نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
این مقاله در سیمینار تحلیلی به مناسبت نخستین سالروز پیمان دوحه خوانده شد مفتی انعام الله سمنگانی بسم الله الرحمن الرحیم حمد و سپاسِ بیکران خدائی را که فرموده است: وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ، و درود و سلام بر قافلهسالار عدل و عدالت، صاحب صلح حدیبیه، و بر یاران و جانبرکفان راهش تا ابد. […]
این مقاله در سیمینار تحلیلی به مناسبت نخستین سالروز پیمان دوحه خوانده شد
مفتی انعام الله سمنگانی
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و سپاسِ بیکران خدائی را که فرموده است: وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ، و درود و سلام بر قافلهسالار عدل و عدالت، صاحب صلح حدیبیه، و بر یاران و جانبرکفان راهش تا ابد. و بعد؛
نخبه و دانای شرق، دکتور محمد اقبال لاهوری چه خوش گفته است:
آسیا یک پیکر آب و گل است ملت افغان در آن پیکر دل است از فساد او فساد آسیا در گشاد او گشاد آسیا
افغانستان، یا آن دلِ پیکر آسیا، در چند دههی گذشته نه تنها برای افغانها، بلکه برای منطقه و جهان هم دردسری بوده، و به تعبیری دیگر؛ درد افغانستان، درد جهانسوز، و اثرات و پیامدهای آن، فراگیر بودهاست. اما پیمان تاریخی دوحه، فرصت نادری را فراهم کرده است که افغانستان، ژئوگرافی آیندهی سیاسی، امنیتی و اقتصادی را، به منفعت جهان و منطقه، تغییر دهد. البته؛ این وابستگی دارد به پایبندی واقعی سائر جهتهای مستقل و غیر مستقلِ این پیمان، به تعهداتشان.
منطقه ما، در مدت بیست ساله اشغال کنونی افغانستان، با چهار بحران عمدهی امنیتی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، مواجه بودهاست. میخواهم در این مقاله، تحت عناوین چهارگانه، که عبارتند از : ۱ – پیمان دوحه و بحران امنیتی منطقه، ۲ – پیمان دوحه و بحران اجتماعی منطقه، ۳ – پیمان دوحه و بحران سیاسی منطقه، و ۴ – پیمان دوحه و بحران اقتصادی منطقه، پیمان دوحه را راهحل برای پایاندادن این بحرانها ثابت کنم؛ و در اخیر تحت عنوان تتمه، گفته های خود را در چند سطرهای کوتاه خلاصه نمایم.
پیمان دوحه و بحران امنیتی منطقه:
نمیدانم این از بلندی نصیب و یا شوریِ بخت افغانستان است که در جوار و کنار چهار کشورهای اتمی (پاکستان، چین، هند و روسیه) قرار دارد! از کشور پنجم (ایران) هم خبری دقیق نیست که تلاش های مستمر آن به ثمر رسیده و یا هنوز دوام دارد. اما شاید این بسنده نبود، از همینست که سه قدرت اتمی دیگر به نامهای ایالات متحده امریکا، بریتانیا و فرانسه هم، به مثل مهمانهای ناخوانده، وارد منطقه و بهخصوص افغانستان میشوند و آتش هولناک جنگ را درین خطهی بَلاخیز، داغ میسازند. آیا این بیباکی قدرتهای اتمیِ غرب را، که مدعیان و اجارهداران حقوق بشر، پدر و مادر جمهوریت و پاسداران سیکولاریسم هستند، میتوان توجیه نمود؟ هرگز و هرگز نه.
این یقینا بازی با آتشی بود که میتوانست تمام این منطقه را به ویرانه تبدیل کند. این آتشِ سوزان نوزده سال کامل داغ ماند و هنوز هم خاموش نشده است. اگرچه بیشترین هزینهی آن را افغانستان و افغانها پرداختند؛ اما منطقه هم هیچگاه خود را از شعلههای هولناک آن مصون نپنداشته است. منطقه میدانست که این آتش خانمانسوز دامنگیر آنها هم شده میتواند.
