کاروان شهدا/ شهید طلح بخش اول

با فروختن جان‌های شیرین‌شان هم برای خود جایگاهی در جنت ساختند و هم نعمت نظام اسلامی را به ارمغان آوردند‌

سه‌سال از قائم‌شدن حکومت اسلامی در افغانستان می‌گذرد،‌ آرمان‌ها و ارزش‌های ناب اسلامی که به‌خاطر آن جهاد شروع شده بود، دارد به ثمر می‌رسد. شریعت تطبیق شده و احکام قرآن بالای زمین الله‌متعال جاری می‌شود.‌ بستر ظلم برچیده شده و گردن زورگویان شکسته شده است. این چیزهای است که همه درباره آن می‌گوییم و می‌نویسیم و سر منبرها یاد می‌کنیم؛ اما اگر به فکر فرو برویم، درمی‌یابیم این نعمت سترگ‌ و بزرگ نتیجه خون‌ سرخ جوانان و پرپر‌شدن جان‌ها و تکه‌تکه شدن گوشت‌های آنهاست. بلی! شهدا کسانی هستند که نظام اسلامی از همان ابتدا قیام مدیون قربانی‌ها و رشادت آنهاست و تا وقتی سرپا است مدیون آنها باقی خواهد ماند. شهدا کسانی هستند که آخرت و نعمت‌های آن را بر این دنیای دون و پست ترجیح دادند. با فروختن جان‌های شیرین‌شان هم برای خود جایگاهی در جنت ساختند و هم نعمت نظام اسلامی را به ارمغان آوردند. خون شهدا همان آب درخت تنومند یک نظام اسلامی است که به سبب آن سبز کرده و به‌خاطر آن رشد و نمو نموده و تنومند شده است. زنده نگه‌داشتن یاد و خاطرهٔ شهدا و بیان رشادت و قهرمانی وظیفه افراد یک نظام اسلامی است؛ چرا که بهترین درس برای نسل جدید، قصه‌ها و حکایت‌های همین شهدا می‌باشد. به همین جهت بنده در صدد این شدم تا آنچه از کاروان شهدا می‌دانم را در قالب نوشته‌ای دربیاورم و خدمت کوچکی در این بخش کرده باشم. یکی از نوجوانان این کاروان، نوجوانی غیور به نام شهید طلحه می‌باشد. شهید طلحه در ولسوالی خاشرود ولایت نیمروز چشم به جهان گشود، درس‌های ابتدایی خود را در مسجد محله شروع کرد. بعد از رسیدن به سن شش یا هفت سالگی در یکی از مدارس لیلیه ولایت نیمروز ثبت نام شد. وی چند سال مشغول درس دینی و یادگیری فرامین الله متعال بود، چند سال بیش از درس خواندن او نگذشته بود که تقدیر الهی او را بسوی آن نعمتی کشاند که نصیب کم‌تر کسی می‌شود. هر روز جذبهٔ جهاد و دفاع از آبرو و ناموس کشور در دلش بیشتر می‌شد، و سخنش از غم مسلمان‌ها و از بدی استعمار و منفوریت اشغال کشور بود. او با کوشش فراوان توانست با یکی از امیرهای جهادی ارتباط بگیرد و خود را به سنگرهای داغ جهاد برساند.

از آن به بعد در تعطیلات سالانه با شور و شوق بی‌وصفی خود را به جبهات جهاد در خاشرود می‌رساند و با دوستان دیگر خود، تعطیلات را در سنگرهای داغ جهاد سپری می‌کرد. بعد از پیوستن به صف مجاهدین اخلاق و برخورد شهید طلحه متفاوت‌تر از قبل شده بود،‌‌ بردباری و صبر، تواضع و فروتنی وی روز‌به‌روز افزایش می‌یافت، برادر شهید وی را این طور وصف می‌کند: او با گذشته فرق کرده بود و اخلاقش هم عجیب شده بود، با اخلاق نیکو و حوصله و صبر زیاد من را شگفت‌زده کرده بود، هرگاه به سنگرهای جهاد می‌رفت برایم زنگ می‌زد تا کارهای رفت و آمدنش را ترتیب بدهم. خوش اخلاقی و دل‌پاکی او برای همه هویدا بود، اگر با مجاهدی جر و بحثی رخ می‌داد، او اولین کسی بود که معذرت‌خواهی می‌کرد. خوش‌طبعی و شوق‌مزاجی او سختی‌های سنگر را از انسان دور می‌کرد. اگر غم و اندوهی بر چهره‌ام مشاهده می‌کرد با خوش‌طبعی من را بغل گرفته و فشار می‌داد، که بر اثر آن تمام چیز را فراموش می‌کردم.

ادامه دارد…