نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سلسله همگام با عاشقان شهادت/ بخش ۱۷ ابویحیی بلوچی قربانیهای بینهایت مجاهدین افغانستان در عرصههای نظامی و سیاسی و استقامتشان بر شاهراه حق و سختیهای جهاد ستودنیست، از جدایی اهلوعیال، تحمل غربت و فقر، زخمها و اسارتهای طولانی مدت، تا پشتسر گذاشتن مذاکرات سخت با طرفهای حرفهای و مجرب در عرصه سیاست، هر کدام به […]
سلسله همگام با عاشقان شهادت/ بخش ۱۷
ابویحیی بلوچی
قربانیهای بینهایت مجاهدین افغانستان در عرصههای نظامی و سیاسی و استقامتشان بر شاهراه حق و سختیهای جهاد ستودنیست، از جدایی اهلوعیال، تحمل غربت و فقر، زخمها و اسارتهای طولانی مدت، تا پشتسر گذاشتن مذاکرات سخت با طرفهای حرفهای و مجرب در عرصه سیاست، هر کدام به نوبۀ خود آزمایشی الهی هست که خداوند متعال سربازان جان برکف اسلام را به آن مبتلا میکند تا آنها را همانند مرواریدی درخشان صیقل دهد و آنها را به مثابۀ منارههایی از نور برای سالکان راه جهاد قرار دهد.
در یکی از سفرهایم با یکی از مجاهدین پیشکسوت و قدیمی ملاقات کردم، بحثهای مختلفی کردیم و مطالب گوناگونی ردوبدل شد، ایشان حکایتی شگفتانگیز از ایثار یکی از امیران فعلیِ ولایت نیمروز که درحال حاضر مشغولیت و مسئولیتی مهم در ولایت نیمروز دارد و سابقۀ جهادی و کاریش نیز در میان مجاهدین و امرا درخشان هست، را برایم بیان کرد.
گفت: ایشان در زمان تعلم در یکی از مدارس بنام و مهم درس میخواند و در کنار تلاشهای شبانهروزی برای حاصلکردن علمی پاک و دردخورِ میادین جهاد، سعی میکرد تا اطرافیانش را از اوضاع جهان و تحولات منطقه آگاه کند و گاهی سعی میکرد تا افرادی را که فطرتشان سلیم هست و هنوز نخوت و غیرت دینیشان از بین نرفته، را به شرکت در میادین جهاد دعوت دهد. از این رو آخرِ سال که سر میرسید ایشان ایام کلاس آزاد و ایام امتحانات، هر روز بعد از امتحان به کارگری مشغول میشد تا کرایۀ دوستان مجاهد را فراهم کند و از این طریق هم ثوابی برای خود کسب کند، هم دلگرمیِ خوبی برای تازهواردان میادین جهاد شود و هم دیگر آن عده از افرادی که فقر آنها را از جهاد واگذاشته، به راحتی بتوانند به قافلههای مبارک مجاهدینِ فرشتهصفت بپیوندند.
دقیقا کلمات آن همنشینم در توصیف این مجاهد جانفدا و ایثارگر را به یاد دارم که گفت: ایام امتحانات که فرا میرسید دستهای او پینه میزد، پرسیدم چرا و چطور؟ گفت: او برای تهیۀ کرایه مجاهدین مشغول کارگری بود.
این مجاهد دلاور حال صادقانه مشغول جهاد هست و همانند تیری در کمان امرا، به هر سو که اورا بفرستند میرود و بهترین دستآوردها را برای مجاهدین به ارمغان میآورد.
یکی دیگر از مجاهدین تازه نفس منطقۀ خاشرود و چخانسور، که لذتهای دنیوی را پشت سر گذاشته و به میدان جهاد آمده، از جانب ذات الهی با مشکلات کوچک و بزرگی مواجه شدهاست. او ظاهرش همانند مجاهدین دیگر هست، اما در حقیقت استعداد فرماندهی و شجاعت بینظیری دارد.
شخصا در وصف افراد سعی میکنم تمام جوانب را در نظر بگیرم، خصوصا وقتی بحث گواهیدادن باشد برخلاف بسیاری، با دقت عمل میکنم و خصوصا از مدح زیاد و بیجا میپرهیزم.
چند سالی که او را میشناسم و مدتهایی که در یک اتاق با او گذراندم و چند تشکیلی که پابهپای او به مصاف دشمن رفتیم، اورا مبارزی دلاور و فرماندهای حساس و در عین حال قوی دیدهام.
شبی در یکی از تشکیلها این دوستمان با سه نفر دیگر در ساحۀ دشمن با مشکل مواجه میشوند و دشمن آنها را تعقیب میکند، او که از دوستانش بخاطر امنیت جدا میشود، در همان شب سرد، در حالی که کفشهایش را گم کرده شروع به راهرفتن میکند و سعی میکند خود را به منطقهای امن برساند. شب سردی بود ولی او با همت والایش این شب را تا صبح راه میرود آنهم در لای نیزار و بر روی زمینهای پر از خار و تقریبا چهل کیلومتر یا بیشتر را پای پیاده در میان خارها طی میکند، تا میتواند خود را به منطقهای امن برساند.
در هر صورت با کمک مجاهدین به اتاق انتقال دادهشد، وقتی از موتر پیاده شد نمیتوانست راه برود، پاهایش پر از خار بود و خودش توان راهرفتن نداشت، برای اولین بار بود که من با پاهای فردی مواجه شدم که لایق بوسیدن بودند و بدون اغراق میگویم: همان لحظه به ذهنم آمد که اگر دستها و پاهایی را، بجز دستوپای والدین گرامیم ببوسم، بدون شک دستان آن مسئول ایثارگر و همین مجاهد دلاور را خواهیم بوسید، چون لایق و ارزشش را دارند.
الله متعال از ما و آنها راضی باشد، در عرصۀ دین و در میادین جهاد از همۀ ما خدمت خالصانه بگیرد و اخیرا بعد از طیکردن مسافتهای طولانی، ما را به آرزوی دیرینۀمان؛ یعنی شهادت خالصانه در راه الهی برساند و فراق ما را از دوستان شهدایمان برای همیشه به اتمام برساند. اللهم آمین
بخش شانزدهم (بخش گذشته): یار توانا ولی صاحب ناشناس
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.