نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سعید مبارز دیروز، ششم جدی ۱۳۹۹ هجری خورشیدی مصادف با ۴۱ مین سالروز اشغال افغانستان توسط قشون سرخ شوروی به رهبری کشور کمونیستی روسیه بود. ۴۱ سال قبل در همین روز یعنی شش جدی ۱۳۵۸هجری خورشیدی، ائتلاف بزرگ شوروی با اسلحه و امکانات مدرن جنگی، با لشکر صدهزار نفری و با صدها عراده تانک زرهی و […]
سعید مبارز
دیروز، ششم جدی ۱۳۹۹ هجری خورشیدی مصادف با ۴۱ مین سالروز اشغال افغانستان توسط قشون سرخ شوروی به رهبری کشور کمونیستی روسیه بود. ۴۱ سال قبل در همین روز یعنی شش جدی ۱۳۵۸هجری خورشیدی، ائتلاف بزرگ شوروی با اسلحه و امکانات مدرن جنگی، با لشکر صدهزار نفری و با صدها عراده تانک زرهی و دهها فروند هواپیمای جنگی، غرض رسیدن به آبهای گرم بحر هند و تسخیر قلب تسخیرناپذیر آسیای میانه، قدم به عرصهٔ این کشور خرابه و ویرانه گذاشتند.
این بارِ اول نبود که افغانستان مورد طمع قدرتمندان جهانی قرار گرفت و همه داروندار مادیاش به تاراج رفت؛ بلکه قبل از آن، انگلستان یا بریتانیای کبیر نیز سهبار پیاپی بهتاریخهای (۱۸۳۹-۱۸۴۲م)، (۱۸۷۸-۱۸۸۰م) و ۱۹۱۹م چشمِ طمع به این قبرستان امپراتوریها دوخت و پای نحس عساکرش را وارد این خاک مقدس کرد که هر بار، کاریتر از قبل ضربه میخورد و مسیر برگشت را بهپیش میگرفت.
اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی به مدت ۹ سال و ۵۳ روز دوام یافت که نهایتا به اثر رشادتها و فداکاریهای کمنظیر افغانها به شکست مواجه شد و از برکت مساعی و جانفشانی آزادیخواهان افغان، اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و از هم گسست و تمام کشورهای مستعمرهٔ آن نیز استقلال خویش را بدست آوردند.
در طی این جنگ ۹ ساله نزدیک به دوملیون افغان شهید و سهملیون زخمی و در حدود پنجملیون افغان در خارج از افغانستان مهاجر شدند. از لشکر متجاوز شوروی نیز تعداد ۱۴۴۵۳ نفر کشته و بیشتر از ۵۳ هزار نفر معیوب و معلول گردیدند.
مسلم است اگر در امر اشغال یک کشور، کمک و همکاری مُهرههای داخلی و افرادی که با وعدهٔ چوکی، منصب و ثروت به نفع اجانب کار میکنند، نباشد، هجوم و بهیغمابردن منابع بزرگ مادی و معنوی یک کشور و تاختوتاز به هرسوی آن، با کمال جسارت و خیرهسری، چندان سهل و ساده نیست. بدین لحاظ است که هر مستبد و اشغالگر، پیش از یورش و تهاجم نظامی، این کوشش را نموده است تا از داخل و درون، زمینهٔ حمله و آغاز عملیات را فراهم کند و طرفداران و دعوتگران داخلیاش را آماده پذیرایی کند و سپس با کمال خاطر، جهت نابودی اهداف اصلی، وارد میدان عمل شده و دست به اقدام نظامی بزند.
پس از تحقیق و مطالعهٔ ژرف در ابعاد قضایا و حوادثی که در قرنهای بیستم و بیستیکم در افغانستان رخ داده است، دیده میشود که در زمان اشغال افغانستان توسط بریتانیای کبیر و اتحاد جماهیر شوروی که یکی بعد از دیگری قدرتشان را در این کشور به آزمون گرفتند و منتظر فرصت بودند، پیشاپیش آنها عمالان مزدبگیر و خائنان داخلی وجود داشتند که زمینهٔ حمله را برایشان آماده کردهاند و جهت رسیدن به قدرت، خون و خاک این ملت را زیر پای اجانب هموار کردند.
