عمر ثالث/بخش سوم

فصل اول از تولد تا جوانی تولد ملا محمد عمر مجاهد، در سال ۱۳۷۹ هجری قمری مصادف با ۱۹۶۰ میلادی، در جنوب افغانستان در ولسوالی خاک‌ریز[۱] ولایت قندهار  به‌دنیا آمد. محل تولد ولایت قندهار در جنوب افغانستان که مرکز آن شهر قندهار است، دومین شهر بزرگ افغانستان به‌شمار می‌رود. قندهار، به لحاظ سیاسی از مناطق […]

فصل اول

از تولد تا جوانی

تولد

ملا محمد عمر مجاهد، در سال ۱۳۷۹ هجری قمری مصادف با ۱۹۶۰ میلادی، در جنوب افغانستان در ولسوالی خاک‌ریز[۱] ولایت قندهار  به‌دنیا آمد.

محل تولد

ولایت قندهار در جنوب افغانستان که مرکز آن شهر قندهار است، دومین شهر بزرگ افغانستان به‌شمار می‌رود. قندهار، به لحاظ سیاسی از مناطق مهم و مردخیز افغانستان است. مؤسس افغانستان معاصر احمدشاه بابا، اساس حاکمیت خویش را در همین ولایت گذاشت و از همین جا به‌سوی هند، ماورالنهر و فارس لشکر کشید. قبل از آن مرکز قیام‌ مردمی به رهبری میرویس نیکه نیز قندهار بود که در نتیجه آن بساط تهاجم صفوی در افغانستان برچیده شد و دولت مستقل افغانستان به‌میان آمد. به سبب از بین بردن اشغال صفوی و گرفتن استقلال، افغان‌ها میرویس خان هوتک را رهبر پر افتخار خود می‌خوانند و نام‌برده را «نیکه» لقب داده اند. همین‌گونه دولت هوتکی (که پس از زوال صفوی ها چندین سال افغانستان و ایران را زیر سلطه خویش داشت) فصل پر افتخار تاریخ کشور اسلامی ما به‌حساب می‌آید.

قندهار، اولین پایتخت افغانستان معاصر بود که بعداً در زمان تیمورشاه، پایتخت به کابل منتقل شد. ملا محمد عمر در قریه «چاه همت» ولسوالی خاک‌ریز ولایت قندهار دیده به جهان گشود. نام‌برده سومین فرزند والدین خود بود که دو خواهر بزرگ‌تر و یک برادر کوچک‌ترش در کودکی وفات کردند.

قوم و خانواده

ملا محمدعمر مجاهد، از شاخۀ تومزی قوم هوتک است. هوتک از قبایل مشهور پشتون‌ها است که اکثراً در ولایت زابل، جنوب افغانستان سکونت دارند.

همان‌گونه که مردم افغانستان بعضی اوقات بنابه مشکلات مختلف اقتصادی و اجتماعی از زادگاه خویش به جاهای دیگر کوچیده اند، خانواده ملا محمدعمر نیز سال‌ها قبل از ولایت زابل به ولسوالی خاکریز ولایت قندهار نقل مکان کرد. مولوی غلام نبی، پدر ملا محمدعمر مجاهد، در قریه‌ی «ناصر» همین ولسوالی به‌دنیا آمده است.

مولوی محمد رسول، پدربزرگ ملامحمدعمر مجاهد، مولوی محمد ایاز، پدر مولوی محمد رسول و آبا و اجداد بالاتر از آن، همه عالمان، ملا امامان و مدرسان علوم دینی بودند که فراگرفتن علوم دینی، تعلیم، تدریس و امامت، مشغلۀ اصلی زندگی آنان بود. مولوی غلام نبی، پسر بزرگ پدر خود بود که چهار برادر کوچک‌تر با نام‌های مولوی محمد انور، ملاعبدالولی، ملا محمد حنفیا و مولوی محمد جمعه نیز داشت. خانواده آن‌ها مانند اکثریت باشندگان عام افغانستان، زندگی فقیرانه داشت. در قندهار هیچ جایداد مشخص و ملکیت شخصی نداشتند، مانند طالبان و سایر علمای کرام به زندگی خویش قانع بودند و  به‌جای جمع آوری ملک و مال توجه شان را به علم و خدمت دینی مبذول داشته بودند.

ملا محمد‌عمر مجاهد، در همین خاندان علمی و متدین درسال ۱۳۷۹ هجری قمری (۱۳۳۸ هـ.ش، ۱۹۶۰ میلادی) به‌دنیا آمد. مادرش از زنان متدین و عبادت‌گذار قوم «ناصر» و باشنده قریه ناصر در ولسوالی خاک‌ریز بود. ملا محمدعمر مجاهد، تقریبا دوساله بود که پدرش نزدیک شهر قندهار در قریه «نوده» ولسوالی دند، به صفت ملا امام تقرر یافت و فامیل خود را از ولسوالی خاک‌ریز به آنجا انتقال داد. سه سال دوران کودکی ملامحمد عمر در قریه نوده ولسوالی دند، زیر سایه پدر گذشت؛ اما هنوز کودکی بیش نبود که با مشکلات و مصیبت‌ها رو به‌رو شد.

