فاتح نامدار سلطان محمود غزنوی

آصف رخشانی سلطان یمین الدوله ابوالقاسم محمود بن سبکتکین غازی (لقب معروف وی غازی است، که به جهت زادگاه وی او را بدین نام ملقب کردند) در سال ۳۶۰هـ .ق در شهر غزنین در خانواده‌ای نجیب پا به عرصه وجود گذاشتند. ابومنصور ناصر الدّوله سبکتکین پدر سلطان محمود غازی ـ اولین کسی که در سال […]

آصف رخشانی

سلطان یمین الدوله ابوالقاسم محمود بن سبکتکین غازی (لقب معروف وی غازی است، که به جهت زادگاه وی او را بدین نام ملقب کردند) در سال ۳۶۰هـ .ق در شهر غزنین در خانواده‌ای نجیب پا به عرصه وجود گذاشتند. ابومنصور ناصر الدّوله سبکتکین پدر سلطان محمود غازی ـ اولین کسی که در سال ۳۵۱هـ.ق حکومت غزنویان را تأسیس کرد ـ ساعاتی قبل از تولد وی خواب دیدد که درمیان خانه او درختی از آتشدان هویدا شد و چنان بلند شد که همه جهان را زیر سایه خود پوشانید. وی در اندیشه تعبیر این خواب بود تا اینکه شخصی آمد و بشارت داد که حق‌تعالی به شما پسر بچه‌ای عنایت فرموده‌اند. ایشان خوشحال شده و گفت: او را محمود نام نهادم.
بعد از مرگ سبکتکین، اسماعیل برادر سلطان محمود، بنا به وصیت پدر در غزنین پادشاه شد؛ سلطان محمود در نیشابور به اداره خراسان اشتغال داشت، ولی بعد به کمک عمو و برادر دیگرش، اسماعیل را از حکومت کرد و همه تصرفات حکومت غزنویان را بدست گرفت.
حکومت غزنویان استقلال واقعی خود را در سال ۳۸۹هـ.ق بعد از اینکه سلطان محمود، بلخ را پایتخت حکومت خود قرار داد کسب کرد، ‌و او اولین فردی است که از دارالخلافه به سلطان ملقب شدند.

شخصیت سلطان محمود:
سلطان محمود اولین پادشاه مستقل و بزرگترین فرد خاندان غزنوی بود، وی به دلاوری، بی باکی، و کثرت فتوحات موصوف بود، یکی از فاتحان مشهور تاریخ اسلامی‌می‌باشند،‌ و از مردانی است که در تاریخ اسلام مقام بسیار بزرگی را حایز شده است، بر اثر شجاعت و تدبیری که داشت در نشر و اشاعه دین مبین اسلام در دوران حکومت خود مقام بسیار بزرگی را حایز شده و به فتوحات پی درپی ایران و هند نایل شد که حد و انتهایی ندارد. اجتماع علما و شعرا در دربار او، و کتابهائی که بنام او تألیف شده شهرت زیادی دارد. سلطان غزنوی بسیار به حدیث و تفسیر قرآن اشتیاق داشت.
سلطان محمود بسیار دادگر و عادل بود. وقتی پیرزنی او را مورد ملامت قرار می‌دهد که نمی‌تواند امنیت کشور خود را بر قرار کند، ‌ومردم مورد ظلم و ستم ظالمان و غاصبان قرار دارند،‌ و از دست دزدان آرامش ندارند نه تنها رنجیده نمی‌شود بلکه بر می‌خیزد برای کمک آنها و دستور می‌دهد به سپاهیانش که دزدان که در بلوچستان مردم را مورد ظلم وتعرض قرار می‌دهند آنها را ریشه کن کنند.

