خروج امریکایی‌ها و بیتابی جمهوریت‌خواهان

حبیبی سمنگانی با آغاز مرحله‌ی نهایی خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، داد و بیداد دموکراتان افغان وانمود می‌سازد گویا این بیچاره‌ها بالاخره باور کرده‌اند که امریکایی‌ها ما را ناچار و ناهنجار گذاشته، از افغانستان رخت بر می‌بندند و می‌کوچند. بلی، این‌ روشن‌فکران و دور اندیشان شاید تا دیروز هم به خود اطمینان می‌دادند که دنیا […]

حبیبی سمنگانی

با آغاز مرحله‌ی نهایی خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، داد و بیداد دموکراتان افغان وانمود می‌سازد گویا این بیچاره‌ها بالاخره باور کرده‌اند که امریکایی‌ها ما را ناچار و ناهنجار گذاشته، از افغانستان رخت بر می‌بندند و می‌کوچند. بلی، این‌ روشن‌فکران و دور اندیشان شاید تا دیروز هم به خود اطمینان می‌دادند که دنیا سرازیر شود، مگر امریکای ما از افغانستان رفتنی نیست، چون امریکا برای پس رفتن نیامده است. خلاصه؛ زمین جنبد نجنبد گل محمد.

چندی پیش با یکی از نزدیکان دموکرات و لندن‌نشین خود در مورد آینده‌ی حضور نظامی امریکا در افغانستان بحث داشتم، او چنان نکات جالب و جاذب را برای پایان ناپذیری حضور امریکایی‌ها در افغانستان بیان نمود، که بنده هم بر باورهای خود اندکی متردد شدم، لحظه‌ای تامل کردم و فکر کردم شاید این مرد جهان‌دیده و جهان‌آشنا از واقعیت‌های دور و دراز و سیاست‌های پشت‌پرده و پنهان، بیش‌تر آگاهی داشته باشد. اما اکنون که رفتن رفتن امریکا را می‌بینم، نمی‌دانم آن مرد مهربان چه فلسفه‌ی تازه‌ی با خود داشته باشد.

نخست می‌خواهم نمونه‌های چندی از واکنش‌های احساساتی، رقت‌آور و دردناک دموکراتان در برابر خروج باورنکردنی امریکایی‌ها از افغانستان را، اینجا نقل کنم. کوتاه‌ترین و جامع‌ترین تبصره‌ی که درین باب شده از یک خانم ژورنالیست است. وی که درین روزها لقب چهره‌ی آزادی بیان را هم دریافت کرده، در کومنت بر یک تویت سفارت امریکا در کابل، نوشته است: «شما بروید، ما هستیم، شاید زنده بمانیم».

گفتنی‌ست که درین تویت تقریبا به همه کارمندان سفارت امریکا دستور داده شده است که هر چه زودتر افغانستان را ترک کنند و به‌جای امن‌تر بروند. شاید درک کرده باشید که دموکراتان افغان، که خود را متحدان استراتژیک امریکا می‌پنداشتند، از این خبر غم‌انگیز چقدر ناراحت شده باشند.

دموکرات دیگری که چهره‌ی اکادمیک  است، در علوم سیاسی سند دکتورا دارد و در کشور دنمارک نشسته از نظام شکست‌خورده‌ی جمهوری در افغانستان دفاع می‌کند، در خطاب به امریکایی‌های بی‌وفا با لهجه‌ی خشن می‌گوید: «وقتی می‌روید تکنوکرات‌های دزد، دموکرات‌های غارت‌گر و مشاوران تاراج‌گر تان‌ را نیز با خود ببرید. طالبان نکتایی‌پوش، داعشیان قرآن‌خوار، مجاهدین پول‌پرست و مافیای مواد مخدر تان را فراموش نکنید. نفرین مردم را همچنان از یاد نبرید! شما با آمدن و رفتن تان مرگ آفریدید، لعنتی‌ها!».

خانم دیگری که رئیس کمیسیون حقوق بشر در افغانستان است، درد دل خود را با این شعر تعبیر داده است: باز ما با موج و توفان مانده ایم / هر که آمد، بار خود را بست و رفت.

همچنان یک دموکرات جوان با جهانی از یاس، اندوه و اضطراب، می‌نویسد: «آمریکا رفت، قرار بود دموکراسی بیارود، اما یک مشت…….. و سیل عظیم از فقیر و جنگ را مایه گذاشت. ما اکنون هیچ نداریم، نه فرهنگ، نه اقتصاد و نه سیاست». او با اوج حسرت و نا امیدی می‌گوید: «دلم نمی‌شود کتاب بخوانم، فیلم بیینم و موسیقی بشنوم، حس خستگی و نا امیدی دارم، آخر به این وضعیت آشفته و نامعلوم به چی دل‌خوش کنم. شاید مثل کابل خسته‌ام، مثل جنگ‌جوی که نمی‌داند برای چی می‌جنگد و مثل افعانستان خسته و خونین. ما همه خسته‌ایم».

