من دومین نفرى بودم که بیرون شدم

قارى سعید زرمتى // تــرجمـه : ابـوعمـیر طـارق (سرگذشت شکستاندن زندان قندهار و بیرون شدن صدها تن زندانیان) طالبان در ۲۵ اپریل سال ۲۰۱۱م زندان مرکزی قندهار را شکستانده و ۵۴۱ تن مجاهدین را از سلول‌های تاریک زندان نجات بخشیدند. داستان شکستاندن زندان قندهار از این رو جالب است که مجاهدین امارت اسلامی افغانستان بعد […]

قارى سعید زرمتى // تــرجمـه : ابـوعمـیر طـارق

(سرگذشت شکستاندن زندان قندهار و بیرون شدن صدها تن زندانیان)

طالبان در ۲۵ اپریل سال ۲۰۱۱م زندان مرکزی قندهار را شکستانده و ۵۴۱ تن مجاهدین را از سلول‌های تاریک زندان نجات بخشیدند.

داستان شکستاندن زندان قندهار از این رو جالب است که مجاهدین امارت اسلامی افغانستان بعد از پنج ماه، پی‌در پی کار نمودن و زحمت‌کشیدن موفق شدند تا تونلی را به درازی صدها متر طول، حفر نموده و آن را از زیر زمین به بلاک زندان سیاسی رسانیده اند که بعداً از راه همین تونل تمام مجاهدین بلاک سیاسی را شب‌هنگام بیرون برده و راه نجات شان را مهیا نموده اند.

فردای واقعه مذکور، چند تن از مجاهدین نجات یافته را در یکی از مراکز مجاهدینِ قندهار دیده و با یک تن از آنان به اسم محمد ادریس مصاحبه نمودم در این مطالب کوتاه، معلومات موثق و حالاتِ چشم‌دید مجاهد مذکور را با شما در جریان می‌گذارم که در مورد واقعه تاریخی زندان کندهار معلومات زیبا و جالبی با خود دارند.

محمد ادریسِ ۲۳ ساله که باشنده‌ی ولایت کندهار است و از چند سال بدین‌سو تحت سر پرستی امارت اسلامی افغانستان در عملیات چریکی شهر کندهار وظیفه اجراء می‌نماید هفت ماه قبل در شهر کندهار توسط دشمن دستگیر شده و به زندان کندهار فرستاده شد.

نام‌برده می‌گوید : تا آن روز محکمه نشده بودم و از زمان دست‌گیری‌ام تا آن لحظه در اتاق نهمِ زندانِ بزرگ قندهار با ۱۵ تن دیگرِ مجاهدین سکونت داشتم.

او در ردیف صدها تن از مجاهدینِ رها یافته، دومین فردی بود که از راه تونل، زندان را ترک کرده و به سرای مشخصی که سر آغاز تونل بود خود را رسانده است او بقیه داستانش را اینگونه تعریف کرد :

ساخت و ساز زندان کندهار بدین‌ترتیب است که در وسط بلاک سیاسی، صحن آزادی وجود دارد و تمام دروازه‌های اتاق‌های بلاک مذکور به این صحن آزاد باز می‌شوند از همین‌رو فقط دروازهء عمومی این بلاک قفل است و دروازه‌های اتاق‌های که در داخل بلاک موقعیت دارند همیشه باز اند زندانیان از یک اتاق به اتاق دیگر خیلی راحت و آزاد رفت و آمد کرده می‌توانند و جهت ادآء نماز جماعت همه با هم یکجا جمع می‌شوند.

شب دو شنبه در همین اتاقی که ( بعداً راه تونل در آن باز شد ) دوستان مجاهد و زندانی ما به زندانیان دیگر محفل مهمانی و دعوتی را تدارک دیده بودند و از هر اتاق یک یا دو نفر را دعوت کرده بودند به دعوتی مذکور، امام مسجد بلاک سیاسی (که یک تن از علماء زندان بود) نیز فراخوانده شده بود من به نمایندگی اتاق خود در مهمانی‌شان حضور پیدا کردم.