جهاد و فتوحات فتوحات سلطان:
ایشان در فاصله سال ۳۹۲ تا ۴۱۶ در ظرف چند سال به چندین مرحله جهاد، به هند لشکر کشی نمود و به فتوحات بسیار زیاد نایل گشت.
سلطان محمود در پنج سال ابتدای حکومت خود دشمنان داخلی را ریشه کن ساخته و بعد از اینکه از سوی آنها فارغ البال شد، عزم جهاد بسوی هند نمود و فتح و پیروزی های زیادی بدست آورد. ‌برخی از آنها را بصورت تیتروار ذکر می‌کنیم.
۱ـ در سال ۳۹۲ همراه با لشکری از سپاهیان اسلام عازم جهاد به سرزمینهای مشرق زمین (پیشاور آن زمان) شد و پس از حمله به این سرزمینها به حکم خداوند متعال توانستند این سرزمین را مسخّر کرده و تحت لوای اسلام در آورد.
۲ـ در سال ۳۹۵ با سپاهی از مجاهدین عازم جهاد به جلگه پنجاب شد و در محل بهتاطیه پایتخت مرکزی مابین شهر ملتان، ‌بر «راجه» این سرزمین غلبه کرد و این ممالک را به سرزمینهای اسلامی‌ملحق نمود و غنایم زیادی بدست آورد.
۳ـ در سال ۴۰۴ ایشان از راه تنگ و باریک خیبر عازم جهاد به هند شد، ‌و شهرهایی همچون سند و قلعه نادرین و پنجاب و شهرهای دیگری را فتح کرد.
۴ـ در سال ۴۰۹ سلطان محمود غزنوی به قنوج (در کناره شط گنگ و شمال شرق کانپور) حمله کرد و این سرزمین ها را فتح و به قلمروشان اضافه کرد. اهالی این سرزمین به اتفاق «راجه» مسلمان شدند، سلطان بعد از فتح این مناطق به غزنین بازگشت و بعد از بازگشت ایشان راجه های دیگر بر اهالی این دیار شوریدند و راجه را کشتند و سلطان باری دیگر عازم سرکوبی آنها شد و درین سفر بسیاری از شهرها را فتح کرده و غنایم بسیاری از بتخانه مُوترا بدستشان رسید.
بزگرترین و آخرین لشکر کشی که به هند کرد، لشکرکشی بود که در سال ۴۱۶هـ.ق به ولایات گجرات و شبه جزیره کاتیاوار(حد فاصل بین سند) و هند مرکزی و سومنات بود. هندوها اعتقاد داشتند که علت پیروزی سلطان محمود بر دیگر ولایات ومراکز ومعابدشان خشم و ناراحتی بت سومنات بر آنها بوده.
سلطان در سال ۴۱۶ با سی هزار سواره و مجاهدان داو طلب از ولایات ملتان عازم جهاد به کاتیاوار شد و پایتخت ولایت گجرات را فتح کرد و در نیمه ذی القعده خود را به سومنات رسانید.
و جنگ سختی در گرفت و هندوها کوشش زیادی کردند ولی حریف مجاهدین اسلام نشدند. و بعد از سه روز بت خانه سومنات را فتح کرد. سلطان بت اعظم سومنات را با گرزی که در دست داشت شکست و لقب محمود بت شکن را از آن خود کرد و تکه های آنرا به غزنین، بغداد، ‌مکه و مدینه فرستاد و مجاهدین اسلام غنایم بسیار زیادی از بزرگترین بتخانه هندونها بدست آوردند. وی در صفر سال بعد به غزنین بر گشت در سال ۳۹۳ سیستان را فتح کرد، ‌و ایلک خان را که صاحب قصر خراسان بود را بطور کلی شکست داد و تمام ما وراء النهر را در سلطه خود در آورد.
در سال ۴۰۱ غور را فتح کرد و احکام اسلامی‌را در آن جاری ساخت و در سال ۴۰۷سرزمین خوارزم را تحت سلطه وتصرف خود در آورد.

کرامات ایشان:
خداوند متعال به این پادشاه عادل و مجاهد نستوه عنایات وکرامات زیادی عطا فرموده بودند که اشاره به مقبولیت و محبوبیت ایشان در نزد خداوند متعال دارد.
وقتی سلطان از سفر سومنات باز گشت به سرزمین سند و خواست که لشکر اسلام را به غزنین باز گرداند دستور داد رهنمایی را پیدا کنید که لشکر را به مقصد برساند هندویی پیش آمد و گفت: من در این کار مهارت کاملی دارم و راه دو ماه را به یک ماه می‌رسانم. لشکر حرکت کرد یک شبانه روز گذشت به میدانی رسیدند که خشک و بی آب بود و لشکر تقاضای آب کرد سلطان فرمود: رهنما را بیاورید. وقتی حاضرش کردند سلطان محمود پرسید چرا چنین کردی؟ آن ملحد گفت: من خودم را فدای منات (بت بزرگ از بتهای هندوها) کردم تا تو و لشکریانت را به اینجا بیاورم تا هلاک شوید شاه دستور داد تا ایشان را بکشند و بعد فرمود امشب همینجا خیمه زنید و بدرگاه خداوند تضرع کنید و خودش بگوشه رفت و شروع به دعا و نیایش کرد که ناگهان روشنایی از طرف شمال هویدا شد و به دنبال آن فرستاد و بعد از دو مایل رودخانه یافتند و لشکر اسلام از این مهلکه نجات یافت.

