نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
زندگینامۀ نوجوان مبارز «شهید حافظ محمود حنظله» (تقبلهالله) نویسنده: ابوالمرصاد ذوالفقار تولد و روزهای کودکی: شهید، «حافظ محمود» فرزند «دینمحمد» نوۀ «نورمحمد» مشهور به «حنظله» باشندۀ قریۀ «خفک» ولسوالی چهارسدهٔ ولایت غور بود. در سال ۱۳۷۳ هـ.ش، در خانۀ «دینمحمد» طفلی قدم به صحنۀ هستی نهاد و پدر و مادرش نام آن […]
زندگینامۀ نوجوان مبارز «شهید حافظ محمود حنظله» (تقبلهالله)
نویسنده: ابوالمرصاد ذوالفقار
تولد و روزهای کودکی:
شهید، «حافظ محمود» فرزند «دینمحمد» نوۀ «نورمحمد» مشهور به «حنظله» باشندۀ قریۀ «خفک» ولسوالی چهارسدهٔ ولایت غور بود. در سال ۱۳۷۳ هـ.ش، در خانۀ «دینمحمد» طفلی قدم به صحنۀ هستی نهاد و پدر و مادرش نام آن طفل زیبا و لطیف را «محمود» انتخاب نمودند و آن کودک بعد از بیستسال، نه تنها یک جوان، بلکه به عنوان یک مجاهد و مبارز نامدار در جامعه به درجهٔ شهرت و محبوبیت رسید.
دوران درس و تعلیم:
شهید حنظله از کودکی در بین همنوعان خود طفلی بسیار زیرک و ذهین بود. از اینرو پدر بزرگوارش وی را جهت فراگیری دروس ابتدایی و متوسطه به مدرسۀ «منبعالعلوم چهارسده» واقع در قریۀ خفک فرستاد و شهید حنظله درسهای ابتدایی را در مدرسه متذکره تحت تربیت «مولانا نیکمحمد حذیفه» آموزش دید. سپس جهت ادامهٔ تحصیل علم، همرای برادرش مفتی «عبدالخالق عندلیب» که در راستای تحصیل شهید حنظله نقش مهمی داشت، در سال ۱۳۸۶ هـ.ش، رهسپار ولایت باستانی هرات شد و در آنجا در «دارالحفاظ خواجه عبدالله انصاری» شروع به حفظ کلام الهی نمود و مدتی را در آنجا مشغول حفظ قرآن کریم بود. بعد روانۀ کشور ایران شد و در شهر زاهدان در مدرسۀ «حمادیه جام جم» زاهدان زانوی تلمّـذ زده و مشغول ادامۀ حفظ قرآن کریم شد تا اینکه به مدت دو سال قرآن کریم را کاملاً حفظ نمود و مدال افتخار حافظبودن را به گردن آویخت و سند فراغت را کسب نمود و در سال ۱۳۸۹ ه.ش، به مدت یکسال بعضی کتابهای دینی را در مدرسهٔ «بدرالعلوم» زاهدان، نزد علمای آن حوزهٔ علمیه کسب فیض نمود.
فعالیتهای علمی:
شهید حنظله بعد از فراغت از حفظ قرآن کریم در سال ۱۳۹۰ ه.ش، دوباره به کشور خود (افغانستان) برگشت و در سال ۱۳۹۱ هـ.ش، در ولایت فراه به تدریس قرآن کریم مشغول شد و یکسال کامل را در ولسوالی «قلعهکاه» پشتکوه ولایت «فراه» استاد دارالحفاظ بود. وی در کنار تدریس قرآن مجید به حفاظ، خود نیز درسهای باقیماندهٔ خویش را میآموخت، و با درس و تدریس لذت خدمت به دین را احساس میکرد، و شوق خدمت به امت اسلام در قلب وی موج میزد. وی درس و تدریس و تربیهٔ فرزندان مسلمانها را بر خود لازم گرفته بود و در زمینهٔ خدمت به دین تلاش میورزید. از سوی دیگر، حرکات جهادی مجاهدین در ولایت فراه شروع شده بود و شهید حنظله همزمان با تدریس و تعلیم، شبهنگام نیز همرای مجاهدین در جهاد سهیم میشد و در جنگ علیه صلیبیهای متجاوز و اجیرانشان شرکت مینمود.
مهارتهای اعداد:
شهید حنظله، زورگویی و تجاوز آمریکا و ظلم و ستمهای بیپایان آن بر ملت مسلمان خویش را نتوانست تحمل کند و تصمیم گرفت تا علیه آمریکا و متحدانش قدعلم نموده و هرگز تن به ذلت ندهد. شهید حنظله عزم خود را جزم نمود و سلاح را بر شانه گذاشت و پرچم یکرنگ اسلام را به دست گرفت و عازم میدان جهاد گشت. شهید حنظله در حالی علیه دشمن متجاوز، قدعلم نمود که اکثر مردم مخالف جهاد و مجاهدین بودند، و عدهٔ کمی از مردم با مجاهدین، همنوا بودند. در آن زمان، تعداد مجاهدین محدود بود و در گوشهوکنارها به صورت مخفیانه سر میکردند و جنگشان نیز تا حدی تهاجمی نبود و فقط با جنگهای چریکی میتوانستند دشمن را هدف قرار دهند.