بعد از اینکه غذا را صرف نمودیم مولوی صاحب به سخن گفتن آغاز نموده و با ایراد نصیحت‌های مختصر و کوتاه، دوستان حاضر را از رهایی یافتن باخبر ساختند تا آن لحظه هیچ کسی در جریان نبود او در اثناء سخنان خویش به دوستان حاضر در محفل دعوتی گفت : امشب عملیات نجات ما به وقوع خواهد پیوست بهتر است از همین لحظه آماده‌گیری لازم را داشته باشیم و هر کسی که از زندان بیرون رفت باید اصول را کاملاً مورد توجه قرار بدهد و اصول عبارتند از اینکه کوشش کنید تا فردا ظهر موبایل‌های تان را هر گز روشن نکنید و اگر بالفرض کسی روشن کرد نباید از رها شدن خود در تلفن با کسی بحث و مباحثه نماید.

بعد از آن مولوی صاحب به دوستان حاضر فرمود : تمام‌تان با اخلاص و للهیّتِ کامل ذکر خداوند را شروع نمائید که در این برنامه خود موفق شویم.

همه ما به ذکر خداوند آغاز نمودیم و تقریباً نیم‌ساعت مشغول ذکر و دعا بودیم بعد از آن دوستانی که از نقشه در جریان بودند برخواسته و از یک گوشه‌ی اتاق فرش را جمع کردند با مرور چند لحظهِ بسیار کوتاه همین‌جا از پائین آهسته کوبیده شد همه ما به نقطه‌ی که فرش از آن کنار زده شده بود خیره بودیم و منتظر به وقوع پیوستن کاری بودیم که از نظر فکر و عقل خیلی بعید به نظر می‌رسید اما دوستانی که داخل تونل بودند با استفاده از جیک، فرش سیمانی اتاق را بالا کردند چون عمق تونل زیاد بود به خاطر قوی‌شدن جیک چند پایه‌های آهنینِ خیلی محکمی را با خود آورده بودند که آنها را زیر جیک قرار داده و بعداً استفاده می‌کردند دو سه بار جیک را از پائین بلند کردند تا اینکه دهان تونل را به حد کافی آزاد نمودند.

دوستانی که در داخل تونل بودند به افراد معتمد بیرونیِ خویش چند میل توفنگچه، برچه‌ها و خنجر را همراه با یک بکس از وسائل تحویل دادند که در میان بکس، دستگاه تلفن زمینی نیز وجود داشت در همین لحظه من به عمق تونل نگاه کردم دو تن از مجاهدین را دیدم که یکی از آنها چیزهای را که قبلاً یادآوری نموده بودم به دست مجاهدین داده و بعد از آن هر دو از تونل به سوی دیگر بیرون رفتند حالا وظیفه‌ی بیرون کردن زندانیان به چند فرد معلوم و ویژه سپرده شده است آنها تلفن زمینی را فعال و وصل کردند و به این روش با افرادی که بیرون از تونل منتظر بودند در ارتباط شدند.

 

افراد مربوطه توفنگچه‌ها را در میان خود تقسیم کرده و چند تن از دوستان معتمد را نیز با خود یکجا نمودند.

از آن‌جائیکه در بلاک ما دو اتاق به زندانیان امور جنایی اختصاص یافته بود و همچنین در بعضی از اتاق‌ها جاسوسان حکومتی نیز به اسم و لباس زندانیان جابجا شده بودند لذا مجاهدین‌ می‌گفتند که اگر آنها شورش کرده و یا سر و صدا راه‌اندازی نمایند باید با این اسلحه‌ها و برچه‌ها از بین برده شوند.

همچنین مجاهدین می‌گفتند این برنامه و نقشه‌ی ما از انتظار و فکر مجاهدین زندانی خیلی دور و بعید است امکان دارد بعضی از مجاهدین انکار ورزیده و به تونل وارد نشوند در این صورت باید با استفاده از این اسلحه‌ها آنها را به زور و جبر به بیرون رفتن وادار نمائیم.

