بخش دوم: از عمر تا عمر؛ سرگذشت کوتاه تاریخی /۲

حبیبی سمنگانی اگر بخش اول را نخوانده اید بر اینجا کلیک نموده مطالعه نمائید در نیمه اخیر قرن نزدهم میلادی؛ برای نخستین بار در تاریخ افغانستان، مسیر حاکمان سیاسی و قشر دینی از هم جدا شد. حاکمان سیاسی کشور، که در گذشته‌ها متصدیان دفاع از تشخص دینی ملت خود بودند و همانند تاج و تخت […]

حبیبی سمنگانی

اگر بخش اول را نخوانده اید بر اینجا کلیک نموده مطالعه نمائید

در نیمه اخیر قرن نزدهم میلادی؛ برای نخستین بار در تاریخ افغانستان، مسیر حاکمان سیاسی و قشر دینی از هم جدا شد. حاکمان سیاسی کشور، که در گذشته‌ها متصدیان دفاع از تشخص دینی ملت خود بودند و همانند تاج و تخت خود؛ حراست از تشخص دینی، آزادی، حاکمیت مستقل و ارزش‌های معنوی را هم فریضه خود می‌دانستند، اکنون تنها در فکر نگهبانی قدرت موروثی خود شدند و برای منافع سیاسی شخصی شان، راه رفاقت با انگلیس‌ها را به پیش گرفتند. هرگاه داعیه پاسداری از هویت دینی و استقلال بی‌صاحب ماند، عالمان دین و قشر دینی ملت به این مسئولیت شانه دادند.

پس از امضای پیمان ننگین گندمک با انگلیس‌ها در سال ۱۸۷۹ میلادی و تا اکنون، بیش‌تر حاکمان افغانستان به‌جای قانع بودن به تشخص دینی و تاریخی شان، در تکاپوی آوردن و رواج دادن افکار و اقدار بیگانه‌گان بوده‌اند. اما قشر مذهبی افغانستان پرچم دفاع از ارزش‌های دینی و معنوی شان را در برابر آن‌ها، افراخته نگه‌داشته اند.

در حقیقت، یکی از عوامل عمده‌ی بحران‌های یک‌ونیم قرن اخیر در افغانستان همین بوده‌ است که حاکمان اخیر ما، مسیر غزنوی، ابدالی و دیگر اسلاف پرافتخار شان را ترک گفتند، ارزش‌های دینی را نادیده گرفتند و تحت عنوان تجدد به ترویج افکار بیگانه پرداختند. بالمقابل، طبقه مذهبی افغانستان، که دفاع از هویت دینی ملت و نگه‌داری مردم از فسق و گمراهی، وظیفه دینی و وجدانی شان است، به مقاومت خود در برابر انحرافات حاکمان، همواره دوام داده اند.

سبب مخالفت ملا مشک عالم، غازی محمد جانخان، ملا عبدالکریم اندر، مولوی عبدالرحمن (قندهار) و دیگر مجاهدین از امیر عبدالرحمن خان نیز این بود که امیر عبدالرحمن معاهده‌ی گندمک را تائید کرد و افغانستان را به اشغال نامرئی انگلیس‌ها تحویل داد. سپس در دوره‌ی استبداد امیر حبیب الله خان؛ مولانا محمد سرور واصف قندهاری، مولانا محی الدین افغان، مولوی عبدالرؤف خاکی و دیگر عالمان و مبارزان با احساس، در برابر اشغال نامرئی انگلیس، فساد درباری و رکود اجتماعی تحت عنوان مشروط اول به جنبش اصلاحی آغاز نمودند، که بالاخره به دستور مستقیم انگلیس‌ها از سوی حاکمان وقت بی‌رحمانه سرکوب شد.