شهید حنظله، خیلی جوان بود؛ ولی وی بر خود لازم دانست تا جوانی خویش را برای اسلام و دفاع از مقدسات، قربان کند. وی با قلبی آکنده از ایمان و اخلاص، در صف جهاد بر نقش قدم سپهسالاران تاریخ حرکت کرد، تا از جوانی خود در راه اسلام استفاده بکند. از آنجایی که اعداد و تربیت بدنی از لازمههای جهاد بوده و از صفات بارز هر مجاهد محسوب میشود، شهید حنظله جهت فراگیری فنون حربی و تاکتیکهای جنگی مدتی را در مسعکرهای امارت اسلامی افغانستان سپری نمود و تمامی فن و مهارتها را زیر نظر استادهای مسلکی در معسکر فرا گرفت، و بعد از آموزش کامل، دوباره به صف مجاهدین پیوست و به مبارزه ادامه داد.
فعالیتهای جهادی:
شهید حنظله بعد از آموزش فنون جنگی، دوباره در فعالیتهای مجاهدین سهیم گشت و در جنگهای بسیاری سهم فعال داشت، که از میان آنها میتوان به فتح پوستهٔ قریهٔ «شمرغ» ولسوالیِ چهارسده، اشاره کرد. مجاهدین پس از حمله بر این پوسته، در زودترین فرصت، دست دشمن و اجیرانشان را برای همیشه از قریهٔ مذکور، کوتاه نمودند، و مجاهدین در این ولسوالی، به محبوبیت بیشتری رسیدند.
شهید حنظله در کنار فعالیت جهاد نظامی، جهاد دَعَوِی را نیز به پیش میبرد و در هر قریه و منطقه که مجاهدین اعزام میشدند وی شروع به دعوت مردم آن محل به سوی جهاد مینمود و دشمن را معرفی کرده و چهرهٔ واقعیاش را زه تصویر میکشید. وی با این کار خود، به مردم میفهماند که مجاهدین، فرزندان واقعی این ملت و سپاهیان و سربازان اسلام هستند و با تمام توان خود، امت اسلام را یاری میکنند.
صفات بارز و خاطرات وی:
شهید حنظله، در حسن معاشرت و اخلاق زیبای خود در بین جوانان، بیهمتا و بینظیر بود. وی علاوه بر اینکه یک مجاهد مبارز بود، از صفت ایثار و فداکاری نیز برخوردار بود و همسنگرانش را بر خویش، مقدم میدانست.
مولوی «غلامالله کاظم» خاطرۀ خود را با شهید حنظله چنین حکایت میکند: نبرد حق و باطل در موقعیت بندخفک به شدت ادامه داشت و مجاهدین با کمبود مهمات مواجه بودند و تعدادی از مجاهدین نیز زخمی شده بودند. در مقابل، تعداد نیروهای دشمن زیاد بود و اکثر نقاط مهم در تصرفشان بود. تعداد صد عراده تانگ و رینجر، به شمول نیروهای متجاوز و غلامان داخلی، از زمین هوا یورش آورده بودند.
بنابر مشورهٔ بزرگان، تصمیم گرفتیم عقبنشینی کنیم. بنده شهید حنظله را صدا زده و گفتم: عقبنشینی میکنیم؛ اما وی در پاسخم چنین گفت: عهد بستم که به دشمن پشت نکنم، و تا آن زمان برزمم که جام شهادت را به سر کشم. چنین هم شد! وی در حالی آسمانی شد که دشمن را بیچاره کرده و تعدای از عساکر مزدور را به هلاکت رساند و خود نیز به مقام رفیع شهادت نایل گشت.
الحاج مفتی «عبدالخالق عندلیب» خاطرهاش را با شهید حنظله چنین روایت میکند: روزی شهید حنظله از جبهه و قرارگاه تگابطاق؛ موقعیتی که مجاهدین در آنجا جبهه داشتند، به خانه آمد. خانوادهٔ وی، به ایشان پیشنهاد ازدواج دادند؛ ولی شهید حنظله به خاطر شوق و علاقهای که به جهاد و شهادت داشت، جواب رد داد و گفت: «من با زنهای دنیا ازدواج نمیکنم. بنده از پروردگار خود شهادت میطلبم تا در بهشت برین، با حوران، عقد کنم».
شهادت و ادای رسالت:
انقلاب بیستساله فرصت خوبی برای عاشقان شهادت بود. بسیاراند مردمانی که آرزوی شهادت دارند؛ ولی مشتاقان حقیقی آن، برای استقبال آن به سرعت در حرکت بودند تا اینکه خویشتن را به آغوش شهادت رساندند. شهید حنظله نیز از مشتاقان شهادت بود و مشتاقانه جام شهادت را به سر کشید و آسمانی شد. در دهم جوزای ۱۳۹۳ هـ.ش، شهید حنظله در یک جنگ تاریخی با شوق شهادت در مقابل دشمن قدعلم کرد و تا پای جان، تن به ذلت نداد و چنان حنظلهگونه رزمید که بلآخره تعدادی از عساکر را به هلاکت رساند و در نتیجه، در محاصرهٔ دشمن قرار گرفت و به درجهٔ عالی شهادت نایل گشت، و در یازدهم جوزای ۱۳۹۳ هـ.ش، در مقبرۀ عمومی قریهٔ خفک ولسوالی چهارسدهٔ ولایت غور به خاک سپرده شد.
إنّالله وإنّا إلیه راجعون!
روحش شاد و یادش در دلها جاودان باد!
دیدگاهها بسته است.