نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
از آنجایی که زندگانی پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم بخشی بزرگ و مهم از دین مبین اسلام را تشکیل میدهد، مطالعه و بررسی و اعتقاد و عمل بر آن برای هر فرد مسلمان بسیار حائز اهمیت است؛ ازهمینرو، بر آن شدیم تا نوشتهای با کلمات شکسته تقدیم شما نماییم. آنچه در صفحات آتی برای شما خوانندهی محترم […]
از آنجایی که زندگانی پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم بخشی بزرگ و مهم از دین مبین اسلام را تشکیل میدهد، مطالعه و بررسی و اعتقاد و عمل بر آن برای هر فرد مسلمان بسیار حائز اهمیت است؛ ازهمینرو، بر آن شدیم تا نوشتهای با کلمات شکسته تقدیم شما نماییم. آنچه در صفحات آتی برای شما خوانندهی محترم ارائه خواهد شد، بخشی از سیرت پیامبراعظم صلیاللهعلیهوسلم است. ما در این مقاله به فتح مکه، اهمیت، انگیزه، نتایج و پیامدهای آن خواهیم پرداخت و در پایان نیز حجهالودع آنحضرت صلیاللهعلیهوسلم بیان خواهد شد؛ هنگامی که پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم آخرین سخنانشان را با این امت برگزیده در میان میگذارد و آنان را ارشاد مینماید و در پایان از آنان عهد میگیرد که آیا پیام الهی را رساندم؟ آیا امانت را ادا کردم؟ آیا برای امت خیرخواهی نمودم؟ و همهی مؤمنین در جواب میگویند: آری. سپس میفرماید: «بار الها، گواه باش.» سپس برای همیشه با امت خود خداحافظی مینماید.
همچنین در آخر به ذکر لحظات پایانی عمر آن بزرگمرد تاریخ خواهیم پرداخت.
حرکت سپاه اسلام بهسوی مکه
روز دهم ماه رمضان سال هشتم هجری، پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم همراه ده هزار نفر از اصحابشان مدینه را بهسوی مکه ترک کرد. در بین راه ابوسفیانبن حارث به خدمت پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم رسید و مسلمان شد. پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم و اصحابشان روزه داشتند و در کنار چشمهای به اسم «کدید» افطار نمودند. سپس به راه خودشان ادامه دادند تا به مر الظهران رسیدند و در آنجا اتراق نمودند. پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم حضرت عمر را به سمت فرماندهی سپاه پاسداران گماشت.
در راه ابوسفیانبن حرب با پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم ملاقات نمود و بعد از گفتوگویی ایمان آورد.
بعد از رسیدن خبر سپاه مسلمین به مکه، اهل مکه با هم در مورد مقابله با مسلمین به گفتوگو پرداختند، اما خود را در مقابل سپاه دههزار نفری مسلمین ناچیز دیدند و تصمیم گرفتند با سپاه مسلمین مقابله نکنند. باوجوداین، تعدادی از فرومایگان و بیخردان همراه عکرمهبن ابیجهل، صفوانبن امیه و سهلبن عمرو قصد مبارزه با مسلمین را نمودند که شکست خوردند و کشته و زخمی شدند.
در بیستم ماه رمضان سال هشتم هجری سپاه اسلام وارد مکه شد. در جناح راست خالدبن ولید و زبیربن عوام در جناح چپ فرمانده بودند و پرچم پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم با او بود. ابوعبیدہبن جراح پیادهنظام و افراد بیسلاح را رهبری مینمود. پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم به آنان فرمود: هر کس در مسیر با شما مقابله کرد، آنان را از میان بردارید.
