آخرین خاطرات مجاهد استشهادی/۱۲

نویسنده: شهید محمد عمر منیب تقبله‌الله ترجمه: محمدصادق طارق شب عید چه اندازه طولانی می‌شود! بزرگترین خوشحالی زمان طفولیتم فرا رسیدن روز عید بود. تصور می‌کردم خوشحالی بزرگتر از این، در تمام دنیا نخواهد بود. هرگاه شب عید فرا می‌رسید منتظر بودم که چرا زودتر صبح نمی‌شود! اما خوشحالی امروز خوشحالی روز عید را از […]

نویسنده: شهید محمد عمر منیب تقبله‌الله
ترجمه: محمدصادق طارق

شب عید چه اندازه طولانی می‌شود!

بزرگترین خوشحالی زمان طفولیتم فرا رسیدن روز عید بود. تصور می‌کردم خوشحالی بزرگتر از این، در تمام دنیا نخواهد بود. هرگاه شب عید فرا می‌رسید منتظر بودم که چرا زودتر صبح نمی‌شود! اما خوشحالی امروز خوشحالی روز عید را از یادم برد، شب عید هر چند دراز می‌شد باز هم کوتاه بود اما شب این عید بیش از حد دراز شد، روز چهارشنبه به یک روشی گذشت اما روز پنج شنبه اصلاً نمی‌گذرد، گاهی حمزه کنارم می‌نشیند و ترانه می‌سراید، گاهی خود ما به شکل دسته‌جمعی سرود می‌خوانیم، گاهی از عملیات بحث می‌کنیم و‌ … خوشحالی‌اش بی‌انتهاست اما هر لحظه‌اش مانند یک سال می‌گذرد تا به آرزوی دیرینه‌ی خود دست یابیم‌.

امروز آخرین وصیت‌های زندگی‌ام را ثبت کردم، به امت، جوانان، دوستان، اساتید و بزرگان پیام‌های گوناگون پشت‌سر گذاشتم، سخن از غربت، گذشته و مانند عابر السبیل آماده کوچ و بار هستیم.

شب‌هنگام حمزه سرود می‌خواند، خیلی جذاب و جالب بود از همین‌رو سرود را با او بدرقه کردم، بعد از آن برای آخرین بار شعر زندگی‌ام را نوشتم، ساعت حدود ۱۱ شب است اما از خوشحالی خوابم نمی‌آید، حمزه صدایم کرد بیا شعر جدیدت را با هم بخوانیم‌، ابودجانه نیز به نیت بدرقه شعر کنار ما نشست و شروع کردیم.

د خدای له خواږه دینه قربانېږو همدا نن
ګـذار مـو بـرابر دی روانېـږو هـمـدا نن

له رب سره مو عهد کړی او نه ترې شاته کېږو
لمـبو د مـوټـر بـم ته هـوسـېږو همــدا نن

هـمدا شېبه یـې زېری د سفر راته راوړی
نو ځکـه خو خندېږو خوشالېږو همدا نن

لـقاء د متـعال رب مـو د زړونـو تمـنا ده
دا ځکه ډېر خوشـال یو ور رسېږو هـمدا نن

کلونه انتظار مو قبول شوی د رب در کې
شېبې د ژوند دی ختمې نور قبلېږو همدا نن

“منیبه” تصور دې حقیقیت ته دی اووښتی
هجـران کډه بار کړې وصل کېږو همدا نن

یعنی: امروز برای دین شیرین خداوند قربان می‌شویم، حمله و عملیات ما آماده است ان‌شآء الله حرکت خواهیم کرد.
چون با خداوند عهد بسته‌ایم هرگز به عقب بر نمی‌گردیم بلکه امروز برای به دست آوردن شعله‌های موتربم شوق و هوس داریم.

در همین لحظه خوش‌خبری سفر به ما رسیده است از همین‌رو می‌خندیم و خوشحالی می‌کنیم.
لقای خداوند متعال یگانه آرزوی قلب‌های ما می‌باشد چون امروز به او می‌رسیم خوشحال هستیم.

انتظار چند ساله ما آخر در بارگاه خداوند قبول شد، لحظه‌های زندگی رو به پایان اند و ان‌شآء الله امروز قبول می‌شویم.
منیب! تصور دیرینه‌ات رنگ حقیقت به خود گرفته است، هجران کوچ کرده و امروز از نعمت وصال بهره‌مند خواهیم شد.

من از روز اول که نوشتن شعر را شروع کردم به اسم عمر منیب نشر می‌کردم تا امروز از همان اسم استفاده می‌کنم. امشب خیلی زیاد طولانی شد خداوند ما را با نصرت کامل خود به هدف‌مان برساند.

ادامه دارد…