نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نویسنده: أخ الشهید در این سلسله، صفحاتی از تاریخ زرین صحابهٔ کرام در عرصهٔ سیاستداری و حکومت به تصویر کشیده خواهد شد. چند روزی از انتخاب فاروق اعظم رضیاللهعنه به عنوان امیرالمومنین نگذشته بود که آستین همت را بالا زد و کمر خدمت برای آسایش ملت را محکم بست. و پیش از هر چیز دیگر […]
نویسنده: أخ الشهید
در این سلسله، صفحاتی از تاریخ زرین صحابهٔ کرام در عرصهٔ سیاستداری و حکومت به تصویر کشیده خواهد شد.
چند روزی از انتخاب فاروق اعظم رضیاللهعنه به عنوان امیرالمومنین نگذشته بود که آستین همت را بالا زد و کمر خدمت برای آسایش ملت را محکم بست.
و پیش از هر چیز دیگر مشاوران و والیان را با ریزبینی خاصی انتخاب نموده و هر کدام را به تنهایی دیدار نموده و رهنمودها و خواستههایش را به گوش آنان میرساند بدون آنکه با کسی تعارفی داشته باشد و یا از کسی ترس و هراسی در دل راه بدهد.
برای او انتخاب والی بسیار حساس و سخت بود چون به نظر خودش با انتخاب هر والی، سرنوشت دنیوی و اخروی و دیانت و دارایی و عقیده و ایمان مردم آن منطقه را به او میسپرد پس باید در انتخابش دقت میکرد تا فردی لایق، شایسته، ماهر و کاردان را انتخاب نماید که سبب رشد اقتصادی، اجتماعی، بیداری دینی و رشد علمی و ایمانی آنان شود.
او برای شهر حساس و استراتیژیک «حمص» در سرزمین شام، سعید بن عامر را مناسب و شایسته دید، چون سعید یکی از یاران شجاع، دلاور، زاهد و پارسایی بود که در رکاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در میدان جهاد و مبارزه رشادت و بهادری خود را نشان داده بود و در میدان تزکیه و اصلاح نیز یکی از عابدترین و زاهدترین شاگردان بود که به دنیا و مادیات آن هرگز توجه و اعتنایی نمیکرد، پس از وفات رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم، سعید به عنوان یک فرماندهٔ شجاع، مدیر و مدبر در کنار خلیفه المسلمین به خدمت دین و نشر آموزههای اسلام در سنگر جهاد مشغول شد، به خاطر همین صفات برجستهاش بود که امیرالمومنین فاروق اعظم او را برای ولایت «حمص» انتخاب کرده بود.
امیرالمومنین فاروق اعظم رضیاللهعنه از سعید بن عامر رضیاللهعنه خواست به دیدارش برود.
سعید نیز اطاعت نموده و به محضر امیرالمومنین شرفیاب شدند.
پس از گفتگوی کوتاهی، امیرالمومنین فاروق اعظم رضیاللهعنه سر اصل موضوع رفت و به سعید بن عامر رضیاللهعنه گفت که پس از اندیشیدن و مشاوره فراوان، او به عنوان والی شهر «حمص» انتخاب شده و در اسرع وقت خود را برای سفر به این شهر، آماده نماید و پس از رسیدن به این شهر زمام امور را به دست گیرد و با حکمت و امانت مشغول خدمت شود.
سعید بن عامر رضیاللهعنه هنگامی که این خبر را شنید؛ پیشانیاش جمع شد، رنگ صورتش قرمز گشت و پیشانیاش عرق کرد و با صدای گرفتهای گفت: ای امیر مؤمنان! اجازه بدهید من در سنگر جهاد در کنار مجاهدین دیگر بمانم و با شمشیر و سپر و با زور بازوی خودم به اسلام خدمت کنم.
فاروق اعظم رضیاللهعنه فرمود: جوانان غیور و شجاعی هستند که جای خالی تو را در سنگر جهاد و مبارزه جبران کنند، ولی ما به امانتداری و عدالت و خداترسی امثال تو در میدان سیاست نیاز داریم.
سعید بن عامر رضیاللهعنه با التماس گفت: ای امیر مؤمنان! من را گرفتار فتنه نکن و اجازه بده دور از زرقوبرق دنیا به اسلام خدمت کنم.
فاروق اعظم رضیاللهعنه وقتی این پاسخ سعید را شنید، بسیار آشفته شد و بر سعید فریاد کشید: اگر پذیرفتن مسؤلیت و خدمت در میدان سیاست؛ گرفتار شدن در فتنه است و سعادت اخروی در میدان مبارزه است، پس چرا بزرگترین مسؤلیت را به گردن من انداختید و من را گرفتار بزرگترین فتنه و آزمایش کردید!
فاروق اعظم سکوت کرد و مدتی سکوت حکمفرما شد و سعید در برابر اصرار امیرالمومنین حرفی برای گفتن نداشت و از طرف دیگر پذیرفتن چنین مسؤلیتی برایش سخت بود چون دلش راضی نمیشد میدان نبرد را رها کند.
چکچک شمشیر مبارزان و شیههکشیدن اسب مجاهدان و گردوخاک برخواسته از زیر سم اسبها و شتران لذتبخش ترین صحنهای بود که سعید آرزویش را داشت.
هر چه که با خود کلنجار میرفت دلش راضی نمیشد که ولایت و استانداری را بپذیرد چون میترسید زندگی در کاخ شاهی و استراحت در رختخواب گرمونرم و نشست و برخواست با بزرگان شهر او را از آرمان و هدفش باز دارد و به دنیا و مادیات آن گرایش پیدا کند.
در همین گیرودار بود که فریاد امیرالمومنین فاروق اعظم رضیاللهعنه سکوت را شکست: سعید! یا ولایت را میپذیری و در بخش سیاست با من همکاری میکنی یا این که من هم استعفا میدهم و به سنگر و میدان نبرد باز میگردم، حال یا با من همکاری میکنید یا برای خود امیری انتخاب میکنید و خلافت را به او میسپارید.
سعید بن عامر وقتی این سخن فاروق اعظم را شنید که با جدیت و قاطعیت او را بر سر دو راهی قرار داد، یا پذیرفتن ولایت و استانداری یا هم استعفا، چارهای جز پذیرفتن همکاری در میدان سیاست و ترک میدان مبارزه ندید.
ادامه دارد….!
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.