نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
معرفی و پرداختن به تمام زوایایی زندگی شهید نصیرخان تقبلهالله، از عهدهٔ این نوشته کوتاه خارج بوده و معرفی چنین شهدای بزرگ و شخصیتهای از جان و مال گذشته، به گفتهٔ مولانا مثنوی هفتاد من میخواهد، ولی بااین وصف قاصر و کوتاه من، در یک کلام میتوان گفت: این شهید همانند شمعی بود که پروانهوار دور شمع پرواز کرده و مدت زمانی درخشیده و بالاخره از دیدگان مان پنهان گشته است.
تولد و آغاز بهار زندگی
شهیدِ قهرمان، نصیرخان “ابوسهیل” «تقبلهالله» فرزند دولتنظر، باشنده قریه اسپرفِ ولسوالی مرغاب ولایت غور، در سال ۱۳۶۴هجری شمسی در یک خانوادهای متدین و اسلامی دیده به جهان گشود بود.
وی تحصیلات ابتدائیاش را نزد عالِم روستای خود آغاز نمود. اما بعدها بنابر مشکلات اقتصادی و خانوادگی، نتوانست دروسش را ادامه بدهد؛ زیرا وی! تنها نان آورخانواده خود بود.
دوران سیاه جمهوریت و پیوستن به صفوف جهادِ مجاهدین امارت اسلامی
روزگارسیاه و دورانِ جاهلیتِ جمهوریت چنان بر چشمان ملت دیندوستما پردهٔ تاریک انداخته بود که مجاهدین روستای ما در آن زمان به تعداد انگشتان دست هم نمیرسیدند، تا اینکه به برکت تلاش و دعوت مجاهدین، روز به روز به تعداد مجاهدین افزوده میشد که بعد از مدت به صدها نفر رسیدند، اینک این مجاهد نستوه و مبارز هم به دعوت دوستانش، همچون: ملامحمدعظیم بشارت و ملاصبغتالله زاهد به صفوف مجاهدین امارت اسلامی پیوست و دعوت جهاد را لبیک گفت.
خدمات جهادی و مهارتهای نظامی
مسلمانی که در قلبش ذرهٔی از ایمان و اسلام موج میزد و شهامت و شجاعت افغانی در دل میداشت؛ هیچگاه، تحمل و توان تماشای تهاجم و تجاوز اشغالگران کفری و نوکران داخلیشان را نداشت؛ شهید نصیرخان “تقبلهالله” نیز از جمله سلحشورانی بود که همیشه لباس رزم و پیکار را بر تن و اسلحه جهاد را به دوش داشت، موهای سیاه و فرفریاش بر شانههایش بازی میکرد و برای پیوستن به قافله شهدا لحظه شماری میکرد. او یک قهرمان و مبارز قوی در راه جهاد بود، همیشه در تشکیلات حاضر بود؛ خیلی شجاع، دیندار، مخلص، مطیع و مجاهد هوشیار و زیرک بود.
خداوند متعال اخلاق نیکوی و سرشت زیبای به ایشان بخشیده بود، آثار تقوی، شجاعت و اخلاص از دور در پیشانیاش هویدا بود.
ابراز عشق و علاقه به دوستان و همسنگران از ویژگیهای خاص این شهید بود.
ایشان در انواع و اقسام اسلحههای جهادی مهارت کامل داشت و در سلاحهای همانند کلاشینکوف، پیکا، راکت، هشتاد و دو، دهشکه، هاوان و … حرفهٔ بود.
به زندگی طاقتفرسای سنگر، علاقه شدیدی داشت و سختیها را همواره تحمل مینمود بهویژه زمانیکه عملیات پیروزمندانه در ولسوالی دولتیار شروع شد، بسیار غمگین بود، بهخاطر اینکه آسیبی به دوستان سنگرش نرسد، مشغول نگهبانی و گزمهزدن بود.
تشکیلات که در آنها مشارکت فعّال داشت:
شهید تقبلهالله در جنگهای زیادی شرکت کردند که ازجملهٔ جنگها:
۱- به چندین جنگی که در ولسوالی چهارصدهٔ ولایت غور رخ داده بود، مشارکت فعال داشته و مردانه رزمیدند.
۲ـ به چندین جنگ در ولسوالی دولتیار ولایت غور، که جنگهای این ولسوالی چندین سال ادامه داشت و هر روز حلقه محاصره بر مجاهدین تنگ و تنگتر میشد، تا جایی که مشتبر یخن درگیر میشدند و با صبر و استقامت در کنار همسنگرانش مردانه میجنگیدند.
۳ـ مشارکت در جنگ درزاب/ شبرغان، در مقابل خوارج و دواعش تکفیری که دراین نبرد، ضربهٔ محکم و نابود کنندهٔ خوارج و داعشیهای تکفری وارد کرده بودند.
۴- مشارکت در جنگ ولسوالی دولتیار، (جنگ قلعهای ظریفک، جنگ انتخابات و جنگ پشتهنور) به رهبری مولوی محمد ظریف تائب. این جنگ یک حمله تاکتیکی بود که بالا قرارگاه اربکیها اجرا شده که در نتیجه ۲۰ نفر از اربکیها کشته شده بودند.
