نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سرگذشت کوتاه تاریخی از عمر تا عمر سالهای اخیر خلیفۀ مشهور اسلام عمر فاروق رضیالله عنه بود که دو سپهسالار لشکر اسلام از مرزهای غربی وارد خاک افغانستان امروزی شدند. احنف بن قیس تمیمیرضیالله عنه در صدد یافتن پادشاه فراری ساسانی «یزدگرد» از راه مناطق شرقی ایران، بیرجند و طبسین وارد فراه شد و در […]
سرگذشت کوتاه تاریخی از عمر تا عمر
سالهای اخیر خلیفۀ مشهور اسلام عمر فاروق رضیالله عنه بود که دو سپهسالار لشکر اسلام از مرزهای غربی وارد خاک افغانستان امروزی شدند. احنف بن قیس تمیمیرضیالله عنه در صدد یافتن پادشاه فراری ساسانی «یزدگرد» از راه مناطق شرقی ایران، بیرجند و طبسین وارد فراه شد و در پی آن هرات را فتح کرد. مدتی بعد عبدالله بن عامررضیالله عنه به امر امیرالمؤمنین عمر فاروقرضی الله عنه به سیستان حملهور شد و پس از گرفتن نیمروز و هلمند به قندهار رسید.
از همان زمان (سال ۲۳ هجری قمری) نام اسلام و افغانستان بههم پیوند خورد، پیوندی که هرگز انفکاک نپذیرفت. از آن زمان تا کنون این سرزمین و مردمش بهنام اسلام نفس میکشند، آئین اسلام در رگهای شان بهسان خون جاری است و اسلام برای شان مانند آبوهوا توان حیات و بقا میبخشد.
بهنقل از عبدالحی حبیبی، یکی ازمؤرخین نامدار کشور، نشر و توسعه اسلام در تمام افغانستان، بیش از یک قرن زمان برد و مردم این جغرافیا چنانچه به عقاید قبلی شان پابند بودند پس از قبول اسلام، ریسمان این دین را نیز محکم نگهداشتند، تا آنجا که این جغرافیا را به جهان بهعنوان سنگر تسخیر ناپذیر اسلام معرفی کردند.
در دو قرن اول هجری، افغانستان تحت تسلط خلافت امویان و سپس عباسیان بود. با شروع قرن سوم هجری که افول عباسیان آغاز شد و در پی آن سلسلهی حکومتهای مستقل بنا نهاده شد، دورۀ حکمروایی شاهانِ طاهری، صفاری و سامانی در افغانستان آغاز یافت. از نیمهی قرن چهارم هجری، دولت غزنوی در این منطقه بهمیان آمد که حدود آن تا غرب ایران، آسیای مرکزی، هند و بحیرۀ عرب میرسید. این دوره در هزارۀ نخست هجری، پر افتخارترین دورۀ تاریخ افغانستان بود. شاهان غزنوی نه تنها که به سطح منطقه با اقتدارترین حکومتها را تأسیس کردند؛ بلکه در دورۀ حکمروایی آنان دامنۀ دعوت و فتوحات اسلامی از طریق افغانستان تا شبه قارۀ هند گسترش یافت که در پی آن نواحی بزرگ شمال و غرب هند به دین مبین اسلام مشرف شدند. سلطان محمود غزنوی فقط یک حاکم سیاسی نه؛ بلکه عالم بزرگ، عابد و مجاهد سرسپردۀ راه اسلام بود. بر اساس روایات تاریخی، بخش بزرگ زندگی ایشان بر پشت اسب در راه جهاد فی سبیل الله سپری شد. چنانچه ایشان خود را رهبر سیاسی مسلمانان مینامید، مواظب پاسداری از هویت دینی مردم، سرکوب فرقههای باطل و راهنمایی فکری مردم نیز بود.
چنانچه غازیان و مجاهدین این کشور زیر سایۀ چنین حاکمان صالح در عرصۀ فتوحات پیشگام بودند، علما و ادیبان آن نیز پیشقراولان دنیای علم و فرهنگ بودند. علمای خراسان در قرون اولیه علاوه بر جمعآوری احادیث، در عرصۀ علم تفسیر، فقه، بلاغت، ادب، طبابت و علوم رایج دیگر نیز خدمات چشمگیر انجام دادند و در رشد و احیای فرهنگ و تمدن اسلام نقش اصلی را داشتند.
