• تاریخ : دوشنبه, ۱۹ سنبله , ۱۴۰۳
  • ساعت :

    سرنوشت یک مبارز

    همگام با کاروان شهدا/ بخش دوازدهم
    سنبله ۱۸, ۱۴۰۳

    همگام با کاروان شهدا/ بخش دوازدهم

    این دو اشغال‌گر، در خیلی مسائل باهم مشابه بودند، در حمله متکبرانه، غرور تجهیزاتی، به غلامی گرفتن افغان‌های کاسه‌لیس ( گرچه شوروی به اکراه هم سرباز می‌گرفت و آمریکا تنها با پول سربازگیری می‌کرد). اما از نظری دیگر مجاهدی که در مقابل این دو قلدر ایستاد به نام‌های مختلفی یاد می‌شد.

    مختصری از زندگی‌نامه  شهید محمدحسین”صیاد” تقبله‌الله
    سنبله ۱۸, ۱۴۰۳

    مختصری از زندگی‌نامه شهید محمدحسین”صیاد” تقبله‌الله

    شهادت واژه‌ای‌ست پر معنا و فقط آن کسی حقیقت‌ آن را درک خواهد کرد که لذتش را بچشد و از آن بهره‌ای ببرد. لذت این باده ندانی/بخدا تا نچشی.

    شهید نامدار و پرآوازه مولوی سنگین فاتح (رح)
    سنبله ۱۸, ۱۴۰۳

    شهید نامدار و پرآوازه مولوی سنگین فاتح (رح)

    شهید مولوی سنگین فاتح (رح) یک فرمانده توانا و سالارِ پر دست آورد بود ، وی زمانی که مسئول مجاهدین در ولایت پکتیکا بود مجاهدین دلگی قاری اسماعیل به فرماندهی وی یک تن افسر امریکایی بوبریگدال را به همرای سلاح که در دست داشت در چند متری قرارگاه امریکای ها در ولایت پکتیکا به اسارت گرفتند

    سلسله هم‌رکاب سپاهیان راهٔ جهاد/ بخش هشتم
    سنبله ۱۳, ۱۴۰۳

    سلسله هم‌رکاب سپاهیان راهٔ جهاد/ بخش هشتم

    ما به این گمان بودیم که این کاروان به ولسوالی چهارسده می‌رود؛ ولی کاروان دشمن به بازار «پایان تگاب غلمین» توقف کرد و تعدادی از تانگ‌ها به نقاط مهم و حاکم اطراف بازار جهت امنیت کاروان عازم شدند

    همگام با کاروان شهدا / بخش یازدهم
    سنبله ۱۱, ۱۴۰۳

    همگام با کاروان شهدا / بخش یازدهم

    شهید مولوی قدوری - تقبله الله - یکی از چهرهٔ‌های درخشان مجاهدین کمربند محسوب می‌شد، مردی دلیر، شجاع، پیش‌قدم، بی‌پروا در مقابل دشمن و مهربان، بردبار‌ و غم‌خوار نسبت به هم‌سنگرانش بود.

    همگام با کاروان شهدا/ بخش دهم
    سنبله ۴, ۱۴۰۳

    همگام با کاروان شهدا/ بخش دهم

    از بدو تاریخ اسلام و شروع قربانی‌ها برای حفظ کیان امت اسلامی تا امروز، کاروان شهدا همیشه در حال حرکت بود و است و تا وقتی که حکم «الجهاد ماض إلی یوم القیامة» موجود باشد، حرکت کاروان شهدا هم متوقف نخواهد شد؛ چرا که نتیجه جهاد، یا فتح و پیروزی بر دشمنان اسلام و یا شهادت مقبول و ملاقات پروردگار است.

    سلسله هم‌رکاب سپاهیان راه جهاد/بخش هفتم
    اسد ۳۰, ۱۴۰۳

    سلسله هم‌رکاب سپاهیان راه جهاد/بخش هفتم

    در اتاق به حضور مجاهد استشهادی نشسته بودم که به ایراد سخن پرداخت و به زبان پشتو سخن می‌گفت و نمی‌توانست به فارسی حرف بزند خوش‌بختانه که من هم پشتو را از مکتب آموخته بودم و متوجه سخنانش می‌شدم و می‌فهمیدم چی می‌گوید و...

    مردی از سنگر استشهاد؛ شهید طلحه تقبله‌الله!
    اسد ۳۰, ۱۴۰۳

    مردی از سنگر استشهاد؛ شهید طلحه تقبله‌الله!