برای اینکه این آتش مهیب، مهیبتر نشود و بلکه با خاموش ساختن آن، آیندهی منطقه و جهان، مصون باشد، لازم است تا فرصت بهدست آمدهی پیمان دوحه را، که بهتاریخ دهم حوت سال گذشته میان امارت اسلامی و ایالات متحده امریکا امضا شد، نباید بیباکانه از دست داد. برای بازگرداندن وضعیت عادی در منطقه، باید امریکا، سازمان نظامی ناتو و سائر متحدانشان، با ارج گذاری به تعهدات این پیمان، اشغال دو دههی افغانستان را پایان دهند. بلی! کشورهای هفتگانهی اتمی بهویژه امریکا، بریتانیا و فرانسه باید درک کنند که دوام و گسترش آتش جنگ در افغانستان، چه پیامدها و تهدیدهای وحشتناکی، می تواند برای امنیت و مصونیت منطقه و جهان داشته باشد.
پیمان دوحه و بحران اجتماعی منطقه:
اگرچه کشورهای این منطقه از گذشتهها، نزاع و تنشهای بینخودی داشتهاند، مانند معضل دیرین پاکستان و هند، چین و هند و سائر معضلهای خورد و بزرگ دیگر؛ یا چنانکه هند درین روزها همزمان با کشورهای نیپال، پاکستان و چین، در موارد مختلفی دستوگریبان بودهاند. اما افغانستانِ اشغالشده و مستعمره، میدان دیگری را برای رقابتهای منفی این کشورها مهیا ساخت. این رقابتهای ناسالم، که به شکل سیستماتیک از داخل خاک افغانستان انجام مییافت و هنوز مییابد، نه تنها بر مشکلات افغانها بیفزود، بلکه اوضاع منطقه را هم پرتنشتر و خطرناکتر ساخت. قدرتهای منطقه، ملیاردها دالر را در این جنگ غیر مستقیم خود، در افغانستان هزینه کردند؛ اما دریغا سودی! نه افغانستان را نفعی عاید شد؛ نه افغانها و نه هم خودشان بهرهای بردند. همانگونه که حضور نظامی قدرتهای اتمی غرب، منطقه را پرآشوب کرد، این رقابتهای ناسالم نیز وضعیت منطقه را غیر عادی ساخت و بیباوریها و نگرانیهای زیادی را بین افغانستان و کشورهای منطقه بهمیان آورد.
کشورهای منطقه در حالی مشغول رقابتهای ناسالم با استفاده از افغانستانِ مستعمره بودند، که به اساس یک گزارشِ سالانه در ۲۰۰۶ میلادی؛ ۴۰ در صد مردم فقیر جهان در آسیای جنوبی، که تنها یک بخشی از این منطقه است، زندگی میکنند. در حالی که آسیای جنوبی ۲۲ در صد جمعیت جهان را تشکیل میدهد. گویا گراف فقر در آسیای جنوبی، دو برابر گراف جمعیت آن است. همچنان راپور پارسال سازمان ملل متحد نشان میدهد که حدود دو و نیمصد ملیون کودک، تنها در آسیای جنوبی زیر خط فقر زندگی میکنند، که مایهی نگرانی بزرگی برای جامعهی بشری است. اما کشورهای این خطه، بهجای تلاش برای پایین آوردن گراف فقر و گرسنگی در مملکت های خود، در پی این بودند که از راه افغانستانِ بیصاحب، یکدیگر را زیر بیاورند و در منطقه دستِبالایی داشته باشند.
اما اگر پیمان دوحه به شکل واقعی جامه عمل پوشانده شود و در نتیجهی آن، نظام مستقل، با کفایت و با درایت اسلامی در افغانستان حاکم گردد، افغانستانِ آزاد میتواند این رقابتهای ناسالم را نقطهی پایان بگذارد، نقش سازنده و مؤثری را برای آیندهی بهتر منطقه و جهان ایفا کند؛ و بهجای فصل، نقطهی وصلی بین سائر کشورهای منطقه گردد.
پیمان دوحه و بحران سیاسی منطقه:
در دو دههی اشغال؛ نداشتن سیاست مستقلانه و دمدمی بودن مواقف ادارهی بیاختیار و چندسرهی کابل در قبال منطقه، بیاعتمادیای را به میان آورده است که در نتیجهی آن؛ امروز از یکسو افغانستان هیچ اعتباری در سیاستهای درون منطقهای ندارد و از سوی دیگر؛ تفاهم منطقوی هم در قبال سیاستهای جهانی، بهشدت جریحهدار شده است. منطقه بهاین باور است که سیاست خارجی افغانستانِ مستعمره، از سوی آنانیکه از هزاران کیلومتر دور هجوم آورده و افغانستان را اشغال کردهاند، بهمانند ابزار و بازیچه، بهنفع خود، بهکار برده میشود؛ که برای افغانستان و منطقه بهجز زیان هیچ سودی ندارد. واقعیت موجود نیز چنین است که امروزه افغانستان بهگونهی بیپیشینهای در معاملات منطقه کاملا در زاویه قرار گرفتهاست. عجب اینست که مقامات غرضآشنا و دستنشانده کابل، بر تیرگی روابط با منطقه، چنان میبالند و مینازند، گویا کارنامه و یا شهکاری انجام دادهاند!
