نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
امید و پایان جمهوریت امید امیدوار بود و همیشه به خودش دل تسلی میداد و میگفت یقین دارم، روزنههای امید گشوده خواهد شد هر چند که هنوز افقهای روشنی از جایی طلوع نکرده بودند. چند وقتی بود که نشستهای دوحه نگاههای مردم افغانستان را به خود معطوف کرده بود و وطن آبستن اتفاقات مهمی بود […]
امید و پایان جمهوریت
امید امیدوار بود و همیشه به خودش دل تسلی میداد و میگفت یقین دارم، روزنههای امید گشوده خواهد شد هر چند که هنوز افقهای روشنی از جایی طلوع نکرده بودند.
چند وقتی بود که نشستهای دوحه نگاههای مردم افغانستان را به خود معطوف کرده بود و وطن آبستن اتفاقات مهمی بود و کمکم به ذهن امید خطور میکرد شاید روزانهای باز شود و گمکشتهاش را بیابد.
هر کسی تحلیلگر گشته بود و تحلیلی میکرد، یکی میگفت آمریکا هرگز افغانستان را ترک نمیکند دیگری میگفت که توافق شده است که افغانستان باید بین جمهوریت و امارت اسلامی تقسیم شود؛ بنابر این توافق بخشهایی از خاک افغانستان برای امارت واگذار میشود و بخشهای دیگر به اختیار دولت جمهوریت گذاشته میشود و امید از این تحلیلهای گوناگون حیران مانده بود.
جنگها شدت گرفته و روزانه طیارههای گوناگون کورکورانه جاهای زیادی را بمباران کرده و هموطنان ستمدیدۀمان را به خاک و خون میکشیدند. دولتمردان هم از وطن فرار کرده و خارج از کشور نظارهگر حوادث افغانستان اشغالی بودند و عدهای هم که مانده بودند از گوشهوکنار خود و پولهایی را که از بیتالمال به یغما برده بودند را از افغانستان بیرون میکشیدند. اوضاع لحظه به لحظه وخیم و وخیمتر میشد.
خبرهای گوناگونی دستبهدست میشد شبکههای خبری بیبیسی و اینترنشنال و دیگر رسانههای اسلامستیزِ غربپرست، لنز دوربینهای خویش را به طرف افغانستان گرفته و شب و روز میکوشیدند تا از آب گِلآلود، ماهی گرفته و بر طبل نفاق بکوبند و از مجاهدین، چهرهای نامحبوب بسازند و در این زمینه افرادی را که با آنها همفکر بوده و به ساز آنها میرقصیدند، پیدا کرده و آنها را کارشناس معرفی میکردند آنها هم فرصت پیش آمده راغنیمت شمرده و در خدمت باداران خویش بوده و سعی داشتند با ارائۀ گزارشهای غیر واقعی و دروغین مردم را به تشویش انداخته و مجاهدین را دشمن وطن معرفی بکنند و تا حدودی در این امر موفق شده بودند، چون سالیان سال بود که با حمایت دولت جمهوریت، مردم غریب کشورمان فریب این رسانههای معاند را خورده بودند و جلوی این رسانهها نشسته و به خزعبلات آنها گوش میدادند و همه چیز را باور کرده بودند.
خبرهای جنگ افغانستان در شبکههای اجتماعی با سرعت زیادی در حال گردش بود و هر وقت و هر کجا همه گوشی به دست در حال چک کردن پیامهای خود بود و همین که دو نفر با هم ملاقات میکردند مجلسشان با اتفاقات وطن گرم میکردند امید هم از قاعده مستثنی نبود و در کارزار ردوبدل کردن معلومات اشتراک داشت.
تا اینکه ولایت نیمروز به عنوان اولین ولایت، سقوط کرده و به دست مجاهدین افتاد و بعد از آن قلعهها و کاخهای خالی از سکنه با سرعت سرسامآوری، یکی بعد از دیگری به دست مجاهدین میافتادند و در اندک مدت کوتاهی که اصلا به باور کسی نمیگنجید، ابرهای سیاه و تباهکنندۀ جمهوریت از کشور عزیزمان رخت بر بسته و با رفتن جمهوریت، آخرین اربابان جمهوریت و سربازان خارجی موجود در کشور هم وجود نامیمون خویش را از وطن عزیزمان کم کردند.
با این حساب افغانستان وارد مرحلۀ جدیدی شد.
امید با قیاس بر شنیدههایش که از رسانههای مختلف زمان جمهوریت شنیده بود بین امید و نا امیدی قرار داشت و میترسید مبادا دولت جدید یعنی امارت اسلامی هم مانند جمهوریت باشد؛ ولی دوباره به خود تلقین میکرد که هرگز چنین نخواهد بود، چون دولت جدید (امارت اسلامی) بیش از بیست سال است که در راه آزادی وطن و برافراشته شدن پرچم اسلام هزاران جوان نازنین را تقدیم کرده و میکند و گوشهگوشۀ وطن با خون شهدا لالهگون گشته است و إنشاءالله این جماعت هرگز خیانت نخواهند کرد.
همچنین این حکومت توسط کشورهای غربی که دشمنان اصلی ما هستند به اینجا آورده نشده و کاملا مستقل هستند پس با در نظر داشت این موضوع، خیانت نخواهند کرد.
امید خودش را امیدوار ساخت و به امید اینکه روزهای خوشش شروع خواهند سر به بالین گذاشت و خوابید.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.