    او کسی بود که به‌خاطر رسیدن به شهادت، کوه‌ها و سنگلاخ‌های غور را درنوردید و در باغ‌ها و دشت‌های پهناور پشتون‌زرغون و گذره‌ی هرات، همانند شیر غران می‌غرید و می‌جنگید

    همگام با کاروان شهدا/ بخش نهم
    اسد ۲۱, ۱۴۰۳
    خاطرات

    همگام با کاروان شهدا/ بخش نهم

    شهید ابوبکر - تقبله الله - بلوچ و از قوم شاهوزهی بود، جهاد خود را در دوران درس‌خواندن شروع کرده و تعطیلات هر سال به سنگرهای جهادی می‌پیوست، بعد از فراغت چند سالی در شهر زرنج مشغول تدریس بود و در ضمن کارهای چریکی را در شهر انجام می‌داد. 

    سلسلهٔ هم‌رکاب سپاهیان راه جهاد/ بخش ششم
    اسد ۱۶, ۱۴۰۳
    سلسله

    سلسلهٔ هم‌رکاب سپاهیان راه جهاد/ بخش ششم

    در اتاق نشسته بودیم و بنده به چهره‌های نورانی و سیمای منور مجاهد استشهادی و شهید مولوی جندالله خیره شده بودم و از نظرکردن به چهره‌های نورانی ایشان سیر نمی‌شدم که شهید مولوی جندالله خطاب به پدرم گفت: «این مجاهد استشهادی را باید به زودترین فرصت و به هر ترتیبی که شده به مرکز ولایت غور برسانیم

    همگام با کاروان شهدا/ بخش هشتم
    اسد ۱۴, ۱۴۰۳
    سلسله

    همگام با کاروان شهدا/ بخش هشتم

    شهید استاد عبید سال‌ها در کمربند مهاجر و مجاهد باقی ماند، تا اینکه آمریکایی‌ها در ضمن عملیات گسترده‌ای بر مجاهدین کمربند خاشرود، چاپه می‌زدند و با تلفات جانی و مالی هنگفتی، روسیاه پا به فرار می‌گذارند. در این چاپه چند مجاهد زخمی و شهید می‌شوند که یکی از شهدای گزیده، شهید استاد عبید -تقلبه‌الله- می‌باشد.

    سلسلهٔ هم‌رکاب سپاهیان راهٔ جهاد/ بخش پنجم
    اسد ۹, ۱۴۰۳

    سلسلهٔ هم‌رکاب سپاهیان راهٔ جهاد/ بخش پنجم

    در برج اسد ۱۳۸۴ هـ ش. امنیت ملی ولایت غور، بالای خانه‌‌ی «شهید قاری احمدشاه مخلص» چاپه زد و شهید مخلص را بازداشت نمود؛ چنانچه در بخش قبلی به‌تفصیل از پلان دشمن جهت دستگیری «شهید قاری احمدشاه مخلص» بیان گردید. بعد از بازداشت شدن شهید مخلص از سوی امنیت ملی مجاهدین و همسنگران وی بی‌سرپرست ماندند و از سوی امنیت ملی نیز تعقیب می‌شدند؛ ولی مجاهدین بیشتر از قبل آگاهانه و زیرکانه عمل می‌کردند تا دشمن موفق به دستگیری‌شان نشود.

    همگام با کاروان شهدا/ بخش هفتم 
    اسد ۷, ۱۴۰۳

    همگام با کاروان شهدا/ بخش هفتم 

    هوای گرم و سوزان نیمروز، گرمی خشک و زننده‌ای دارد که جان‌فرسا است، بادهای ۱۲۰ روزه با ماسه‌های چشم‌کور کننده برای هرکس قابل تحمل نیست‌؛ ولی عشق و محبت جهاد و شهادت این جوانان غیور را در این منطقه جمع کرده بود.

