از انسحاب ما تا شکست دشمن/بخش پنجم واخیر

درس‌هایی از زمان اشغال کشور، تا فتح آن

نویسنده: محمد داود مهاجر

شکست دشمن؛
شکست دشمنان صلیبی تدریجا در حال انجام بود؛ زیرا اگر کسی با کوچکترین تفکر ذهنی به این امر می‌پرداخت و اولِ ماجرا را با حالات بعدی‌اش مقایسه می‌کرد، ناگزیر به نتیجه‌ای واضح و روشن دست می‌یافت که دشمن شکست خورده است.
دشمن در روزهای اول هجومش، به‌نام «طالب» حتی حضور یک فرد را در حکومت راضی نبود؛ تا اینکه رسمیت و بلکه نام امارت اسلامی تماما ختم گردد؛ ولی روزهایی که تنور جهاد گرم شد، حالا فریاد می‌زد که بیایید تا با هم مذاکره کنیم!

صدر خبرها بر جنگ‌ها و عملیات‌های مختلف مجاهدان تمرکز داشت. روزانه با حد اقل ۶۰ الی ۷۰ عملیات مین‌گذاری، کمین، عملیات فدایی و گاهی هم ضربهٔ سبزها بر آبی‌ها روبرو بود؛ در طی این عملیات‌ها روزانه ده‌ها نیروی خارجی و داخلی کشته می‌شدند و دشمنان از موقف تهاجمی به موقف دفاعی تنزل کرده‌بودند.

دشمنان شکست‌خورده حالا دنبال راهی بودند تا جبران کنند؛ اما نشد. چندین دفعه پلان‌های نظامیِ جدیدی را طرح کردند و هزاران نیروی تازه‌نفس به ساحات جنگ و مناطق فتح‌شده فرستادند؛ اما نتیجه نداد؛ لذا کمیسیون صلح درست کردند، به قطر فرا خواستند و رسمیت دادند، تا شاید بتوانند راهی برای برون‌رفت از این باتلاق پیدا کنند.
دشمن با رکود اقتصادی شدیدی مواجه شده‌بود. میلیاردها دالرش بدون کدام نتیجه‌ای، صرف نیروها و جنگ‌ها می‌شد و به تعبیر خودشان در سراشیبی پرتگاه مالی قرار گرفته بودند.
نیروهای متحد دشمن یکی پس از دیگری داشتند متلاشی و پراکنده می‌شدند؛ چنانچه بعضی‌ کشورها نیروهای خود را بیرون کردند و بعضی نیز در نوبت بودند و کم‌کم بیرون می‌کردند.

در همان زمان، از سویی دیگر آتش‌سوزی‌ها، بلاها و طوفان‌های طبیعی نیز دشمن را در خاک خودش درگیر کرده بود و با معضلات سخت داخلی دست‌وپنجه نرم می‌کرد.
نیروهای ما روز به روز با روحیه و تجربه‌ای نو به سنگر می‌رفتند. تعداد عملیات‌های مجاهدین -به اعتراف رسانه‌های دشمن- از سال‌های گذشته افزایش یافته و تعداد مجاهدان نیز به سطح بی‌نظیری بالا رفته بود.
مجاهدان امارت اسلامی از همان سال‌های نخستین توانستند تا مناطقی را فتح کنند و این سلسلهٔ فتح مناطق روزبه‌روز در حال گسترش بود. بسیاری از مناطق و ولسوالی‌ها را مجاهدان عملاً مدیریت و سرپرستی می‌کردند؛ اجرای حدود می‌نمودند و قضایای ملکی و مردمی را نیز حل‌وفصل می‌کردند.
مردم از مجاهدان حمایت کاملی داشتند. هیچ‌جایی نبود که مردم از مجاهدان بد ببرند و یا آن‌ها را جای ندهند؛ بلکه همواره اباته، نان و آب مجاهدان را فراهم کرده و در بسیاری از موارد عملاً وارد جنگ و دفاع از مجاهدان می‌شدند.
بالاخره بعد از اینکه دشمنان عملاً خواستار صلح شدند؛ لذا مجاهدان امارت اسلامی نیز کمیتهٔ صلح را به رهبری ملابرادر صاحب تشکیل داده و به قطر فرستادند که این جریان نیز بعد از مدت‌زمان حدود یکسال و اندی تاوبالایی‌ آخرش نتیجه داد و تاریخ خروج اشغالگران -به‌طور مکمل- رقم خورد و خوشحالی آن‌روز هیچ‌گاه از یادمان نمی‌رود.
آمریکا بیرون رفت؛ رهبران نیروهای اجیر داخلی با صلح کنار نیامدند؛ مجاهدان امارت اسلامی نیز آرام‌آرام وارد ولایت‌ها شدند و بدون کدام مقاومتی از جانب نیروهای داخلی -مگر خیلی کم- همه جا را تصرف کردند؛ نیروهای مسلح را خلع‌سلاح کرده و سپس رهای‌شان کردند. امارت اسلامی عفو عمومی اعلان کرد و حکومت مرکزی با تمامی ولایت‌ها به دست مجاهدان امارت اسلامی افتاد و نقش آیاتی چون {والعاقبه للمتقین} بر دشت و کوه سرزمین افغانان حکاکی شد.
به امید سربلندی این مرز و بوم و درخشش نور و روشنایی‌اش در تمام گیتی.