شاه شجاع فرزند تیمورشاه، از شاخهٔ سدوزائی و از دودمان درانی و پنجمین امیر افغانستان بود. او از تاریخ ۱۸۰۳ الی ۱۸۰۹م بهمدت ششسال، با برکناری برادرش شاه محمود، بر اریکهٔ پادشاهی در افغانستان تکیه زد. او با بریتانیا، بهخاطر اینکه از نفوذ روسیه و ناپلئون بناپارت، امپراتورِ فرانسه بر هندوستان بیم داشت، پیمان اتحاد بست. در همین سال برادرش شاه محمود، توانست او را شکست بدهد و قدرت را از دستش بگیرد و او را به هندوستان تبعید کند. شاه شجاع در سال ۱۸۱۴م از تبعید رهایی یافت و سپس جهت جلب توجه رانجیتسینگ شهنشاه سیک که معروف به شیر پنجاب بود، الماسِ کوهِ نور را به او پیشکش نمود و بعدا با همکاری سیکها میخواست قندهار را تصرف کند؛ ولی در مقابل دوست محمدخان شکست خورد. شاه شجاع در سال ۱۸۳۸م از کمک و یاری بریتانیا و سیکها، توانست برای بازگشت به قدرت، استفاده نماید و همان بود که در سال ۱۸۳۹ پس از سیسال، دوباره به پادشاهی رسید و پای انگلیسها را به افغانستان کشاند؛ که جنگ اول افغانها و انگلیسها رقم خورد. شاه شجاع بالآخره در سال ۱۸۴۲م توسط فردی بهنام شجاعُالدوله ترور شد و برای ابد، این چهرهٔ خائن ناپدید گردید.
قبل از اشغال افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی، افراد دیکتهشدهٔ آنها همانند ببرک کارمل و نورمحمد ترهکی با جمعی از همفکرانشان حزب دموکراتیک خلقِ افغانستان را تأسیس کردند و جهت رشد اندیشهٔ مارکسیست ولینینیست که از حمایت همهجانبهٔ حکومت کمونیستی روسیه برخوردار بودند، در بین قشر تحصیلکرده و دانشآموزان کار میکردند؛ ایشان را بر علیه حکومت وقت شورانیده و غرض تبلیغ علیه بنیادگرایی و روآوردن به نوآوری و نظم جدیدِ حکومتداری که کاملا با عقیده و اندیشهٔ سنتی افغانها منافات داشت، آماده میکردند.
مهرههای مغرض شوروی که زیرَکانه در وقایع مرموز، با اشارهٔ ابروی شوروی دست داشتند، توانستند در طی یک کودتا، حکومت محمدداودخان را – که در آن مقطعِزمانی سیاستش در مورد شوروی تغییر کرده بود – در سال ۱۹۷۸م با نابودیِ خودش از بین برده و بدینصورت اولین رئیس جمهور چپگرا از حزب دموکراتیک خلق افغانستان بنام نورمحمد ترهکی بر اریکهٔ قدرت تکیه زد و بدون درنظرداشت عقاید و افکار اسلامیِ افغانها دست به اصلاحات زد که خشم مردم متدین افغان را برانگیخت و باعث شد صفوف مبارزهٔ افغانها در مقابل رژیم جدید کمونیستی آراسته گردد.
روز بروز مقاومت افغانان شدت مییافت و رژیم جدید سرسختانه در سرکوب قیامکنندهگان میپرداخت و بهناچار مکررا از روسیه خواستار مداخلهٔ نظامی میشد. روسیه که از سالها بدین سو افغانستان را زیر بار منت قرضِ خود برده بود و قبلا نیز از سوی آن، اشغال اقتصادی شده بود، همیشه بهدنبال فرصت برای عملیکردن وصیت پترِکبیر جهت دستیابی به آبهای گرم بود؛ لذا این فرصت را غنیمت شمرده و رسما افغانستان را اشغال کرد؛ اشغالی که مواضع بین المللی کاملا نسبت به آن منفی بود. وزرای خارجه ۳۴ کشور اسلامی با صدور اعلامیهای شوروی را مقصر و مهاجم خوانده و خواستار خروج بدون قیدوشرط نیروهای اشغالگر از افغانستان شدند. همچنان مجمع عمومی سازمان ملل متحد با صدور قطعنامهای با ۱۰۴ رای موافق در مقابل ۱۸ رای مخالف، بر اشغال افغانستان توسط شوروی اعتراض کرد؛ اما اینجا تقاضاهای مکرر مداخلهٔ نظامی شوروی از سوی ترهکی مبنی بر سرکوبی شورشیان افغان به شوروی رسانیده میشد و شوروی نیز فیالفور نیروهای نظامیاش را وارد کارزار جنگ بیخدایان و آزادیخواهان کرد.
