نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
برگی از خاطرات جهادی/۱۶ صارم محمود خاطرات سنگر هرگز نمیمیرند. همانگونه که دوستان شهیدمان به نصّ صریح قرآن زنده هستند، خاطراتشان، نام نیکشان و انفاس روحبخششان نیز زندهاند. سعدی -رحمهالله- میفرماید: ســــعدیا مـرد نکـو نـام نمـیرد هـرگز مرده آنست که نامش به نیکویی نبرند هر زمان که نامی از شهیدی برده میشود، یا یادی از […]
برگی از خاطرات جهادی/۱۶
صارم محمود
خاطرات سنگر هرگز نمیمیرند. همانگونه که دوستان شهیدمان به نصّ صریح قرآن زنده هستند، خاطراتشان، نام نیکشان و انفاس روحبخششان نیز زندهاند. سعدی -رحمهالله- میفرماید:
ســــعدیا مـرد نکـو نـام نمـیرد هـرگز مرده آنست که نامش به نیکویی نبرند
هر زمان که نامی از شهیدی برده میشود، یا یادی از منطقهای که در آن شهیدی پرپر شده است، به میان میآید، یا اینکه سرودهی پر خاطرهای که چندین سال قبل در میان دوستان شهیدمان، در کنار جویی یا بر فراز کوهی، یا هم بر دشت و دمنی شنیدهایم را تازه میشنویم، بر بالهای خیال به چندین و چند ماه و سال عقب بر میگردیم و برای چند لحظه هم که شده با خاطرات زیبایشان، خاطرِ آزردهٔمان را نوازش میدهیم.
این شهدای زندهنام، هرگز از یاد و خاطر نمیروند، اگر از دیده پنهان شوند، از دل هرگز!
به قول شاعر عربیزبان:
رحلت عن العيون و ما رحلت/ فطيف سناك ترسم في الخيال
اگر از دیده پنهان شدی، طیف پر نورت همیشه در خیال است.
تازه مذاکرات آمریکاییها با نمایندگان امارت اسلامی در قطر آغاز شده بود. در ابتدا جانب آمریکایی قصد داشت با اعمال زور بر روند مذاکرات تاثیر منفی بگذارد و بر رهبران سیاسی امارت اسلامی، خواستههای نامشروعشان را دیکته کند، بههمین خاطر تا چند مدتی به شدت چاپههای شبانه و بمبباردمانهای کورکورانه و لگامگسیخته در بسیاری از ولایتها، خاطر مجاهدان را آزرده داشت.
در این حیصوبیص دوستان جدیدی نیز پا به میدان گذاشته بودند و نیاز مبرم به تعلیم داشتند؛ از اینرو دوازده روز را در میان کوههای قلعهمزار شهرِ فراه، بخاطر تعلیم دوستان جدید و حفاظت خودمان، گذراندیم. این دوازده روز از پرخاطرهترین روزهای زندگیمان بود.
قلعهمزار قطعهای از جمال و زیباییست؛ بهترین نقطه در شهر فراه که میتواند ژورنالیستان جهان را به خود جذب کند. در هر گوشهاش چشماندازهاییست که دیده را شیفتهٔ جمالش میکند.
چشمههای زلالی که از فراز کوهها جریان داشت، چشم را به خود خیره میکرد و نغمهای که از شرشر این آبها بوجود میآمد، انسان را به طرب وا میداشت. از طرف دیگر نسیم خنک بهاری که بر دل و جان میوزید، بر روح و جان میدمید. از گوشهٔ دیگر هم رشتهکوههای سر به فلککشیدهی زیبای قلعهمزار، و از جانب دیگر نیز حوزکهای جالبی که با صخرهسنگهای ریزشکرده از کوه، ساخته شده بودند و در شکافشان آبهای خنک و زلال چشمه جمع میشدند، یک زیبایی غیر قابل وصفی ایجاد میکرد و از ناحیهٔ دیگر درختان زیبایی که در میان شیلهها و شکافهای کوهها به وجود آمده بودند و از طرف دیگر غارهای خورد و کلانی که به دست پر توان مجاهدین دوران روس درست شده بودند و ما در آن شب میگذراندیم، و از همه جالبتر همراهی با یاران جانیای مثل؛ شهید زید، شهید مقداد، شهید الیاس و دیگر همسنگرانی که بعضی جام شهادت نوش کردند و پارهای هم دارند از سنگرهای اسلام پاسداری میکنند، همهوهمهی این چشماندازها و گردنهها دستبهدست هم داده بودند تا به ما زیبایی ببخشند و خاطره بسازند…
در ادامهٔ این سلسله، به خواست خداوند گوشهای از خاطرات زیبای این دوازده روز را در چند حلقه میخواهم بنویسم. امیدوارم بتوانم گوشهای از تاریخ این شهیدان ماندگار را، با قلم شکسته و خاطر آزرده بنویسم.
بخش شانزدهم (بخش گذشته): من ماندم و این سلاح و این سنگر
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
لید بند دی.
Sorry. No data so far.