همگام با کاروان شهدا/ بخش دوازدهم

این دو اشغال‌گر، در خیلی مسائل باهم مشابه بودند، در حمله متکبرانه، غرور تجهیزاتی، به غلامی گرفتن افغان‌های کاسه‌لیس ( گرچه شوروی به اکراه هم سرباز می‌گرفت و آمریکا تنها با پول سربازگیری می‌کرد). اما از نظری دیگر مجاهدی که در مقابل این دو قلدر ایستاد به نام‌های مختلفی یاد می‌شد.

افغانستان در ۴۵ سال گذشته شاهد تاریخ پر فراز و نشیبی‌بوده، در ظرف این مدت دو ابرقدرت جهان میل حکمرانی بر این سرزمین را در سر پروراندند، اما از بدو استعمارشان تا آخرین لحظه‌ای که آخرین سربازشان از خاک این میهن خارج شدند؛ آرامشی را احساس نکردند و بخاطر دست‌وپنجه نرم‌کردن با مجاهدین سر بکف ملت‌ دلیر، استخوان‌های آنها شکسته و بینی‌شان به خاک مالیده شد.

 

این دو اشغال‌گر، در خیلی مسائل باهم مشابه بودند، در حمله متکبرانه، غرور تجهیزاتی، به غلامی گرفتن افغان‌های کاسه‌لیس ( گرچه شوروی به اکراه هم سرباز می‌گرفت و آمریکا تنها با پول سربازگیری می‌کرد). اما از نظری دیگر مجاهدی که در مقابل این دو قلدر ایستاد به نام‌های مختلفی یاد می‌شد.

 

مجاهدی که در مقابل شوروری جهاد می‌کرد به نام مجاهد، و مجاهدی که برعلیه طاغوت عصر «آمریکا» پیکار می‌کرد برچسب «تروریست» بر او زده شد. این همان بام دو هوای بود که با تلاش‌های زیاد دشمن در بخش جنگ فکری و رسانه‌ای توانست آن را در اذهان عموم مردم جا بدهد.

 

چون آمریکا و رسانه‌های غربی ضد شوروی بود، در تمام رسانه‌‌ها، مجلات و روزنامه‌های غربی در حمایت از مجاهدین افغان، فعالیت گسترده‌ای می‌شد، در نتیجه در اذهان همه، در وقت جهاد شوروی مجاهد به لقب‌های نیک و صفات حماسی یاد می‌گردید؛ اما همان مجاهد وقتی در مقابل منافع آمریکا و غربی‌ها قرار گرفت، پلهٔ ترازو کاملا عوض شد، مجاهد به لقب‌های بد، برچسب‌های واهی و تهمت‌های عاری از حقیقت یاد شد، این همان روش «یک بام و دو هوای» همیشگی رسانه‌های غربی می‌باشد.

 

خلاصه مجاهدین‌مان در این دورهٔ سخت و غربت در حالی برای جهاد بیرون می‌شدند که نه طمع تعریفی و تمجیدی وجود داشت و نه برای آنها مدال جهاد داده می‌شد. آیا غیر از این است که فقط بخاطر رضای پروردگارشان از خانه بیرون می‌شدند!؟

 

یکی از این کاروان غربا، شهید «عامر دانشجو» بود، او با وجود مخالفت‌های شدید خانواده و نزدیکان پا به میادین غیرت و مردانگی نهاد. او سال‌ها غربت را بر ماندن در خانه پیش عزیزان و دوستان ترجیح داد، بجای تعریف، مذمت شنید، بجای کمک و همکاری، دوری و قطع ارتباط همه نزدیکان را چشید.

 

راه او مانند هم‌سنگرانش واضح و مشخص بود، او به دنیا به چشمی دیگر می‌نگریست که با دید مردم متفاوت بود، دید آنان از دنیا همچون وسیله‌ای برای رسیدن به آخرت بود که نزدیک‌ترین پل آن که همان مقام رفیع شهادت بود را انتخاب کردند، آنان حقیقت را با چشم سر دیده بودند و به حرف‌های مردم زره‌ای گوش فرا نمی‌دادند.

 

شهید دانشجو (تقبله‌الله) فنون جهادی را به خوبی تعلیم گرفته بود و همیشه یونوفرم نظامی به تن می‌کرد. دارای اخلاقی نرم و نیکویی بود، سفر در راه جهاد را دوست داشت به همین منظور با وجود سختی سفر در آن زمان به ولایت‌های شمالی برای جهاد سفر می‌کرد.

 

در کمربند خاشرود با هم آشنا شدیم و اندکی از آنچه در معکسر‌های کوماندویی یاد گرفته بود چند صباحی به ما تعلیم داد. سر انجام این ستاره‌ی تابان جهادی در حال غربت و سفر به ولایت فاریاب در همان‌جا عاشقانه جام شهادت را نوشید و به کاروان برادران شهید خود پیوست. کذلک نحسبه و الله حسیبه.