نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
ابوعمیر طارق تا هنوز با خود تصور کردهاید که نوشتن در مورد مخاطب مجهول چه اندازه دشوار و سنگین میباشد؟ کسی که در تمام گالری ذهن خود حتی یک تصویر از او ندارید و تا امروز صدای تلفظ اسم او را از کسی نشنیدهاید! با تمام جدوجهد خود میخواهید به این پرسش مرموزانه، پاسخی پیدا […]
ابوعمیر طارق
تا هنوز با خود تصور کردهاید که نوشتن در مورد مخاطب مجهول چه اندازه دشوار و سنگین میباشد؟
کسی که در تمام گالری ذهن خود حتی یک تصویر از او ندارید و تا امروز صدای تلفظ اسم او را از کسی نشنیدهاید!
با تمام جدوجهد خود میخواهید به این پرسش مرموزانه، پاسخی پیدا کنید: پس این جنایتکار کیست؟
البته شخص عادی هم نیست که مجهول بودنش مورد اهمیت نباشد؛ بلکه قاتلِ آرزوهای ملت و مردم پنداشته میشود.
کسی که یک ملت را به خونابهٔ غم وارد کرده است و با فرورفتنِ مردم در عمق گردابِ اندوه، لذت میبرد.
کسی که از ریختن خون فرزندان ملت و دانشمندان کشور، هر گز اِبا نمیورزد.
آنی که با طلوع آفتابِ آرزوهای دیرینهی ملت ما، مخالفت میورزد.
آنی که در مسیر به هدفرسیدنِ خود، هزاران مردم بیگناه را قربانی میکند.
آنی که بر لبهی شمشیرِ مدالیاش، رنگ خون ما جرقه میزند.
آنی که صدای غمآلودِ تمنیات نیک ملت افغان را، درون خاکستر بیگانهگان، دفن میکند.
آنی که هیاهوی پیشرفت را، قبل از اینکه در گوش کسی زمزمه شود، با چهرهٔ مخفی و پوشیدهاش خفه میکند.
آنی که جهانِ آرزوی دیگران را برای خود پله ساخته است و با عبور از این پلهها، به کاخ سلطنت ظاهری میرسد.
آنی که از ریختن خون مردم بیگناه آب مینوشد و از چور و چپاول مال ملت، غذا میخورد.
واقعاً در موردش حتی فکر کردن، خستهکن میباشد؛ چه برسد به اینکه چیزی راجع به او بنویسی!
من امروز تصمیم گرفتم مخاطب مجهول را طبق اصول علم منطق، معلوم فرض کنم و بعد از نتیجهگرفتن، با وی چند کلمه سخن بگویم.
میدانم که هیولای وجود تو عیناً مانند هیولای علم منطق با مکرهای گوناگون در زیر تصورات و تصدیقات مخفی میباشد اما … از آستینی که اثر رنگ خون ژورنالیست بر او دیده میشود، دست تو بیرون میآید!
از لبان نیمهخاموش ژورنالیستِ مقتول، در نفسهای آخرش، صدای ضعیف و پیچیدهای برمیخیزد که اسم تو از آن به گوش میرسد.
در چشمان پر انتظار وارثین مقتول و مظلوم، تصویر تو هویداست!
در بمباردمانِ خانههای مردم ملکی، اسم تو گرفته میشود!
مسجد و محل عبادت ما، توسط راهنمایی تو شهید میشود.
اطفال معصوم قریهٔ ما طبق گزارش تو، تروریست نامیده شده و در خاک و خون میغلطند!
مدارس دینی ما در نتیجهی تلاشهای بیوقفهٔ تو منهدم میشوند.
اما…
تا هنوز مجهول میباشی!
مخاطب مجهول من! تو تصور میکنی که مانند پرندهٔ عنقا فقط با اسم تو مردم آشنا هستند و تو را ندیدهاند!؟ در محاسبهات خیلی اشتباه قضاوت کردهای. ما از آشیانه و لانهٔ تو خبر داریم؛ اما میدانی چرا تا هنوز تو را مخاطبِ مجهول صدا میزنیم؟
چون نمیخواهیم جهانِ آرزوی تو منهدم شود. یگانه آرزوی تو این است که ملت در خاک و خون غرق شود و تو به شکل مرموزانه، مجهول بمانی.
ملت مظلوم توسط تو تا گوش و بینی در خون غرق شود و تو باز هم مخفی باشی.
اگر به آرزوی تو توجه نمیکردیم، خیلی به صراحت میتوانستیم بگوییم که: ” ادارهٔ اجیر کابل قاتل ملت ماست “.
چون تو خود تصور میکنی که تا هنوز به شکل مجهول و معماگونه در اذهان مردم ردوبدل میشوی و ما نیز تو را طبق تصور تو مخاطبِ مجهول میخوانیم.
اما مخاطب مجهول من!
از این همه مکر و حیلههای همیشگیات دست بردار! چون ظاهر و باطن تو هر دو عیان است.
میدانم که حالا چون گرگ و هم چوپان شدهای؛ با تو حساب و کتاب صورت نمیگیرد؛ لکن روزیکه پوست میش را از وجود گرگگونهٔ خود بیرون کردی آنگاه با تو خواهیم ساخت.
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.