وفات پدر، خواهران و برادر کوچک‌تر

مادر ملا محمدعمر مجاهد (که هنگام تحریر این سطور در قید حیات است[۲]) چنین حکایت می‌کند: «زمانی‌که از خاک‌ریز به نواحی نوده ولسوالی دند رفتیم، پدر ملاصاحب آن‌جا امامت می‌کرد و زندگی فقیرانه با فرزندانش داشت.» اعضای خانواده ایشان عبارت بودند از زن و شوهر همراه با دو فرزند دختر و دو فرزند پسر. دو خواهر بزرگ‌تر از ملا محمدعمر و برادرش شیرعلی، کوچک‌تر از او بود. ملا محمدعمر برای خواهرانش نهایت عزیز بود و از او مراقبت می‌کردند؛ اما به سبب امراض شایع در منطقه، خواهرانش یکی پس از دیگری وفات کردند که وفات آنان، اولین مصیبت نهایت گران در زندگی محمدعمر بود. مادرش حکایت می‌کند: «ملامحمد عمر با فراق خواهرانش به شدت عزادار بود چون در دنیای کودکانه‌اش تنها شده بود.»

اما یک‌سال پس از این حادثه، مصیبتی دیگری به زندگی ملامحمد عمر وارد شد که سنگین‌تر از وفات خواهران بود. مادر ملا محمدعمر حکایت این حادثه را چنین بیان می‌دارد:

«ملامحمد عمر پنج ساله بود که پدرش به سختی بیمار شد. کاکای ملاصاحب[۳] مولوی محمد انور، این زمان طالب و در شهر قندهار مصروف درس و تعلیم بود. در این روزها برادر کوچک ملاصاحب که هنوز کودک شیرخوار بود نیز بیمار بود. کاکای ملاصاحب مولوی محمد انور به نوده آمد و پدر ملاصاحب را غرض معالجه به شهر قندهار برد و سرپرستی خانه را به کاکای دیگر ملاصاحب، ملامحمد حنفیا (که برادر رضاعی مادر ملا صاحب نیز بود) سپرد. چند روز بعد بیماری برادر کوچک ملا صاحب (شیرعلی) شدیدتر شد و مادر و کاکایش او را برای معالجه روانه‏ی شهر قندهار کردند. آنان با پای پیاده راهی مقصد بودند و زمانیکه به منطقۀ میربازار رسیدند، بدن کودک بیحس شد و سرش را بر شانه‏ی مادر گذاشت که این حالت او همراهان را واداشت تا دوباره به خانه برگردند، حین رسیدن به خانه متوجه شدند که کودک، جان شیرین خود را از دست داده است. اینگونه بود که ملا عمر پنج ساله یکه و تنها شد. کاکای ملا صاحب پس از تدفین کودک به شهر قندهار رفت تا حال پدر ملا صاحب را جویا شود. وقتی آن‌‌جا رسید، پدر هنوز در بستر بیماری بود و از برادر در مورد فرزند کوچک خود سوال کرد. برادرش خبر وفات فرزند او را مخفی کرد و از بهتر شدن صحت کودک اطمینان داد. پدر ملا صاحب که در شهر نزد برادر خود در حجرۀ نزدیک یک مسجد زندگی می‏کرد، چند روز بعد بیماریاش شدت یافت و پس از آن وفات کرد. مراسم تکفین و تدفین او را برادران و طالبان دیگر بهجا آوردند و او را در گورستان مشهور قندهار بنام قبرستان طالبان به خاک سپردند.»

پس از وفات پدر ملامحمدعمر مجاهد، ملا حنفیا کاکای او، لباس و لوازم دیگر برادرش را در دستمالی گره زد؛ اما حین رسیدن به خانه نتوانست که خبر این مصیبت سنگین را به همسر او بدهد، دستمال حاوی لوازم را پشت دروازه گذاشت و خودش روانه شد. مادر ملا محمدعمر به این فکر بود که شاید شوهرش صحت‌یاب شده باشد و کمی بعدتر به خانه برگردد؛ اما زمانی‌که دستمال لوازم را باز کرد، متوجه شد، آخرین لباسی‌که شوهرش به تن کرده بود، دستار و واسکت او در آن گره زده شده است. همین شد که به ماجرا پی برد و دانست که شوهرش از دنیا رخت بسته است.

بدین‌گونه در تمام خانواده، فقط مادر همراه با یک فرزندش (ملا محمد عمر) با مصائب و غم‌های سنگین یتیم بودن و بی‌سرپرستی برجا ماندند. بعداً بر اساس مصلحت، نکاح مادرش با کاکای او مولوی محمد انور، خوانده شد تا سرپرسی ملامحمدعمر را برعهده بگیرد.

[۱] ولسوالی خاک‌ریز در فاصله ۵۰ کیلومتری شهر قندهار درجنوب افغانستان موقعیت دارد.

[۲] این اثر در سال ۱۴۰۰ هجری شمسی به زبان پشتو به تحریر در آمد و اندکی بعد از آن به فارسی و چندین زبان دیگر برگردان شد.

[۳] در کتاب، بارها از ملا محمد عمر مجاهد، با کلمه (ملا صاحب) یاد شده است. ملا صاحب، در جامعه‏ی افغانی یک اسم نهایت محترم است و به آن‌عده عالمان دینی اطلاق می‏شود که سلسله‏ تعلیمی خویش را هنوز به پایان نرسانده باشند. امیرالمؤمنین ملا محمد عمر مجاهد، هم در میان دوستانش به همین لقب شهرت داشت.