در همین لحظه افراد مسئول قبل از آغاز حرکت به ما چند فردی که حاضر بودیم گفتند وقتی به آن سرِ تونل رسیدید دوستان مجاهدِ ما به عنوان محافظینِ‌تان گماشته شده اند آنان پول اضافه، موبایل و اشیاء اضافی‌تان را مصادره می‌نمایند و همچنین شما را از صحبت‌کردن و رفتن به این‌سو و آن‌سو باز می‌دارند حواس‌تان جمع باشد که با آنها سر و صدا نکنید و به هر چیزی که دستور می‌دهند بدون چون و چرا بپذیرید ما همه حرف‌های شان را گوش کرده و در جواب‌شان گفتیم صحیح است.

حرکت ما آغاز شد یک‌تن از دوستانی که در جمع ما حضور داشتند قبل از من به تونل وارد شد بعد از او نوبت من بود تونل آزاد به نظر می‌رسید اما کاملاً آزاد نبود یعنی انسان می‌توانست با کمر خمیده و یا نشسته خیلی راحت در آن راه برود اما تونل را به شیوه عجیبی ساخته بودند در هر ده‌ پانزده‌متری یک چراغ روشن بود که تونل کاملاً دیده می‌شد همچنین جهت هوایِ آزاد، مجاهدین امارت اسلامی از ابتداء تونل تا انتهاء آن پایپی را به اندازه ۶ انچ جابجا کرده بودند و در بیرون از تونل ماشینی را روشن کرده بودند که هوای تازه را به پایپ تزریق می‌کرد و پایپ مذکور را سوراخ‌های کوچکی داده بودند که هیچ کسی احساس نفس‌تنگی نمی‌کرد و در تونل دو سیم‌های مختلف نیز دیده می‌شدند که یک سیم از تلفن زمینی بود و سیم دوم شاید از برق بود.

ما تقریباً ۱۵ دقیقه داخل تونل راه رفتیم تا به ابتداء آن رسیدیم یک نفر قبل از من راه می‌رفت و خیلی‌ها دنبالم بودند وقتی بیرون شدیم باز هم تقریباً پانزده نفر مسلح گماشته شده بودند که تمام مجاهدین را سخت تلاشی نمایند گوشی‌ها و سیم‌کارت‌ها را بر می‌داشتند همچنین اگر با کسی پول می‌بود آنها را حساب کرده و اگر از سه هزار افغانی بیشتر می‌شد به پتو (چادری) که در دست یک تن از مجاهدین بود می‌انداختند فقط سه هزار پول را به صاحبش می‌دادند و بس.

پول‌های اضافه را به این خاطر بر می‌داشتند که اگر با یک‌تن از زندانیان اصلاً پول نمی‌بود و یا از سه هزار کمتر می‌بود از همین پتو (چادر) سه هزار را به او داده تا تمام زندانیان علی السویه مصرف جیبی خود را داشته باشند.

وقتی بیرون شدیم چند نفر از مجاهدینِ شناخته را در میان آن چند فرد مسلح دیدم آنها نیز من را شناخته و در همکاری با خود شریک ساختند در داخل حویلی سرایی که تونل از آنجا آغاز می‌شد پنج شش ماشین بزرگِ سواری جهت انتقال زندانیان آماده شده بودند و به ما چنین توصیه شده بود که وقتی برادران مجاهد از تونل بیرون می‌شوند آنها را در موترها (ماشین‌ها) جابجا کرده و از صحبت کردن یا صدا بلند کردن ممانعت نمائیم زیرا یک برج زندان به ما خیلی نزدیک است اگر سر و صدا شود ممکن پولیس متوجه شوند به همین روش زندانیان‌ یکی بعد از دیگری بیرون می‌آمدند و ما آنها را در جاهای مشخص و معیّن شان جابجا می‌کردیم وقتی یک موتر پر می‌شد او را با تات پوشانده و دروازهای موتر دیگر را باز می‌کردیم.