اما هنوز هم دموکراتانی هستند که به امید منقلب شدن وضعیت اند، تا شاید جو بایدن بر تصمیم خود بازنگری کند و بر حال زار این دموکراتان نابکار ترس بخورد. چنانچه در اثنای‌که این مطلب را می‌نگاشتم، مقاله‌ای را دیدم که در وب‌سایت یکی از روزنامه‌های معروف سیکولار «هشت‌صبح» منتشر شده بود. نویسنده‌ی آن، هنوز هم امید را از دست نداده و در حاشیه‌ی خیال او می‌آید که شاید اتفاقی رخ دهد و امریکا در افغانستان بماند. او در مقاله‌اش تحت عنوان «افغانستان پسا امریکا» ضمن بررسی پیامدهای خروج امریکا از افغانستان، گفته است: «گمان غالب این است که امریکا برای اشراف و نفوذ بر کشورهای منطقه به ‌ویژه ایران، چین و روسیه و استفاده از منابع سرشار طبیعی و موقعیت سوق‌الجیشی افغانستان، این کشور را ترک نخواهد کرد». اما از سوی دیگر، وی تبعات فوری خروج امریکا را چنین صحنه‌برداری می‌کند: «افغانستان از چشم جامعه بین‌المللی می‌افتد، حضور و فعالیت سازمان‌های جهانی کاهش می‌یابد، فعالیت سفارت‌خانه‌ها محدود می‌شود، افغانستان به رسانه‌های جهانی بی‌اهمیت می‌شود، اقتصاد افغانستان ضربه محکم می‌خورد، هزاران تن بیکار خواهند شد، زمینه به مداخله آزادانه کشورهای منطقه فراهم خواهد شد، افغانستان بار دیگر…..». بلی، بسیار ناگوار و دلخراش!

نمونه‌های فوق، مشت نمونه‌ی خروار بیان‌گر آشفته‌حالی فوق‌العاده‌ی دموکراتان و یا دموکرات‌نماهای افغان از پایان حضور نظامیان خارجی در افغانستان است. اما جای تامل اینست که بالاخره امریکایی‌ها و متحدان آن تا چند سال دیگر در افغانستان می‌ماندند و هزینه‌های سرسام‌آوری را به دوش می‌گرفتند، تا این جمهوریت و جمهوری‌خواهان سر پای خود ایستاده می‌شدند.

حقیقت اینست که جمهوریت در افغانستان در یک دهه‌ی اخیر به‌جای سیر تدریجی صعودی سیر سریع نزولی داشته است. اکنون وضعیت به‌حدی وخیم شده است که بیش‌تر از دیگران، خود دموکراتان جمهوریت افغانی را به تمسخر می‌گیرند و القاب تمسخرآمیز را نثار آن می‌کنند. اکنون بخش اعظم دموکراتان هم به این باورند که از جمهوریت در افغانستان تنها نام برده می‌شود، اما در حقیقت این‌جا نه جمهوریت وجود دارد و نه هم ارزش‌های آن.

اگر منصفانه قضاوت شود با سردرگمی و سرگردانی که امروز جمهوریت در افغانستان رو‌به‌رو شده، کاملا قابل پیش‌بینی بود. چون جمهوریت در افغانستان در این دو دهه تنها به‌حیث ابزار برای مشروعیت بخشیدن و خوشنما ساختن  اشغال به ‌کار برده شده‌ است. اکنون که گلیم اشغال برچیده می‌شود، ناگزیر است که سرنوشت جمهوریت نیز زیر پرسش‌های جدی قرار می‌گیرد. زیرا باور عمومی افغان‌ها همینست که سرنوشت اشغال و جمهوریت در افغانستان با هم گره خورده است.

لازم این بود که جمهوریت‌خواهان افغان از ماجراهای چند سال اخیر پی می‌بردند که امریکا در افغانستان برای همیش ماندنی نیست، و باید برای روزگاری پس از خروج امریکایی‌ها از پیش آماده می‌بودند، اما این‌ها هنوز هم درس نگرفته‌اند و هماکنون هم یگانه امید این بیچاره‌ها همینست که اشغال دوام یابد و ما در زیر سایه‌ی آن از «جمهوریت» بهره ببریم. این‌ها که دو دهه‌ی کامل با شعارهای فریبنده‌ی «شرکای استراتژیک» تن به غلامی داده بودند، چنان با غلامی خو گرفته‌اند، که حتی صلاحیت تصمیم‌گیری در مورد آینده‌ی خود را هم ندارند. این‌ها به هر سو نگاه می‌کنند تا فرشته‌ی نجات بیاید و کشتی ایشان را از توفان برهاند.