امیر امان الله خان که با داعیه‌ی حاکمیت بر اساس استقلال از انگلیس‌ها و اخوت و عدالت اسلامی بلند شد، همه عالمان مبارز و مجاهدین افغانستان از او حمایت گسترده نمودند، به‌رهبری او در سه جبهات بر ضد انگلیس‌ها جنگیدند و آزادی خود را پس گرفتند. اما هرگاه امان الله خان از افکار غرب متاثر شد و تحت عنوان ریفورم به ترویج فرهنگ غربی آغاز کرد، علما و روحانیون با او مخالف شدند. قیام شهید ملا عبدالله در پکتیا در برابر امان الله خان، همچنان مخالفت شهید قاضی عبدالرحمن و نورالمشائخ فضل عمر مجددی در کابل و در آخر؛ آغاز قیام بزرگ به رهبری حبیب الله کلکانی، نتیجه‌ی این انحراف امان الله خان بود، که حامیان دیروزی او را به مخالفان او تبدیل کرد.

زیرکی نادر خان، با بعضی کمبودی‌های سیاسی او، این بود که به رعایت و حراست تشخص دینی افغان‌ها اهمیت می‌داد. وی از جمله‌ی شخصیت‌های متدین در میان حاکمان اخیر افغانستان شمرده می‌شود. از همینست که در دوره حاکمیت او و برادرانش، نمونه‌ای از برخورد مسجد و تخت در افغانستان یافت نمی‌شود. اما هرگاه پسرش محمد ظاهر شاه و برادرزاده‌اش محمد داود خان زمام دولت را به دست گرفتند، آن‌ها بار دیگر با تکرار تجارب کهنه؛ برای ترویج لیبرالیسم اروپایی در کشور تلاش کردند و برای انتشار افکار کمونیستی راه دادند، این کار غیرت دینی ملت مؤمن و به‌خصوص قشر مذهبی کشور را برانگیخت و صداهای اعتراض‌آمیز در برابر تخت شاهی از مساجد و منابر بلند شد.

در سال‌های میانه‌ی حکومت ظاهر شاه، احتجاج مردمی به رهبری عالمان دین در برابر ایجاد سینما در شهر قندهار، که با زور کوبیده شد، نمونه‌ای از این تصادم بود. در دهه‌ی دموکراسی؛ آنگاهی‌ که به احزاب آزادی داده شد، علمای افغانستان از راه تنظیم خدام الفرقان و مجله‌های گهیز (ګهیځ) و ندای حق در برابر کمونیسم و بی‌دینی مبارزه ‌نمودند. آن‌زمان اگرچه مقامات دولت لاف از آزادی بیان می‌زدند، اما در واقعیت سلطنت ظاهر شاهی نسبت به اسلام‌خواهان به کمونیست‌ها میلان داشت. برخورد اهانت‌آمیز مقامات در برابر احتجاج مسالمت‌آمیز هزاران تن عالمان دین در مسجد پل خشتی کابل، دلیل این مدعاست.

در زمان حاکمیت داود خان؛ کمونیست‌ها نسبت به هر زمان به اریکه‌ی قدرت نزدیک‌تر شدند. سردار داود خان اگرچه در شب‌وروزهای اخیر حکومت خود، گام‌های عاجل بر ضد کمونیست‌ها برداشت، اما آن‌زمان آب از سر گذشته بود. همان بود که کمونیست‌ها در نتیجه‌ی کودتای خونین بر او غلبه یافتند.

با انقلاب کمونیستی و تهاجم شوروی‌ها، برخورد فکری حق و باطل به تصادم مسلحانه تبدیل شد و جهاد بر ضد کمونیسم آغاز گردید. عالمان دین درین جهاد نقش مهم و کلیدی داشتند.

جهاد افغان‌ها بر ضد کمونیسم دو هدف داشت. نابودی شوروی‌های اشغالگر و مفکوره کمونیستی از کشور و ایجاد نظام واقعی اسلامی در افغانستان، که از تشخص و هویت دینی و تاریخی ملت مؤمن و مجاهد این کشور نمایندگی بتواند.

