نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سلسله خاطرات میدان جهاد/ بخش ۱۸ محمد داود مهاجر پنج نفر بودیم با دو موتورسیکلت. یکی از دوستان، ما را برای شام دعوت کرده بود. حالوهوای منطقه هم بهطور عموم، مساعد نبود؛ هر از گاهی بر مجاهدان شبیخون میزدند (عملیاتهای سهمگینی که در اوایل، منجر به قتل بسیاری از مجاهدان میگردید). دعوت آن دوست را […]
سلسله خاطرات میدان جهاد/ بخش ۱۸
محمد داود مهاجر
پنج نفر بودیم با دو موتورسیکلت. یکی از دوستان، ما را برای شام دعوت کرده بود. حالوهوای منطقه هم بهطور عموم، مساعد نبود؛ هر از گاهی بر مجاهدان شبیخون میزدند (عملیاتهای سهمگینی که در اوایل، منجر به قتل بسیاری از مجاهدان میگردید).
دعوت آن دوست را پذیرفتیم و به خانهاش رفتیم. بعد از صرف شام، متوجه شدیم فضای منطقه را طیارههای دشمن بهگشتزنی گرفته اند و حالات برای ماندن ما مناسب نیست.
به شهید زبیر (پیروک) -رحمهالله- گفتم که از همدیگر جدا بشویم؛ زیرا فضا خراب بوده و ممکن است منوشما را هدف عملیاتشان گرفته باشند! او نیز موافقت کرد و آمادهٔ رفتن شدیم. یک نکته را برای خوانندگان محترم یاد کنم: زمانیکه فردی هدف هواپیماهای بدون سرنشین قرار بگیرد (یعنی توسط عوامل زمینی به طیارههای کشفی معرفی شود) و آنها نیز وی را زیر کنترل بگیرند، پس لازمهاش این است که به آسانی کسی نمیتواند از دایرهٔ نظارتشان بیرون بیاید! هر جا که بروید، آن طیارهٔ کشفی به دنبالتان خواهد آمد و بالای سرتان چرخ میزند و امکان بیرون شدن از دایرهاش تقریبا ناممکن است -إلا من حفظه الله- تا اینکه عملیات چاپه (شبیخون) با تعدادی از هواپیماها و هیلیکوپترهای مختلف النوع و بمافکنها صورت بگیرد و به همراهی تعداد زیادی از نیروهای زبدهٔ پیادهنظام، مجهز با سیستمهای دید در شب، در نیمههای آخرش، در تاریکی محض، مورد تهاجم واقع شوید؛ درحالیکه شما هیچ چیزی را با چشمها نمیبینید؛ پس راهی غیر از تسلیمشدن و یا درگیرشدن با آنان (که عموما و ۹۹٪ منجر به شهادت میشود) راه دومی ندارید.
شهید زبیر -الله تعالی رحمتش کند- یک مجاهد باهوش، مستعد و اهل احتیاط بود. یادم است که میگفت بعضی از شبها را در دل دشتها و مناطقی دور از دسترس، درمیان تپهها سپری میکرد و سپس صبح زود قبل از برآمدن خورشید، خود را به منطقه میرسانید تا مبادا کسی متوجه این ترفندش گردد. مجاهدی با دقت عمل و ضریب هوشیِ بالایی بود؛ ازهمین لحاظ، ما پنج نفر طوری تقسیم شدیم که دو نفر با ایشان همراه شد و مجموعا سهنفر با یک عدد موتور سیکلت شدند و ما دو نفر با یک موتور سیکلت.
باوجود اینکه ایشان از احتیاط زیاد کار میگرفت، اما آن شبش، بدون اینکه احتیاطی بگیرد، اسلحه خود را بدون پوششی خوب و یا تعویض چهرهای، برداشتند و روی موتور سوار شدند و رفتند؛ عجیبتر اینکه چراغ موتور سیکلتشان را نیز روشن کردند! (زیرا معمول مجاهدان این بود که هنگامهٔ شب، هیچگاه با چراغ روشن تردد نمیکردند بلکه در خاموشی مطلق، اینطرف و آنطرف میرفتند).
بعدش ما نیز منطقه را ترک گفتیم؛ اما با رعایت بعضی از نکات امنیتی مثل تبدیل کالا و چهره و پوشاندن اسلحه با چادر و سپس نیز موتور سیکلت خود را بر نداشتیم و پای پیاده از منطقه بیرون شدیم.
شبش چاپه آمد و محل آن برادران ما در شروع حمله، مورد شلیک چند بم واقع شد و سپس نیروهای پیاده آمدند و بعد از درگیری مختصری هر سه تا جام شهادت سر کشیدند و رفتند. رحمهم الله تعالی.
برای ما هنوز معلوم نبود که کیها شهید شدهاند. رفیقم را فرستادم تا با چهرهٔ بستهاش نیمنگاهی از دور بیندازد و بیاید. آری، خبر آورد که رفقای دیشب ما بودهاند که پر کشیدند؛ (انا لله وانا الیه راجعون).
صبحش هنوز طیارههای دشمن میچرخیدند؛ لذا نتوانستیم برای جمعآوری جنازهها برویم. مردم محل تجمع کرده بودند و مراسم شهدا را اجرا میکردند؛ اما بنابر خراب بودن فضا ما نتوانستیم سهمی بگیریم؛ لذا با چهرهای پوشیده و نقابزده خود را از منطقه بیرون کردیم.
اما… بعضی دیگر از مجاهدان، بدون کار گرفتن از احتیاط، در تجمع مردم داخل شده و به جنازهٔ شهدا رفته بودند که فورا زیر کنترل هواپیماها واقع میشوند و همان شبش آنها نیز مورد حمله و شبیخون دشمن قرار گرفتند و همگی شهید شدند.
رعایت نکات امنیتی -اگرچه کم اهمیت هم باشد- لازم است. مجاهدان، در مواقعی که فضا خراب است، نباید متاثر از عواطف و احساسات بشوند و تکنالوژی دشمن را نباید دستکم بگیرند.
به امید پیروزی حق
بخش هفدهم (بخش گذشته): شب های سنگر
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.