نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در سال ۱۳۹۳ ه.ش، برج جوزا بود که دشمن به قصد تقویتسازی ولسوالی چهارسده ولایت غور را کرد، و بهخاطر این، کاروان بیسروپایی را از مرکز ولایت غور از مسیر بند خفک به سمت ولسوالی چهارسده حرکت داد. کاروان مذکور شامل: اردو، پولیس، امنیت ملی، نظم عامه و اربکیها بود. کاروان از راه زمینی به راه افتاد، و بالای سر آن، انواع طیارهها نیز جهت برقراری امنیت آن به پرواز درآمدند.
وقتی که مجاهدین ا.ا.ا. از پلان دشمن مطلع شدند برای جلوگیری از اقدامشان، مجاهدینِ هر منطقه و ولسوالیای را در جریان گذاشته، و برای مبارزه با دشمن، آمادگیهای لازم را گرفتند، و مشورهٔ بزرگان مجاهدین بر این شد که در مسیر کاروان از درهٔ «چکآب» تا بند خفک کمین بزنیم.
شهید «قاری احمدشاه مخلص» مجاهدین غلمین را جمع نمود و آنها را از تصمیم بزرگان ا.ا.ا. که کمینزدن علیه کاروان دشمن بود، مطلع نموده و دستور داد تا همه جهت رفتن به سمت «بند خفک» آماده شوند، و مجاهدین نیز بلافاصله با اسلحه و مهماتی که در اختیار داشتند، اظهار آمادگی کرده و با موترسایکلهای خود در بازار پایانتگاب غلمین گردهم آمدند.
معمولاً هرگاه مجاهدین قصد سفر مینمودند، موترسایکلهای خود را از هر لحاظ تیل و… چک میکردند. بنابراین مجاهدین این بار نیز موترسایکلهای خود را چک کرده، و تیل زدند، و پس از آن، «قاری احمدشاه مخلص» در مخابره اعلام کرده و گفت: به مقصد حرکت میکنیم.
مجاهدین به طرف «بند خفک» به راه افتادند و در زودترین فرصت با مجاهدینی که از ولسوالیهای مرغاب و چهارسده جهت مقابله با دشمن حاضر شده بودند یکجا شدند. گروههای مجاهدین در گوشههای مختلفِ «بندخفک» جابهجا شدند و جنگ آغاز گردید. دشمن از زمین و هوا، به سمت مجاهدین تیراندازی کرد، و از سوی دیگر، مجاهدین با شوق شهادت، نعره تکبیر سر دادند و شعلههای جنگ افروخته شد.
در آن جنگ نابرابر، دشمن تا دندان مسلح بود و مجاهدین دست خالی؛ اما با عزم و شهامت خویش در برابر نیروهای دشمن رزمیدند و سرانجام تلفات سنگینی را بر دشمن وارد نمودند، و تعدادی از مجاهدین نیز شهید و زخمی شدند.
از جمله شهدای آن جنگ تاریخساز، شهید «قاری احمدشاه مخلص» بود. شهید مخلص، در دهم جوزا ۱۳۹۳ هـ.ش، در جنگ رودررو در منطقۀ بند خفک ولسوالی چهارسدهٔ ولایت غور با کمال شجاعت در مقابل دشمن رزمید و در نتیجه زخمی گشته و دوباره به دست عساکر وحشی و مزدور آمریکا، اسیر شد. غلامان آمریکا وقتی او را شناختند، ایشان را با نهایت بیرحمی و وحشیگری به شهادت رساندند، و گمان کردند که با شهادتِ ایشان، کامیاب و پیروز میدان شدند؛ ولی اینگونه نبود، بلکه ناکامی و شکست دشمن از همانجا شروع شد؛ چون ما معتقدیم که دین با قربانی و خوندادن به دست آمده و با قربانی محفوظ میماند. شهید مخلص کامیاب شد و به آرزوی دیرینۀ خود رسید؛ ولی پیکر مبارکش به دست دشمن افتاده بود، و روز بعد توسط ریشسفیدان، از عساکر مزدور تحویل گرفته شد.
اشخاص و ریشسفیدانی که پیکر خونآلود ایشان را تا منطقهٔ «غلمین» آوردند، در مورد کرامات شهید که با چشم خود دیدند، میگویند:
«به محض رسیدن به موقعیت شهادت شهید مخلص، بوی خوشی به مشام ما رسید، تا اینکه متوجه شدیم این بوی خوش بر اثر خون وی است که بر روی سنگها و زمین جاری شده است. خونهای پیکر بیروح شهید مخلص چنان خوشبو بودند که هیچ عطری به خوشبویی آن به مشامم نرسیده بود.
سپس شهید را بدون اینکه کمرش را با چیزی ببندیم، همانند یک شخص زنده، پشت یک نفر، سوار موترسایکل کرده و ایشان را از مکان شهادتش (بند خفک) تا چشمهٔ گل منطقهٔ غلمین، آوردیم.
ادامه دارد…
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.