همگام با کاروان شهدا/ پخش ششم

شهید مقداد در یکی از تشکیلات که قرار بود بر قرارگاهی از دشمن حمله شود، شرکت می‌کند، برنامهٔ تعرض به خوبی پیش می‌رود که ناگهان پهپادهای آمریکایی بر فراز آسمان به پرواز در می‌آیند، مجاهدین همه منتشر می‌شوند، شهید مقداد با دو سه مجاهد به طرف دیواری پناه می‌برند. دوستان شهید به وی می‌گویند سلاح خود را بینداز که پهپاد از طریق...

خدمت و ایثار شهید مقداد

 

رهسپار کوه‌های بلند خاک‌سفید شدیم. راه طولانی بود و دوستان قصه‌گویان به مسیر ادامه می‌دادند. تا این‌که به دل دره‌ها‌ی کوهی رسیدیم. در دره غارها و سنگرهای عجیبی به چشم می‌خورد و از همه جالب‌تر، آب زلال و شیشه‌گونه‌ی این دره با آن طعم شیرین و گوارا دل دوستان را ربوده بود. شب شد و بعد از صرف غذا،‌ شهید مقداد ظروف را برای شستن برداشته و سر آب برد.

 

خستگی راه بر همه غالب شده بود. هوا در دل کوه سرد بود، بالخصوص در شب‌ها سردتر می‌شد، تا حدی که بدون لحاف انسان را خواب نمی‌گرفت. لحاف‌ها تقسیم شدند و هر مجاهدی برای خود لحافی برداشت؛ ولی شهید مقداد یک کنجی ایستاد بود، او وانمود کرد که به وی چیزی رسیده است؛ اما حقیقت این بود که او راحتی هم‌سنگران را بر راحتی خود ترجیح داده بود و تا صبح بدون لحاف در سردی خوابش نبرده بود. ایثار و فداکاری‌های پی‌درپی او در دل همه تاثیر گذاشته بود و محبت وی بیش‌ازپیش در قلب‌ها جا گرفت.

 

شهادت

 

شب‌ها و روزهای زیادی در دل کو‌ه‌ها با شهید مقداد سپری کردیم و اخلاق نیکو و زیبای او، خندها و پیشانی بازش یاد و خاطرهٔ آن کوه‌ها را شیرین‌تر می‌کرد. معسکر تمام شد و بیشتر دوستان به مناطق خود باز گشتند؛ اما شهید مقداد پیش مولوی خالد صاحب در «پشت‌رود» برای ادامهٔ جهاد و پیکار باقی ماند، تا جای مناسبی برای سال دورهٔ حدیث برایش مهیا شود. سال تحصیلی جدید را شروع کردیم و همکلاسی‌های شهید مقداد -تقبله‌الله- سال دورهٔ حدیث را آغاز کردند. شهید مقداد هنوز آن‌جا منتظر بود و برای کودکان محله، درس قاعده را شروع کرده و در ضمن در تشکیلات و جنگ‌ها شرکت می‌کرد.

 

شهید مقداد در یکی از تشکیلات که قرار بود بر قرارگاهی از دشمن حمله شود، شرکت می‌کند، برنامهٔ تعرض به خوبی پیش می‌رود که ناگهان پهپادهای آمریکایی بر فراز آسمان به پرواز در می‌آیند، مجاهدین همه منتشر می‌شوند، شهید مقداد با دو سه مجاهد به طرف دیواری پناه می‌برند. دوستان شهید به وی می‌گویند سلاح خود را بینداز که پهپاد از طریق سلاح کشف می‌کند؛ ولی شهید تا آخرین لحظات دلش نمی‌شود سلاحش را بر زمین بگذارد، تا این‌که صدای مهیب بمب پهپاد آمریکایی به گوش می‌رسد و شهید مقداد شدیدا زخمی می‌شود و سرانجام با زمزمهٔ «لا حول ولا قوه إلا بالله» و گفتن «الله الله» جان شیرین خود را به جان‌آفرین می‌سپارد و جام شهادت را عاشقانه می‌نوشد.

 

چند ماه قبل از شهادت، عقد نام‌زدی شهید مقداد بسته شده بود و شیرینی آن را نیز بین هم‌سنگران خود تقسیم کرد؛ اما هیچ‌وقت نامزدش را ملاقات نکرد، تا این‌که الله متعال هدیهٔ بزرگ‌تری نصیب وی کرد و شهادت مخلصانه‌ای ارزانیِ وی داشت، تا عقدش در بهشت با حوران ببندد. در این دنیا پاک زیست و با بهترین حالت از این دنیا رفت، بهشت برین مبارکش باد. نحسبه کذلک والله حسیبه.