علما پس از سرنگونی رژیم کمونیست‌ها و پیروزی جهاد، به مسجد و مدرسه‌ی خود برگشتند و کار نظام‌سازی را به مبارزانی گذاشتند که خود را آگاه از ضروریات عصر و توانا در تشکیل نظام می‌پنداشتند. اما فاجعه‌ای رخ داد که این فریفتگان قدرت در هوس تخت و دولت، آرمان‌های جهاد را زیرپا کردند. حتی بسیاری شان تشخص اسلامی و جهادی خود را هم فراموش کردند. آن‌ها که در گذشته شعار اخوت اسلامی را زمزمه می‌نمودند، اکنون همچو ناسیونالیست‌ها به عصبیت‌های قومی، زبانی و سمتی مبتلا شدند، آرمان‌های مقدس جهاد، ثمره‌ی خون دو و نیم ملیون شهید و آرزوهای ملت مجاهد و مهاجر را فراموش نموده، و به دست آوردن قدرت را یگانه هدف مهم خود دانستند.

چون اریکه‌ی قدرت در افغانستان یک و مدعیان آن زیاد بودند، نوبت به جنگ رسید. آنانی‌که تا دیروز در برابر کمونیسم همسنگر بودند، برای کشتن برادر مؤمن و مجاهد خود با کمونیست‌ها ائتلاف کردند و آتش جنگ خانمان‌سوز تنظیمی را داغ ساختند.

علمای افغانستان در جنگ‌های تنظیمی سهم نگرفتند، بلکه بعضی شان همواره برای صلح و مصالحه میان جهت‌های متخاصم می‌کوشیدند. اما آنانی که برای قدرت می‌جنگیدند به پند و نصیحت کسی گوش ندادند، حتی نه تنها ثمره‌ی جهاد با نابودی مواجه شد، بلکه سرنوشت کشور و ملت نیز با خطر روبه‌رو شده بود، شهرها چور و دارایی ملی به غارت برده شد، ظلم، قتل و قتال و فساد به اوج رسید، نقشه‌های تجزیه‌ی کشور آماده شد و حالت با گذشت هر روز وخیم‌تر می‌شد.

قشر مذهبی افغانستان در گذشته تنها برای دفاع از ارزش‌های معنوی قیام می‌نمودند، اما این بار دارایی معنوی و مادی ملت در مهلکه قرار داشت، بناءً از لحاظ دینی، عقلی و تاریخی، منطقی بود که محافظان تشخص دینی ملت (عالمان، مجاهدین، طالبان، منورین و دیگر مصلحین) بار دیگر برای نجات دادن کشور و مردم وارد صحنه شوند و افغانستانِ ایستاده در پرتگاه سقوط را نجات بخشند و ملتی دچار با گمراهی و نیستی را، به سوی سعادت، وحدت و حکومت اسلامی رهبری نمایند.

همه مقدمات تاریخی برای چنین یک قیام میمون و واکنش مردمی تکمیل شده بود. اما این کارنامه بنام ملا محمد عمر مجاهد مقدر شده بود. ملا محمد عمر مجاهد در اوج فساد، بی‌نظمی و هرج و مرج؛ به حیث داعی و مجاهد راه خدا برای محو فساد صدا بلند نمود و تقریبا همه علما، طلبا و مجاهدان واقعی افغانستان با او همراه شدند و به هدف مصونیت آرمان‌های جهادی، احیای حاکمیت اسلامی و حراست از تشخص دینی مردم به مبارزه آغاز نمودند.

بنا بر مقدمات فوق الذکر، این پرسش‌ها در مورد قیام ملا محمد عمر مجاهد و امارت اسلامی به وضوح پاسخ می‌یابد، که فلسفه وجودی قیام ملا محمد عمر مجاهد چه بود؟ نامبرده از کدام سو داخل صحنه سیاسی افغانستان شد؟  و چرا آمد؟

اینکه سرکرده‌ی این قیام نورانی برخاسته از اعماق ایمان و وجدان ملت مجاهد افغانستان کِی بود؟ چطور این قیام را رهبری نمود؟  برای اسلام و مسلمانان چه کاری انجام داد و واکنش جهانیان در برابر او چه بود؟ متن آینده برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها و پرسش‌های دیگری، شما را کمک می‌کند.

ادامه دارد…….