وضعیت علم و ادب در دوران او:
سلطان محمود یکی از بزرگترین رواج دهندگان علم ودانش اجتماع علما و شعرا در دستگاه محمود غزنوی بسیار بود و اشعار و کتب زیادی به نام او تألیف می شد. مشهور است که ۴۰۰ شاعر در دربار او گرد آمده بودند و او را مدح می گفتند. از مشهورترین آنها، فردوسی طوسی، منشوری سمرقندی، عنصری بلخی، فرخی سیستانی، کسائی مروزی، عسجدی مروزی، زینتی و غضائری رازی هستند. از بزرگترین علمای دربار او نیز باید «ابوریحان بیرونی» را گفت. و وزرای معروف او هم، فضل بن احمد ابوالعباس اسفراینی، ابوالقاسم احمدبن حسن میمندی، و در آخر هم ابوعلی حسن بن محمدبن میکال بود. دبیر مخصوص دربار او نیز “ابونصر مشکان” بود.

ملاقات محمود غزنوی با ابوالحسن خرقانی:
شیخ فرید الدین عطار نیشابوری، داستان ملاقات محمود غزنوی با ابوالحسن خرقانی عارف نامدار قرن چهارم هجری را در کتاب تذکره‌ی اولیا آورده است. بخش کوتاهی از این ماجرا را با هم می‌خوانیم:
« نقل است که سلطان محمود به زیارت شیخ ابوالحسن خرقانی رسول فرستاد که شیخ را بگویید که سلطان برای [دیدن] تو از غزنین بدینجا آمد، تو نیز برای او از خانقاه به خیمه‌ی او درآی؛ و رسول را گفت اگر نیاید این آیه برخوانید: “واطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامرمنکم.” [از خدا اطاعت کنید و از رسول او و آنان که اداره‌ی امور شما را بر عهده دارند]
رسول پیغام بگزارد. شیخ گفت: مرا معذور دارید. این آیه برو خواندند، شیخ گفت: محمود را بگویید که: چنان در اطیعو الله مستغرقم که در اطیعو الرسول خجالتها دارم تا به اولی الامر چه رسد؟! رسول بیامد و به محمود باز گفت. محمود را رقت آمده [دلش نرم شد] و گفت: برخیزید، که او نه از آن مرد است که ما گمان برده بودیم…
پس محمود بدره ای زر پیش شیخ نهاد. شیخ قرصی نان جوین پیش نهاد و گفت: بخور! محمود همی خاوید [دندان می زد] و در گلویش می گرفت. شیخ گفت: مگر حلقت می گیرد؟ گفت: آری. گفت: میخواهی که ما را این بدره زر تو گلوی بگیرد؟ برگیر که این را (اشاره به زر) سه طلاق داده ایم. محمود گفت: در چیزی کن [برای کار دیگری خرج کن]. گفت: نکنم. گفت: پس مرا از آن خود یادگاری بده، شیخ پیراهنی از آن خود بدو داد. محمود چون بازهمی گشت گفت: شیخا خوش صومعه‌ای داری، [شیخ] گفت: آن همه داری، این نیز همی بایدت؟!»

پایان کار سلطان محمود غزنوی:
سر انجام این مجاهد نستوه و رهبر با تدبیر و شجاع در شهر غزنین همان شهر که در آن پا به عرصه وجود گذاشته بود، در سال ۴۲۱در سن ۶۱سالگی بعد از سی و شش سال خدمت به مسلمانان دارفانی را وداع گفت. طبق وصیتش؛ پسرش محمد جانشین وی شد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
منابع و مأخذ:
۱ـ تاریخ ایران بعد از اسلام: عباس اقبال آشتیانی.
۲ـ تاریخ ایران بعد از اسلام: فریدون اسلام نیا.
۳ـ طبقات ناصری:‌ قاضی منهاج سراج.
۴ـ تاریخ ایران.
۵ـ فرهنگ نامه دهخدا.

برگرفته از شماره نهم مجله حقیقت