کارزار سیاست؛ طالبان و رژیم کابل

حبیبی سمنگانی درخشندگی و دستاوردهای طالبان در عرصه سیاسی، کمتر از موفقیت‌های آن‌ها در عرصه نظامی نیست. طالبان سائر فرصت‌های سیاسی را برای پایان دادن معضل افغانستان با کمال شایستگی به کار برده اند و بر خلاف آنچه همواره تبلیغات می‌شد؛ ثابت نموده اند که بر حل سیاسی و صلح‌آمیز بحران چند دهه کشور باور […]

حبیبی سمنگانی

درخشندگی و دستاوردهای طالبان در عرصه سیاسی، کمتر از موفقیت‌های آن‌ها در عرصه نظامی نیست. طالبان سائر فرصت‌های سیاسی را برای پایان دادن معضل افغانستان با کمال شایستگی به کار برده اند و بر خلاف آنچه همواره تبلیغات می‌شد؛ ثابت نموده اند که بر حل سیاسی و صلح‌آمیز بحران چند دهه کشور باور دارند. پیمان تاریخی دوحه نه تنها بیان‌گر لیاقت فوق‌العاده سیاسی طالبان، بلکه نسخه کارگر برای رسیدن به حل واقعی معضل افغانستان نیز است. اما این درخشندگی سیاسی طالبان، مشکل حلقات جنگ‌طلب در  داخل و خارج از افغانستان را فزون‌تر ساخته است.

مشکل ارگ‌نشینان قابل درک است. آن‌ها که قدرت رویارویی نظامی با طالبان را ندارند، می‌خواهند با سبوتاژ ساختن پروسه سیاسی، زمینه را برای دوام حضور نیروهای اشغال‌گر مساعد سازند. یعنی تنها از بین رفتن پیمان دوحه و یا به اصطلاح ترامپ «مردنِ مذاکرات» می‌تواند بقای آن‌ها را برای چند روز دیگر تضمین کند. از همینست که با تمام سراسیمگی، برای متشنج و پرتنش ساختن وضعیت سیاسی دست و پا می زنند.

محب و امثال او در حالی بر نبوغ سیاسی خود می‌بالند و فخر فروشی می‌کنند که جنازه سیاست شان آماده‌ی دفن شدن است. بیماری درمان ناپذیر غلامان استعمار اینست که از جرات اخلاقی کاملا بی‌بهره می‌باشند، وگرنه همین رسوای برای شان بسنده بود که در مذاکرات سرنوشت‌ساز بین طالبان و ایالات‌متحده چگونه نادیده گرفته‌شدند و حتی اجازه حرف گفتن و مشوره دادن به امریکایی‌ها را نداشتند. اما این از کمال چشم‌سفیدی مقامات خودفروخته کابل است که هنوز از “سیاست” لاف می‌زنند‌ و خود را غواص بحر بی‌کنار سیاست می‌دانند.

آنگاهی که ع‌و‌غ به فردای به قدرت رسیدن شان سند فروش کشور به امریکا را به بهانه پیمان امنیتی امضا کردند، افغان‌ها همان زمان درک نمودند که این عالی‌جنابان از کوچه سیاست گذری هم نکرده‌اند، این‌ها معامله‌گرانی اند که کشور فروشی و ملت فروشی را سیاست دانسته‌اند. شاید اقبال لاهوری به امثال این‌ها گفته‌است که: قومی فروختند و چه ارزان فروختند.

اما بالمقابل، این طالبان بودند که هرگاه پس از مذاکرات هجده ماهه، پیمان پایان اشغال را با ایالات‌متحده امضا نمودند، کسی را مجال لعن و طعن نبود‌، بلکه این کارنامه سیاسی طالبان جهان را انگشت به دندان و افغان‌ها را سربلند و کامران ساخت. این کامیابی بزرگ طالبان بود که نزده سال پیش با داعیه‌‌‌ی که به جهاد و مقاومت مسلحانه آغاز کرده‌بودند، حقانیت آن داعیه‌ی خود را در عرصه سیاست هم ثابت نمودند و بر همگان قبولاندند. امروز پیمان دوحه تنها به این مورد نقد و جرح قرار می‌گیرد که آن کاملا به سود طالبان است و مورال طالبان را بلندتر ساخته‌است.