پس از سقوط غزنویان، دورۀ حکمروایی غوریان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان نیز از دورههای زرین تاریخ افغانستان بودهاند، به ویژه غوریان که راه غزنویان را در پیش گرفته بودند، در راستای نشر و پخش انوار دین اسلام و علم و فرهنگ اسلامی، خدمات بسا مهم و ارزشمند انجام دادند.
هجوم چنگیز در قرن هفتم هجری، ضربات سنگینی به فرهنگ و تمدن سرزمین ما وارد کرد، که در نتیجه آن اقتدار سنتی افغانستان به فنا رفت. پس از آن در پی قرنهای متمادی، این کشور گاهی به حکومتهای کوچک منقسم شد و زمانی هم تحت تاثیر حاکمیتهای بزرگ در همسایگیاش مانند گورگانیان، صفویان ایران و شیبانیان آسیای مرکزی، قرار داشت.
از همان زمان، احساس آزادیخواهی مانند آئین اسلام در خون ساکنان این جغرافیا عجین بود، بنابراین با وجود اوضاع طوفانی تاریخ، مردم این کشور همواره در حال تلاش ورزیدن برای انسجام و آزادی بودند. خیزش و مقاومتهای مردم افغانستان در برابر چنگیز، تیمور، حکومت بابری و صفویان مصداقهای عینی این ادعا است.
در قرن دوازدهم هجری دو واقعۀ مهم سیاسی در افغانستان اتفاق افتاد. افغانان سلحشور به رهبری میرویس نیکه در سال ۱۱۲۰هـ.ق به اشغال صفویان در افغانستان پایان دادند که در نتیجه نه تنها مناطق جنوبی و غربی افغانستان آزاد شد؛ بلکه حاکمیت صفوی که حدود بیش از دو قرن تمام منطقه را تحت سیطرهی خویش داشت، سرنگون شد و بر مرکز آن (شهر اصفهان ایران) بیرق افغانها به اهتزاز درآمد. اما این حاکمیت مردم افغانستان سه دهه بعد در اثر اختلافهای داخلی و هجوم نادر افشار واژگون شد. پس از مرگ نادر افشار در ۱۱۶۰هـ.ق واقعۀ مهم دیگری اتفاق افتاد، احمد شاه ابدالی، یک حاکمیت مستقل جدید را در قندهار بنا نهاد که بهسرعت در منطقه بهعنوان سلطنت اسلامی مقتدر عرض اندام کرد و مرزهای آن در غرب تا شهر مشهد، در شرق تا سرهند، در جنوب تا بحیرۀ عرب و در شمال تا آسیای مرکزی میرسید. احمد شاه بابا، نیز مانند سلطان محمود غزنوی، یک شاهِ عالم و فاضل بود. از ویژگیهای بزرگ سلطنت او، جهاد در راه اللهجل جلاله، مدد مسلمانان و شکوه اسلام بود. نامبرده آخرین حکومت اسلامی هند (دولت مغول) را از سقوط بهدست مرهتهها[۱] نجات داد و به دعوت عالم بزرگ هند «شاه ولی الله دهلوی» به کمک مسلمانان هند شتافت.
سلطنتهای مذکور افغانستان، مانند حاکمیتهای مستقل دیگر در جهان اسلام، با داشتن کموکاستیهایی، از جمله حاکمیتهای اسلامی بودند. بیشتر آنها غرض پاسداری از وحدت اسلامی به خلفای عباسی و عثمانی نیز ارادت داشتند و به حاکمیت آنان بهعنوان مرکز سیاسی جهان اسلام مینگریستند که در کنار حاکمیت سیاسی، رهبری مذهبی مردم را نیز برعهده داشتند. هر سلطان تصامیم بزرگ را براساس فتوا و مشورتهای عالمان دینی اتخاذ میکرد. به عالمان دینی، صوفیان و مصلحان نقش و مسئولیت ویژه در لشکر قائل بودند و در کل تعهد به عقاید اسلامی، علوم دینی، ادب و فرهنگ را انتشار میدادند. عالمان دینی، صوفیان و مدرسان را بهمثابه قشر مهم جامعه مینگریستند. جهاد در برابر کفار، دفاع از هویت دینی مردم خویش، توجه به اصلاح جامعه، دستگیری از مسلمانان ضعیف و تعهد فکری و عملی به اسلام، در ساختار و رشد اجتماعی افغانستان نقش مهمی را داشته اند. اما تحولات جهانی قرون اخیر، مانند بقیه جهان اسلام، حاکمان افغانستان را نیز تحت تاثیر قرارداد که در پی آن بحرانهای جدید بهمیان آمد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.