در هنگام ورود، خالدبن ولید با گروهی که به سرکردگی صفوانبن امیه و عکرمهبن ابیجهل برای مقابله آمده بودند، درگیر شد و آنان را از میان برداشت. سپاه مسلمین که از سه قسمت وارد مکه شده بود، همه در «صفا» به پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم پیوستند. رسولخدا صلیاللهعلیهوسلم وقتی وارد مسجدالحرام شد، مشاهده کرد که در بیتالله
۳۶۰ بت قرار داده شده است. پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم با کمان به بتها میزد و آنها را به زمین میانداخت و میفرمود: «وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا؛ حق آمد و باطل نابود شد. به درستی که باطل نابودشدنی است.» (اسراء: ۸۱)
«قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ؛ حق آمد و دیگر جایی برای باطل نمانده است تا برگردد.» (سبأ: ۴۹)
حضرت محمد صلیاللهعلیهوسلم کعبه را برای همیشه از پلیدی بتها و شرک پاک کرد، سپس کلیددار کعبه، عثمانبن طلحه را احضار نمود و کلید را از او گرفت. او همان کسی است که در گذشته دروازهی کعبه را برای پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم باز نکرد و پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم به او گفتند: به زودی این دروازه برای من باز خواهد شد. دروازهی کعبه گشوده شد. پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم داخل شد و بعد از آن دروازهی خانه کعبه بسته شد. اسامه، بلال و پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم داخل کعبه بودند. پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم به نماز ایستاد و سپس گردشی در خانه کرد و در تمام زوایای خانه تکبیر گفت و خدا را به یگانگی ستود. سپس در خانه را گشود. در بیرون جمعیتی بسیار زیاد مسجدالحرام را پر کرده بود. همه منتظر بودند که پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم چه خواهد کرد. رسولالله صلىاللهعلیهوسلم با دو بازوی مبارکشان چهارچوب دروازی کعبه را گرفت و خطاب به مردم این چنین بیان داشت:
«هیچ معبودی جز خداوند حق نیست. هیچ شریکی ندارد. خدایی که وعدهاش را تحقق بخشید و بندهاش را یاری فرمود و احزاب را به تنهایی هزیمت داد. آگاه باشید که هرگونه افتخار موروثی و مال و خونی که در جاهلیت بود، اینک آنها را در زیر پا نهادم، مگر خدمت به کعبه و آبرسانی به حجاج.»
از آنجایی که پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم برای بخشش و گذشت آمده بود، کلید کعبه را دوباره به «عثمانبن طلحه» داد و فرمود: «ای عثمان، کلیدت را بگیر. امروز روز نیکوکاری و وفاست.»
هنگام نماز فرارسید، رسول خدا صلیاللهعلیهوسلم به بلال فرمود تا بر فراز کعبه بر آید و اذان بگوید. کعبه و مکه با صدای دلنشین اذان طنینانداز شد و ریشهی بتها و بتپرستی، کفر و شرک و… برای همیشه از آن رخت بربست.
سپس پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم به خانهی دختر عموی خود، امهانیبن ابی طالب رضیاللهعنها رفت و غسل نمود و نماز شکرانه بجا آورد.
انصار بعد از فتح با خود گمان کردند که شاید پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم دیگر قصد آمدن به مدینه را نداشته باشد و در مکه که وطن و زادگاهشان است، بماند؛ ازهمینرو، بنابر محبتی که با ایشان داشتند، سخنانی را در بین خود ردوبدل کردند. این سخنان به گوش پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم رسید، ایشان فرمود: چه میگویید ای گروه انصار؟ گفتند: هیچ چیز. پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم اصرار نمود. آنان سخنان خویش را بیان داشتند. پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم فرمود: «معاذ الله، المحیا محیاکم و الممات مماتکم؛ پناه بر خدا، زندگی من با شماست و موت من در میان شما خواهد بود.»
در همین روزهای فتح، سورهی «نصر» نازل شد: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا؛ و آنگاه که فتح و نصرت از جانب خدا جاری گشت، و دیدی که مردم گروهگروه به دین اسلام داخل میشوند، پس تسبیح پروردگارت را بگو و از او طلب مغفرت نما؛ به درستی که او توبهپذیر است.» (نصر)
صحابه همه خوشحال بودند، اما حضرت ابوبکر صدیق گریه میکرد. از او سؤال کرد که چرا گریه میکنی؟ امروز روز شادی است. ابوبکر از آنجایی که درک کامل و فکر عمیقی داشت، فرمود: این سوره نشانهی نزدیکشدن وفات پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم است.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.