نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
ابوجهاد برابچهای یا رب ! چه زیباست، چه دلنواز و روحپرور است، چه خوشمنظر و گُلبیز است، چه عطر خوشی دارد! پروردگارا ! چه عطری را افشاندهای بر این صحنه، با چه آرایه ای آراسته ای این جبهه را، با چه سوسَنی آذین بستهای این گُلدسته را ! ای خدای سبحان ! چه رازی است […]
ابوجهاد برابچهای
یا رب ! چه زیباست، چه دلنواز و روحپرور است، چه خوشمنظر و گُلبیز است، چه عطر خوشی دارد!
پروردگارا ! چه عطری را افشاندهای بر این صحنه، با چه آرایه ای آراسته ای این جبهه را، با چه سوسَنی آذین بستهای این گُلدسته را !
ای خدای سبحان ! چه رازی است در این میدان، چه سرّی نهفته در این عرصه، چه دلربایی دارد این پهنه، چه دلنوازیای دارد این صحرا، این دشت، این کوه و این دمن ؟
میدان جهاد را میگویم، میدان کارزار، صحنه پیکار و قتال و مبارزه.
چه شوری دارد و سروری ! چه کَیفی دارد و لذتی !
این آن سعادتی است که حسرت بر آن برند جویای تاج قیصر و تخت سکندری
این میدان، بیشه شیران و قلّه عقابهاست. کرکسها و روباها را به این میدان راه نیست.
این سرزمین، هماورد میخواهد :
گوی توفیق و سعادت در میان افکنده اند کس به میدان در نمیآید سواران را چه شد
این میدان، میدان زخمها و جراحات، متلاشی شدن مغزها، شکستن جمجمهها، خُردشدنِ استخوانها و در عین حال، میدان لذتهاست. این میدان، تنها میدانی است که در آن، اضداد به جای تنافی، با یکدیگر تلاقی میکنند؛ چون میدانی است که احتمال اسارت، جراحت و شهادت را دارد، اما جوانان مسلمان با تمام شور و اشتیاق، به سوی آن میشتابند و پروانهوار خود را به قلب آن میاندازند. آتشی از سختیها، مشکلات و چالشهاست، اما مجاهدان، ابراهیموار خود را به قلب این آتش میاندازند و همانند یک عاشق دلسوخته شرارههایش را با تمام وجود به آغوش میکشند.
این میدان، جایی است که رنگهای مختلف، قبیلههای متفاوت، سلیقههای مجزا و افکار اصطکاکدار با یکدیگر تلاقی میکنند و همانند شیر و شکر در یکدیگر حلول میکنند. دو مجاهد، جدای از تفاوت قبایل، تبدیل به دو برادری میشوند که حاضرند جانشان را برای یکدیگر فدا سازند.
راستی، مرگی که مردم در سایر جاها از آن فرار می کنند، مجاهدان در این میدان برای دستیابی به آن از یکدیگر پیشی میگیرند و رقابت میکنند.
اما حلاوت، لذت، و شیرینیِ میدان نبرد و کارزار، چیزی است که در وصف نمیگنجد. قلم با تمام قدرتش، یارای توصیف این لذت را ندارد، زبان با تمام فصاحتش در برابر بیان این لذت، عاجز و درمانده است. این حلاوت و لذت نه شنیدنی، که دیدنی است. مصداق بارز حدیث شریف است: «لیس الخبر کالمعاینه» باید خودتان تجربه اش کنید. پس پیش به سوی جهاد با طواغیت.
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
دیدگاهها بسته است.