    هم‌رکاب سپاهیان راه جهاد
    اسد ۲, ۱۴۰۳

    هم‌رکاب سپاهیان راه جهاد

    امنیت ملی و عساکر مزدور جمهوریت شهید قاری احمدشاه مخلص و پدرش حاجی غلام ولی را بازداشت کردند و تمام سلاح‌های‌که شهید مخلص برای مبارزه با دشمن جمع‌آوری کرده بود نیز با خود بردند. اینبار امنیت ملی دست‌پر و با تحفه‌های زیاد نزد باداران خود برگشت؛ چون شهید قاری احمدشاه مخلص از نظر دشمن فرد عادی نبود کسی بود که خواب راحت را از دشمن گرفته بود و دشمن برای دستگیری او هزینه‌های هنگفتی را متحمل شد

    به یاد شهید ملا عبدالجبار حامدی
    سرطان ۳۱, ۱۴۰۳
    خاطره

    به یاد شهید ملا عبدالجبار حامدی

    چندین سال از رحلت و شهادتش می‌گذرد و یقینا سنگین گذشته است، و این سنگینی را در وجود پدرم مشاهده کردم. وی با سن خردی که داشت، مسئولیت بزرگی را به دوش گرفت، چنان مسئولیت بزرگی که به وسیلهٔ آن، شانه‌هایش خمیده و ریش مبارکش سفید شد

    همگام با کاروان شهدا/ پخش ششم
    سرطان ۳۱, ۱۴۰۳

    همگام با کاروان شهدا/ پخش ششم

    شهید مقداد در یکی از تشکیلات که قرار بود بر قرارگاهی از دشمن حمله شود، شرکت می‌کند، برنامهٔ تعرض به خوبی پیش می‌رود که ناگهان پهپادهای آمریکایی بر فراز آسمان به پرواز در می‌آیند، مجاهدین همه منتشر می‌شوند، شهید مقداد با دو سه مجاهد به طرف دیواری پناه می‌برند. دوستان شهید به وی می‌گویند سلاح خود را بینداز که پهپاد از طریق...

    از کلبه‌ای فقیرانه تا دروازه‌های بهشت
    سرطان ۲۵, ۱۴۰۳

    از کلبه‌ای فقیرانه تا دروازه‌های بهشت

    ایشان در همین مدرسهٔ دینی و بخاطر همراهی و دوستی با انسان‌های صالح شوق جهاد پیدا می‌کند. با وجود سن کم، اما با آن‌هایی نشست و برخواست می‌کند که می‌داند رابطه‌ای با مسیر سخت اما میمون و با برکت جهاد دارند، از آنان درس و پند می‌گیرد و روزبه‌روز شوق جهاد در وجودش شعله‌ور می‌زند.

    کاروان شهدا/ بخش سوم
    جوزا ۲۰, ۱۴۰۳
    سرنوشت یک مبارز

    کاروان شهدا/ بخش سوم

    شهید مقداد (عبدالرحمن) آشنایی با شهید مقداد در مدرسهٔ دینی مشغول درس و مشق بودم که طلبهٔ جدیدی را مشاهده کردم، طلبه‌ای با سیمای زیبا و پیشانی کشیده و چهره‌ای نورانی و چشمانی مظلوم، که هیکل تنومند و محاسن گنجانش بر زیبایی چهره‌اش افزوده بود. او را نمی‌شناختم اما هر بار که می‌دیدمش حس خوشحالی […]

    سلسلهٔ هم‌رکاب با سپاهیان راه جهاد/ بخش اول
    جوزا ۱۵, ۱۴۰۳

    سلسلهٔ هم‌رکاب با سپاهیان راه جهاد/ بخش اول

    همیشه به هر کجا که طبیعت و دل‌شان می‌خواست راهی شده و در مناطق دوردست و ولسوالی‌ها برای تفریح می‌رفتند،‌ حتی شب‌ها را نیز با هیچ‌گونه ترسی، در کوه‌ها سپری می‌کردند. نیروهای متجاوز چنان با راحتی و بدون هراس، مشغول سیر و سیاحت بودند، که گویا افغانستان یکی از شهرهای آمریکا است.

    همگام با کاروان شهدا/ بخش دوم
    جوزا ۱۳, ۱۴۰۳

    همگام با کاروان شهدا/ بخش دوم

    میدان جنگ، رزم‌گاهی‌ست پر از هیجان و جذابیت، البته مصاف‌گاهی عبارت از جان‌دادن، سر‌دادن، جان‌گرفتن و سرزدن. کم‌تر کسی در جهان پیدا می‌شود که جان شیرین خود را با شوق و اشتیاق به خطر بیندازد، اما این یکی از صفات بارز مجاهدین راه حق است که برای جان‌دادن در راه خدا، بیشتر از کسانی که برای زندگی‌کردن تلاش می‌کنند، می‌کوشند.

    go Up