نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نویسنده: أخوالشهید در خانوادهای از اشراف به دنیا آمد، پدر و مادرش از افرادِ سرشناس بود، در «مکهمکرمه» و «طایف» همه پدر و خانواده او را میشناختند و به آنان با دیده احترام مینگریستند. خانوادهاش پُر جمعیت بود و برادران زیادی داشت؛ اما از همان کودکی رفتارش با بقیه متفاوت بود؛ علاقهی عجیبی به مبارزه […]
نویسنده: أخوالشهید
در خانوادهای از اشراف به دنیا آمد، پدر و مادرش از افرادِ سرشناس بود، در «مکهمکرمه» و «طایف» همه پدر و خانواده او را میشناختند و به آنان با دیده احترام مینگریستند.
خانوادهاش پُر جمعیت بود و برادران زیادی داشت؛ اما از همان کودکی رفتارش با بقیه متفاوت بود؛ علاقهی عجیبی به مبارزه داشت و با شمشیر و نیزه به رختخواب میرفت و سر بر بالین میگذاشت. هنگامیکه اسلام در مکهمکرمه به صورتی علنی اعلام وجود کرد، غیرت قومی و تعصب طایفهای سبب شد که نه تنها مسلمان نشود بلکه در برابر مسلمانان به مبارزه بپردازد و علیه آنان شمشیر بکشد، در سال سوم هجری و در جنگ اُحد، نبوغِ نظامی بسیار بالای او سبب شکست مسلمانان شد. استعدادهای درخشان او و شخصیت منحصر بهفردش سبب گردید که رسولخدا صلیاللهعلیهوسلم در برابر عمومِ صحابه آرزوی درونیاش را بهزبان آورد که: «خالد با وجود عقل و دانش خود چرا به حقانیت اسلام پی نمیبرد و مسلمان نمیشود!»
برادرِ تازه مسلمانشدهی خالد از این گفتهٔ رسولخدا صلیاللهعلیهوسلم بسیار خرسند میشود و منتظر فرصتی میماند تا از نزدیک خالد را دیدار نموده و سخن پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوسلم را برای او بازگو کند. وقتی خالدبن ولید این سخن رسولخدا صلیاللهعلیهوسلم را میشنود، شکفتهزده میشود که چرا محمدبن عبدالله این قدر مشتاق پیوستن من به جمع یارانش است؛ مگر من در جنگ احد یارانش را شکست ندادم؟! مگر هفتادنفر از بهترین یارانش را از دَم تیغ و کمان و شمشمیر نگذراندم؟! حال چه شده که محمد برای بهدست آوردن دل من بیتابی میکند و آرزوی پیوستن من به جمع یارانش را دارد؟!
یعنی اگر من به دین او بپیوندم و به خدای او ایمان بیاورم، همه کارهایم را نادیده میگیرد و از تقصیراتم میگذرد!
فکر و اندیشهٔ خالد با همین پرسشها درگیر بود و پاسخ روشنی برای آنان نمییافت. تا ماجرای صلحِ «حدیبیه» پیش آمد و خالد از دور نظارهگر مذاکرات بود. در همین بحبوحه، خالدبن ولید به برخی از پرسشهایش رسید؛ زیرا بسیاری از همراهان محمد، تازهمسلمانانی بودند که سابقهی چندان درخشانی نداشتند، برخی از آنان حتی سابقهی شمشیرکشیدن علیه او و یارانش را در جنگ بدر و احد داشتند؛ برخی از آنان حتی شکنجهگرانی بودند که مسلمانان را در مکه شکنجه کرده بودند؛ اما اکنون همه بهصورت برادرانه کنار محمد گرد آمدهاند و هیچ تفاوتِ قومی، نژادی و زبانی بین آنها نیست.
بلالحبشی، صهیبرومی، سلمانفارسی و زید (بردهی آزاد شده) بهصورت کاملاً محترمانه و مسالمتآمیز دوشادوش هم، یک هدف را دنبال میکنند و یک آیین و مذهب را تبلیغ مینمایند و برای همهی بشریت پیامِ «رهایی» و «آزادی» را دارند.
خالد با حسرت به این صفحه که در حافظهٔ تاریخ داشت ثبت میشد، نظاره میکرد.
ادامه دارد…
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.