اما در صورت عملیشدن پیمان دوحه، افغانستان بهحیث یک جهت مسئول و مستقل میتواند با اولویتدادن به منافع ملی خود – که یقینا با سرنوشت منطقه گره خورده است – این وضعیت را دگرگون سازد. عدم مداخله در امور سائر کشورها و ندادن اجازه برای مداخلهی دیگران در امور افغانستان، اصلی است که امارت اسلامی بهطور مکرر در بیانیههای رسمی خود ابراز داشته است. عملیشدن این اصل میتواند وضعیت اضطراریای را که سالهاست در مرزهای هزاران کیلومتری منطقه – بهخصوص همسایههای افغانستان – حاکم است و نیروی بیش از حد نظامی و اقتصادی منطقه را هزینه کرده است، مداوا کند. نمایندگان واقعی افغانها میتوانند با ازبینبردن مسافتهای ساختگی و بیمعنای بین منطقه، این خطه را کوچهی مثالی و نمونهای در قریهی جهانی بسازند.
آری، ایجاد اجماع منطقوی در برابر حضور نظامی آمریکا و متحدانش در افغانستان، از بینبردن سکوت جهانی در بارهی اشغال این خاک و بالاخره مذاکراتِ نتیجهبخش و بارآور با ایالاتمتحده برای پایان دادن اشغال، نشاندهندهی قدرت فوقالعادهی سیاسی، دیپلوماسی و منطِقی طالبان و در مجموع افغانهاست؛ که باید برای افغانستان، منطقه و جهان به فال نیک گرفته شود. این توانایی سیاسی و منطِقی افغانها چراغ امید را برافروخته است که افغانستانِ پسا اشغال میتواند نقش عمدهای را برای آیندهی بهتر منطقه، ایفا نماید.
برخلاف آنچه پروپاگند میشد، گویا طالبان، تنها مشکل امریکا و غرب نیست؛ بلکه منطقه نیز تاب حضور پرشور و حیثیت محوری طالبان در افغانستان را ندارد؛ اما طالبان در مذاکرات هجده ماهه با ایالات متحده، و در جریان یکسالهی تطبیق پیمان دوحه، به اثبات رسانده اند که ضمن اولویت دادن به ارزشهای دینی و منافع ملی خود، میتوانند با سیاست دوراندیشانه و مبتکرانهشان، قناعت منطقه را هم فراهم کنند. بلی، افغانها میدانند که روابط سازنده و استوار بر احترام متقابل، ضرورت مبرم برای امنیت و توسعهی افغانستان و منطقه است.
از همین است حلقات مغرضی که طالبان را بار دوش منطقه میدانستند و از مفاهمه و معاملهناپذیری آنها شاکی بودند، امروز از سفرهای پیهم و منظم هیئتهای دفتر سیاسی طالبان به کشورهای مختلف منطقه، و همچنان از دیپلماسی فعال و دید و بازدیدهای اثرگذارشان بهداد آمدهاند و تلاشهای آنها برای تفاهم بین المنطقه را، جامههای رنگارنگ و دلخواه میپوشانند! حال اینست که باید این هماهنگی طالبان و کشورهای منطقه پس از پیمان دوحه؛ موجب اطمینان همهی جوانب میشد و مورد استقبال همگان قرار میگرفت. البته – به استثنا از این حلقهی بدخواه و بد طینت – یقینا که پیمان دوحه، سبب خاطرجمعی تمامی خیرخواهان منطقه و جهان گردیده است.
پیمان دوحه و بحران اقتصادی منطقه:
آگاهان و دانشوران به این باورند که قرن نوزده، قرن اروپاییها و قرن بیست، قرن امریکاییها بود؛ اما قرن ۲۱، قرن آسیاییشدن جهان و قرن اقتصاد است. مهم اینست که اولین و دومین جمعیتهای بزرگ، دومین و پنجمین اقتصادهای بزرگ جهانی، در آسیا و بهخصوص در منطقهی ما، قرار دارند. اما مهمتر اینست که برنامههای توسعهی اقتصادی این دو اقتصاد بزرگ جهان، که قدرت تغییر ماهیت اقتصاد جهانی در آینده نزدیک را دارند و چشم امیدی برای اقتصادهای مترقی جهان اند، بدون افغانستان نمیتوانند به نحوهی احسن شرمنده تعبیر شود.
