استقبال کرده میگوید: خوش آمدی، توشه راهت حلال است و سواریت حلال، حجت پذیرفته شده و هیچ گناهی بر تو نیست. اما اگرکسی با مال خبیث آهنگ حج کرده، چون داد برآورد: «لبیک اللهم لبیک» بار خدایا دعوتت را لبیک گفته آمده ام بسوی تو. فرشته های از آسمان بر او داد میکشد: نه لبیک و نه سعدیک، توشه ات نارواست و خرجت حرام، حجت نامبارک و مردود»!

(۱۱) با وارد شدن به مکه احساس دیگری بدو دست میدهد، هیبت و عظمت و بزرگی خانه خدا چهار دیواری قلبش را پر میکند، همه آن ساختمان‌های پر زرق و برق اطراف حرم در دیدگانش حقیر و ناچیز میگردند، و دلش با کعبه مراد گره میخورد. لب ‌ها لبریز دعایند و چشم‌ها چشمه جوشان اشک، گویا او نظاره گر صاحب خانه است و از خداوندی که بدو شرف زیارت خانه اش را نصیب کرده میخواهد تا از شرف دیدار جنابش در روز قیامت او را بی بهره نگرداند!

(۱۲) در یک آن از خود بیخود گشته، چون عاشقان بدور خانه ذی الجلال میچرخد، درونش پر است از احساس بهم سویی با فرشتگان مقرب الهی که دور عرش رحمان میچرخند. جسم او از احساس وامانده، این دلش است که بدور خانه محبوب میگردد. در طواف که شیوهای است از نماز دور خانه حق، جمعیت و انبوه ملیون‌ها انسان با رنگ‌ها و زبان‌های مختلف که هر یک در چهارسویش و زیر گوشش چیزی زمزمه میکند و اشکی میریزد را نمیبیند،  و سخت به راز و نیاز با خدایش مشغول است.

(۱۳) تجدید میثاق با «حجر الأسود» یادآور بیعت نمادین با دست خدا بر زمین است. سنگی که روز قیامت برای تو یا علیه تو گواهی خواهد داد.

(۱۴) یاز و محبت و شوق و پناه بردن از سزای روز جزا و امید به رحمت و بخشایش رب کریم در تضرع و زاری در «ملتزم» به اوج خود می رسد. زاری است و اصرار و سؤال و حاجت طلبی.

(۱۵) در سعی بین «صفا و مروه» خود را چون آن نیازمند حیرانی می یابد که پس از عرض نیاز خود به درگاه پادشاه عالمیان در حیات خلوت خانه او در انتظار جواب بدینسو و آنسوی گام میزند، شاید شاهنشاه جهان نظر رحمتی بر او اندازد. «صفا و مروه» در نظر او چون دو کفه ترازو در وزن کردن نیکی‌ها و زشتی‌های او در نوسانند. واو دوان دوان و عرق ریزان با کسب طاعات بیشتر تلاش دارد کفه سبک خوبی‌هایش را سنگین تر کند. پس از هفت سعی، توان و نیرویش را از دست داده، بر «مروه» ایستاده، شرمسار و امیدوار چشم‌هایش را به کعبه دوخته دست بسوی پروردگارش دراز کرده یاری می طلبد.

(۱۶)  میدان عرفات تصویری است گویا از میدان عرصات! اقیانوس خلایق در هر سوی موج میزند، صداهای بلند و زبان‌های گوناگون، شکل و شمایل و رنگ‌های مختلف، همه فرزندان آدمند، برادرانی که دور هم جمع کشته به امید بخشش خالق و نجات از سزا گریان و اشک ریزان دست به زاری و تضرع بلند کرده اند. گویا عرصات قیامت است و خلایق بدور پیامبرانشان حلقه زده اند و هر یک میگوید: نفسی.. نفسی.. بار الها من نجات یابم!..

(۱۷) مؤمنانی که در میدان عرفات به سختی خود را از زنگار و زشتی گناهان پاک کرده اند، خشمگین بسوی دشمن حمله ور میشوند. در یک جنگی سمبلیک ابراهیم وار با هفت سنگ ریزه نمادین به صورت شیطان نفرین شده میکوبند. این سلاح سرد چون تیر آهنین قبل از اینکه سینه شیطان را بدرد بر پیکر «نفس اماره» حاجی فرود می آید تا بار دیگر کمر طاعت در مقابل اهریمن خم نکند.

(۱۸) حال این انسان آراسته که در مسیر ابراهیمیت قرار گرفته، با قربانی کردن گوسفندی به پروردگارش میگوید حاضرم جان و مال و زندگیم را به فرمان تو و در راه تو قربان کنم.

(۱۹)  مکه مکتب اول آلایش و ساختگی مدرسه محمد مصطفی (صلی الله علیه وسلم) است. سفره پهن و گسترده آیات و سوره های مکی؛ جولانگاه ایمان و صبر و شکیبایی و بردباری و خداپرستی در برابر فولاد ستم و خودپرستی. مکتب دوم مدینه منوره است. آنجا که دین تکامل یافت. قلب هوای گام نهادن بر جای پای رسول هدایت و تربیت یافتگان مکتب رشادت او؛ مهاجران جان بر کف دارد. لب‌ ها صلوات و درود بر حضرت رسول( صلی الله علیه وسلم) را زمزمه میکنند و گام‌ها دل عاشق را بسوی مدینه منوره می برند: اشک حسرت از دیدار و یاری خاتم پیامبران حضرت مصطفی (صلی الله علیه وسلم) بر گونه ها جاری است. تا امید به دیدار بر حوض کوثر در دل سرک میکشد، بیم از رانده شدن جان را بلرزه درمی آورد. و آن جمله پیامبر در ذهن تجلی میکند که فرمودند:

«یرفع الله إلى أقواما فیقولون یا محمد! فأقول: یا رب أصحابی فیقول: إنک لا تدری ما أحدثوا بعدک فأقول بعداً وسحقا»

«مردمانی در روز قیامت بسویم می آیند و داد میزنند: یا محمد، من هم میگویم: بار الها، این‌ها از یاران من هستند. خداوند میفرمایند: شما اطلاع ندارید این‌ها پس از تو چه کرده اند؟! من از آن‌ها روی گردانده میگویم: مرگ بر شما، از من دور شوید».

(۲۰)  با اولین قدم در مسجد پیامبر؛ شاگردان و صحابه او را بیاد می آورد که چگونه پروانه وار بدور شمع وجودش جان دادند. گام‌های شوق او را مقابل آرامگاه نور میرساند. گویا پیامبر در حجره مادر مؤمنان؛ عائشه (رضی الله عنها)  نشسته به حاجیانی که از حج برگشته اند تبریک میگوید. و از آن‌ها بیعت میگیرد تا بر راه او ثابت قدم بمانند.

بقلم : “منقاد تخاری”