وقتی تمام زندانیان بیرون آمدند دوستانِ مجاهد ما گفتند تمام‌شان در موترها جا نمی‌شوند بعضی از افرادی که اطراف این منطقه را خوب بلد هستند بهتر است با پای پیاده به سوی محله‌جات و دهات حرکت نمایند اما چون دروازه این سرا به سوی زندان باز می‌شد مجبور شدیم تا دیوار پشتِ سرا را سوراخ کرده و کسانی‌که قصد رفتن به سوی محله‌جات را دارند با عبور از این سوراخ راه دهات را در پیش بگیرند.

من و چهار تن از دوستانم که از شهر کندهار بودیم با هم مشوره کردیم و گفتیم خدا می‌داند این موتر (ماشین) به کجا برود بهتر است پیاده رفته و خود را به شهر برسانیم در همین لحظه ماشینِ حاملِ زندانیان نیز حرکت کرد و از حویلی خانه بیرون شد ما پنج‌ نفر بعد از مکث بسیار اندک به سرک عمومی بیرون شدیم و در کنار جاده منتظر تاکسی بودیم با گذشت چند دقیقه تاکسی رسید و همه ما به قصد شهر سوار تاکسی شدیم ساعت تقریباً ۴ صبح بود و در مسیر راه خود وقتی به چهار راهی دند رسیدیم پولیس با روشن کردن لامپ اشاره دادند که بروید همچنین در چوک‌ِ مدد نیز با اشاره پولیس از ایست ( پوسته امنیتی ) عبور کردیم به همین‌روش تا شهر رسیدیم و خداوند ما را نجات داد.

سخن دیگر که باید آن را نیز یادآوری نمایم اینکه در زندان مرکزی قندهار یک بخش کاملا به زندانیان سیاسی اختصاص دارد و تقریباً تمام زندانیان این بلاک مجاهدین اند اما در کنار بلاک مذکور بلک دیگری به اسم توقیف‌خانه نیز وجود دارد که در یک اتاق آن دوستان مجاهد ما جابجا شده بودند مجاهدینی که کارِ کندن و حفر نمودن تونل را به عهده داشتند از کنار این تونل یک تونل دیگری را نیز به اتاقی که در بلاک توقیف‌خانه بود جدا کرده و ۱۵ تن مجاهدین آن اتاق را نیز نجات داده بودند.

طبق معلوماتی که ما به دست آورده‌ایم تا ساعت ۸ صبح پولیس از فرار ما اصلاً آگاه نبودند زیرا تا آن لحظه اصلاً در تمام شهر بازرسی و تلاشی شروع نشده بود بعد از ۸ صبح تازه راه‌ها را بسته کرده و دست به‌کار شدند.

چون هر روز ۲ بار شمارش زندانیان صورت‌ می‌گرفت یک‌بار صبح ساعت ۸ و بار دیگر پیشین، لذا طبق گمان من وقتی‌که پولیس ساعت ۸ صبح جهت شمارش زندانیان به بلاک سیاسی وارد می‌شوند متوجه می‌شوند که تمام زندانیان فرار کرده و زندان خالی است.

طبق معلوماتی که من حاصل نموده‌ام در بلاک سیاسی حتی یک‌تن مجاهد هم باقی نمانده است در بلاک سیاسی یک اتاق مخصوص زندانیان دیوانه بود که فقط آنها باقی مانده اند و بقیه زندانیان به شمول افراد مریض و زخمی‌های بسیار ناگوار وضعیت تمام شان بیرون شده اند حتی یک تن از زخمی‌ها که در پاهایش سیخ‌های آهنی بود جهت راه رفتن در تونل و درد زیاد بی‌هوش شده بود باز هم دوستان مجاهد او را در حالت بیهوشی بیرون کرده و با خود بردند.