با عملیشدن پیمان دوحه، افغانستان آینده و آزاد، میتواند در آسیاییشدن جهان و اقتصاد، نقش سالم، ارزنده و عمدهای را داشتهباشد. همچنان افغانستان مستقل میتواند با استفادهی خوب از این فرصت های اقتصادی؛ گامهای مؤثر و جدی را برای مبارزه با بحران روزافزون فقر و بیکاری در سطح افغانستان و منطقه بردارد. در حالی که هماکنون به اساس راپور بانک جهانی، بیش از نیمی از جمعیت افغانستان زیر خط فقر زندگی میکنند و یا چنانکه اشرف غنی، رئیس ارگ میگوید: ۹۰٪ افغانها زیر خط فقر قرار دارند.
پس از خروج دهها هزار نیروهای اشغالگر خارجی در پایان سال ۲۰۱۴ میلادی، اقتصاد جنگی که از سال های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳ در افغانستان به میان آمده بود و رشد اقتصادی کشور ما را بسیار بالا نشان میداد، از بین رفت و اکنون سالهاست که افغانستان با رکود اقتصادی مواجه است.
دولت آیندهی اسلامی افغانستان میتواند با تمرکز به ایجاد، تشکیل و توسعهی زیربناهای اقتصادی کشور، اقتصاد افغانستان را به پا ایستاده کند و سهم فعال در توسعهی اقتصادی منطقه هم داشته باشد. افغانستان بار دوش و خار چشم منطقه نه، بلکه شریک و رقیب دوست منطقه، در عرصهی اقتصاد خواهد بود.
تتمه:
در کل، نظام و دولت واقعی اسلامی بهرهبری افغانها – اگر خواست خدا بود و در افغانستان حاکم گردید – میتواند با موازین بلند اخلاق اسلامی همچون: لَا ضَرَرَ وَلَا ضِرَارَ و آیت کریمهی وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ، به جامعهی بشری و بهخصوص منطقه، نشان بدهد که همسایهداری خوب، یعنی چه؟ و این واقعیت انکار ناپذیر است که منطقهی ما مدتهاست ذائقهی همسایهداری خوب را نچشیدهاست. دولت مستقل افغانستان این فلسفه را سفسطه ثابت خواهد کرد که “منفعت خود را در زیان دیگران باید جُست”. افغانستانِ آزاد بدون اندک معاملهگری بر ارزشهای دینی و ملی خود، نقش ستودنی در صلح و ثبات منطقه خواهد داشت. افغانستان بازیچه و ملعبهی دیگران نه، بلکه وفادار و پابرجا به همهی تعهدات منطقوی و بینالمللی خود خواهد بود.
مؤرخان و سیرتنویسان متفق اند که پیامبر صلیاللهعلیهوسلم در کشوری بهدنیا آمد، که درآنجا هیچگاه سیستم منظم حکومتداری تجربه نشدهبود؛ اما پیامبر صلیاللهعلیهوسلم قانون و نظامی را برپا نمود که دولت بزرگ اسلامی را بهخوبی پیش برد و تا زمانیکه آن قانون و نظام عملی بود، دولت مسلمانان، بهترین و مهذبترین دولت جهان بود. پیروان آن سرور کائنات صلیاللهعلیهوسلم ثابت خواهند نمود که نقوش و بنیادهای ماندگار آن سیستم دولت داری، امروزه هم نسخهی کیمیا برای پیشبرد جامعهی بشریت است.
به امید اینکه سائر جهتها به پیمان دهم حوت دوحه متعهد بمانند و معضل بیست ساله و بلکه چهلوسه سالهی افغانستان و منطقه پایان یابد.
فیلسوف محبوب ما محمد اقبال لاهوری علیهالرحمه در «زبور عجم» دل فگار ما را چنین مژدهی جانافزا میدهد:
فکر رنگینم کند نذر تهیدستانِ شرق پارهء لعلی که دارم از بدخشان شما میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند دیدهام از روزن دیوار زندان شما حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گِل آتشی در سینه دارم از نیاکان شما
و من الله التوفیق.
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.