واقعیت اینست که طالبان در سیاست معاصر جهان پیمانه‌ها و معیارهای جدیدی تعیین نموده‌اند. دستاورد سیاسی طالبان در نظم نوین جهانی بی‌نظیر و بی‌شایبه است. ترددهای که در باره‌ی عملی شدن کامل این پیمان وجود دارد، نمی‌تواند از حیثیت و وقعت تاریخی آن بکاهد. این یک رویداد تاریخی بود که جایگاه خود را در تاریخ تثبیت کرده‌است.

از برازندگی طالبان در عرصه سیاست است که هرگاه حمدالله محب، مشاور امنیت ملی رژیم کابل درایت سیاسی طالبان را مورد نقد قرار داد، هدف طنز و تمسخر آگاهان سیاسی و فعالان رسانه های اجتماعی قرار گرفت. همچنان واکنش ذبیح الله مجاهد، سخنگوی امارت اسلامی محب را شرمسار تر ساخت.

مجاهد در تویت خود نوشته بود: «اگر سیاست عبارت از فریب، تقلب، غلامی و به هدف رسیدن از راه‌های منحرف باشد، بدون شک طالبان آن را نمی‌دانند و غلامان اداره کابل درآن ماستری دارند. اگر سیاست عبارت از موقف شرعی، منهج نبوی، استقامت و مردانگی باشد، طالبان پیشتازان درین عرصه هستند. سران اداره کابل که بیست سال می‌شود مصروف غلامی هستند، ما را به مثل خود گمان می‌کنند.

اگر مجاهدین امارت اسلامی مستقل و ممثلین واقعی این ملت نمی‌بودند، همچو شما خود را از دست ملت توسط اشغالگران خارجی محافظت می کردند و به آن ها تضرع و زاری می‌کردند».

بلی، مقامات کابل که از ابتدا هم اعتبار و باوری نزد ملت خود نداشتند، اکنون بار دوش آقایان خارجی خود هم شده اند. همه جهت‌های جهانی و منطقوی که در نزده و بیست سال گذشته، به گونه‌ای از گونه‌ها از دولت دست نشانده کابل حمایت می‌کردند، اکنون شاید اجماع بر این دارند که دوام حمایت از این دولت بی درایت، دیگر سود و معنای ندارد. چنانچه حامیان همیشگی رژیم کابل ظاهرا آماده اند به‌جای پافشاری بر بقای این دولت بی‌کفایت، باید به پیش بروند و روی نسخه های بدیل فکر کنند. اما مقامات کابل هنوز آماده نیستند که دست از زاری بگیرند.

اگر از مشروعیت دینی بگذریم، اصلا این نظام بوسیده، مشروعیت و افادیت سیاسی خود را هم ثابت نتوانسته است، چیزی که برای نظام های دموکراتیک بسیار مهم و حیاتی است. اکنون یگانه چیزی که مقامات این نظام به دست دارند شعار دفاع از جمهوریت است. اما واقعیت اینست که تیم جمهوریتِ ساختگی با تجربه های بیست ساله خود، امروز با دستان خالی، افکار پراکنده و اذهان شکست خورده به نشست ها و کنفرانس های مختلف می روند، به ویژه از گفتار و کردار ارگ نشینان چنان وانمود می شود گویا آن ها ناگزیر و ناچار شده اند تا در اینگونه نشست ها حضور یابند. این به معنای اینست که دولت کابل با همه دست و پا زدن ها و بهانه گری ها در برابر پروسه صلح، همه چانس ها را از دست داده و اکنون ناگزیر شده است به فرمان آقایان خود راه برود. امروز در کل کشور هیچ صدای مردمی به حمایه این نظام و دولت شنیده نمی شود. از سیاسیون تا عامه مردم از افادیت این نظام و دولت و سیاست های شیطانی سران آن، دست شسته اند.

با سپاس از شماره ۴۶ مجله حقیقت