این بود فشردهای از پیشمقدمات اشغال افغانستان توسط انگلستان و شوروی که با پیش خدمتیهای عدهای از خائنان داخلی، زمینه برایشان بشکل هدفمندانه آماده و مهیا شد؛ اما سرنوشت افغانستانِ اشغالی با همکاری فرزندان ناخلف و خائنان به کجا رسید و چه آیندهای انتظارشان را کشید؟
افغانستان اشغالی، در دورههای تهاجم بیگانگان، با زعامت و رهبری بزرگان دینی و بنیادگرای افغانی و با عزم و ارادهٔ پولادین افغانهای آزاد با معاملهٔ هزارها جان، دوباره به آزادیاش دست یافت و خاک مقدسش از لوث اجانب انگلیسی و شوروی پاک گردید و دوباره بانگ آزادی بر منابر بلند مساجد که برای خفهکردن آن، طرحها و پلانهای درازمدت کشیده شده بود، به صدا درآمد و آیین خداناباوری و کمونیستی بار دیگر از این سرزمین برچیده شد؛ اما سرنوشت خائنان قدرتطلب و استفادهجو را ببینید که با چه مرگ ذلیلانهای به زندگیشان خاتمه بخشیدند!
نورمحمد ترهکی اولین رئیس جمهور چپگرا و مهرهٔ جانفدای کشور اشغالگر روسیه، در سال ۱۸۷۹م توسط طرفداران حفیظ الله امین نخستوزیر حکومتش، با بالش خفه کرده شد و ریاست جمهوری به دست حفیظ الله امین افتاد. او از جناح خلق حزب دموکراتیک افغانستان بود. سپس حفیظ الله امین پس از چند روز تکیه زدن بر اریکه قدرت توسط عساکر کماندوی شوروی و در طی کودتای جناح پرچم حزب دموکراتیک افعانستان بهقتل رسید. پس از حفیظ الله امین، ببرک کارمل قدرت را بهدست گرفت و مدت هفتسال را با حمایت شوروی در تلاش ترویج اندیشهٔ کمونیستی بود؛ اما نهایتا بادارانشان خسته شده و نا امید گشتند و چنین جوابش را دادند؛ میخائیل گورباچف دبیر کل حزب کمونسیت شوروی گفت: به این دلیلِ حیاتی، که یک پارچگی ملی در آنجا (افغانستان) بعید بهنظر میرسد، رفیق کارمل امیدوار به ادامهٔ حکومت با کمک ماست. سرانجام کارمل جهت ناکارآیی و وخامت وضعیت حکومتش از وظیفه سبکدوش گردید و در مسکو با مرگ طبیعیاش مرد. پس از کارمل نجیب الله ریاست دولت را بهدست گرفت. او در ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۶م توسط طالبان در عوض جنایات وحشیانهای که در زمان ریاست خاد انجام داده بود، در اولین روز ورودشان به کابل در چوک آریانا به دار آویخته شد و درس عبرتی برای خائنان گردید.
فرجام خائنان و خاکفروشان چنین است. آنهایی که در دور فعلی اشغال افغانستان توسط ائتلاف ناتو همدست و همسو شدهاند و جهت منافع شخصی به پهلویشان ایستاده و راه را برای شان هموار کردهاند، عنقریب است که به سرنوشت استادان گذشتهشان روبرو شوند. امروز بهمدت ۱۹ سال و اندی از اشغال امریکا میگذرد که به کمک و یاری پروردگار و همت بیهمتای افغانهای حماسهآفرین، زود است که افغانستان بطور کامل از وجود اشغالگران تصفیه گردد و ان شاء الله خواهیم دید که خائنان امروزی نیز به جزای اعمال شومشان، یا به تیر باداران خود و یا به تیر زهرآگین افغانان مظلوم، در عوض هزاران جنایت نابخشودنی، سر به نیست گردند.
به امید استقلال افغانستان و تحقق عدالت بر خائنان
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.