نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
پس از چهارسال رهایی از زندانی ( خاطرات اولین بار زندانی شدن شیخ رحیم الله را نیافتیم)، باریدیگر در سال ۱۴۳۳ ه.ق، در اول ماه مبارک شعبان، در ولسوالی علیشینگ ولایت لغمان، سر پل اسلامآباد، توسط افراد ظالم قوماندان زمریالی که علیه من کمین کرده بودند، گرفتار شدم. بعد از گرفتارشدنم، همانند گرگهای وحشی و […]
پس از چهارسال رهایی از زندانی ( خاطرات اولین بار زندانی شدن شیخ رحیم الله را نیافتیم)، باریدیگر در سال ۱۴۳۳ ه.ق، در اول ماه مبارک شعبان، در ولسوالی علیشینگ ولایت لغمان، سر پل اسلامآباد، توسط افراد ظالم قوماندان زمریالی که علیه من کمین کرده بودند، گرفتار شدم. بعد از گرفتارشدنم، همانند گرگهای وحشی و گرسنه، از هر طرف بر من حملهور شدند، و با بیرحمی تمام، بنده را توسط قنداق کلاشینکوف و مشتولگد مورد لتوکوب قرار دادند.
بنده را تا حدی لتوکوب کردند که عینکهایم شکسته و چشمها و تمام بدنم، زخم برداشت، و چشم چپم تا خیلی وقت نابینا بود. پس از آن همانند سگهای ولگرد به تلاشی بنده پرداختند و هرچیزی که همراهم بود، از قبیل پول نقد، عطر و دیگر چیزها، همه را چور و چپاول کردند. بعد از تلاشی، دستهایم را پشت سرم قرار داده و آنها را با ولچک تا جایی شدید بستند که رنگ دستانم تغییر کرده و سبز شده بود، و تقریبا تا ششماه داغ آنها، بر دستانم باقی بود.
تقریبا ساعت ۱۰:۰۰ شب بود که مرا دستبسته پیش قومندان زمریالی بردند. از شدت قیدبودن ولچکها، درد شدیدی را در دستانم حس میکردم، و آثار زخم بر تمام بدنم ظاهر بود.
قومندان زمریالی ظالم و خدانترس، بهخاطر خوشحالنمودن اربابان خویش، به سربازانش دستور داد تا مرا مورد شکنجه قرار دهند، و بدین ترتیب، سربازان وی همانند گرگهای درنده، بر من حملهور شده، و مرا با قنداق کلاشینکوف و مشتولگد مورد شکنجه قرار دادند، و کاری کردند که از جسم زخمیام، باری دیگر، خون جاری شد. بنده را تا جایی شکنجه کردند که بیهوش شدم.
پس از اینکه دوباره به هوش آمدم، دیدم که در یک اتاق کثیف که در نزدیکی تانکتیل موقعیت داشت، قرار دارم. نمیدانم کی مرا به این اتاق آورده بودند. قومندان زمریالی ظالم، از این اتاق، یک زندان شخصی ساخته بود. بالای سر بنده، دو سرباز موظف بودند و هر بار که به هوش میآمدم، مرا با برچهٔ کلاشینکوف مورد لتوکوب قرار میدادند، تا جایی که بدنم سوراخ شده و از آن خون جاری بود. آنها جهت اینکه بنده را شکنجهٔ روحی بکنند، همواره شخصاً خودم و عموما دین اسلام، الله و رسولش را مورد دشنام قرار میدادند.
دیدگاهها بسته است.