۵- باردیگر هم در ولسوالی دولتیار مشارکت نمودند، دراین نبرد، با جنگ رویارویی با دشمن مواجه شدند که در نتیجه، مجاهدین پیروز میدان نبرد شدند و سه تانگ دشمن طعمه ماین شده و تعدادی زیادی از افراد دشمن کشته شدند و قوای مجهز دولت با شکست مفتضحهانهٔ مواجه شده بود.
دراین جنگ تعداد زیادی از مجاهدین نیز زخمی شده بودند که، و یکی از آن عده افراد که مسبب نجات جان تعداد زیادی از مجاهدین شده بود، نصیرخان تقبلهالله بود که همواره مجاهدین را تداوی کرده و به مراکز درمانی انتقال میداد.
ایشان همچون طبیب ماهری بوددند که برای مجاهدین دراین جنگ خدامات ارزندهٔ و شایستهٔ را ارائه کرده بودند.
۵-برای آخرین بار دشمن سفاک عملیات ۴۰ روزه را از زمین و آسمان، بر علیه مجاهدین، در ولسوالی دولتیار راه اندازی کرده بود که دراین جنگ تعدادی زیادی از مجاهدین جام شهادت را نوشیدند و دراین جنگ شهید نصیرخان هم با بمبباران طیارههای دشمن، بر اثر اصابت بم، بدنش تکهتکه شد و به لقای الله متعال پیوست، روحش شاد و یادش گرامی باد.
یک شب قبل از شهادت، در همان عملیات که تشکیل شده بود، بسیار پرشور و شوق بود، شادیِ معنوی همراهیاش مینمود. میخندید. شوخی میکرد و از دوستانش حلالیت میطلبید و حالات و اوصاف بلاوصف در سیرت و سیمایش نمایان گشته بود.
شهدا و کرامات آنها
داستان به دست آمدن جسدش واقعاً خواندنی، شندنی و شگفتآور است!
ایشان وقتی که شهید شدند، جسدشان مدت مدیدی در زیر آوارهٔ که بر اثر بمباردمانِ دشمن بجاگذاشته و تخریب کرده بود، باقی مانده و مردم برای به دست آوردن جسدش از هر نوع کوشش و تلاشی دریغ نورزیدند؛ اما کوشش و تلاش آنها بینتیجه بود، چون حجم تخریب خیلی بالا و از استطاعت مردم خارج بود، بالاخره مردم از بدست آوردن پیکرش عاجز مانده بودند.
مدتها جسد این شهید زیر آواره ناپدید بود؛ تا اینکه بعد از گذشت ۱۱ماه زنی از زنان قریه خواب میبیند که شهید به ایشان میگوید: من زنده هستم من را از این جا انتقال بدهید. زن به این خواب اهمیتی نمیدهد، تا اینکه این خواب را بار بار میبیند، روزی از روزها زن، مردم را از این قضیه و خوابش خبر میکند.
مردم هم به جستجو میپردازند و بعد از برسی طولانی مدت، جسد شهید را از زیر خرابهها و ویرانیها به دست میآوردند. الله اکبر، سبحانالله! بعد از گذشت چندین ماه هنوز جسمش سالم و خونش جاری و ساری بود.
اینجا بود که به یاد این آیه مبارکه افتادم که خداوند میفرماید: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»
از خودگذشتگی مجاهدان و فدایان اسلا
مجهاهدان و جانبازان ما همیشه آرزو داشتند که افغانستان عزیز ما روزی از زیر یوغ استعمار و استحمار آزاد شود و شریعت ناب اسلام بر سرزمین ما جاری و نافذ گردد؛ بالاخره خدواند متعال آنها را به این آرمان دیرنهٔشان رسانید؛ اما خداوند تقدیر را چنان رقم زد که این آزادی و فتوحات بعد از شهادت خیلیها از مجاهدین و فدائیان اسلام متحقق شده و افغانستان آزاد گردید.
خداوند در مدح کسانی که در راه دین با الله عهد بستهاند که همواره جهاد نمایند و از دین وی دفاع نماییند، چه زیبا میفرماید: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا(آیه۲۲ احزاب). برخی به لقای رب خود پیوستند و برخی هم در صف انتظار هستند و برای پیوستن به این قافله لحظه شماری میکنند.
پیام شهید برای ادامه دهندگان مسیر ایشان
شهدا همواره چنین نجوا کرده و ما را توصیه میکنند که:
ما تن به فنا دادیم، تازنده شما باشید
بـر خاک مزار ما، مشغول دعــا باشید
همچنان میگویند: ای اهل جهاد و رباط، ای شیفتگان و دلدادگان سنگر، رزم و پیکار، مسیر پاکِ شریعت اسلام را فراموش نکنید و به زندگی دنیا دل مبندید و راه شهدای خود را تا آخرین رمق خود ادامه بدهید که تنها راهی رستگاری جهاد و تنفیذ شریعت اسلامی میباشد و بس!
آری، شما اگر از راه شریعت اسلامی و اعلای کلمهالله فاصله گرفتید؛ آنگاه است که خداوند شما را خوار و ذلیل میکند.
شهدا چنین میگویند که: ای کاش خداوند دوباره این فرصت را فراهم نماید تا زنده شویم و دوباره در راهی الله فدا شویم و این آرزو را بار بار تمنا میکنند.
توصیههای نویسنده برای مجاهدان و بازماندگان
بله عزیزانم! ما باید از هر عمل و کردار شُهدا درس بگریم؛ زیرا شُهدا، ستارگان راهنمایند؛ الگوهای بیزوال برای همهی ما و نسلهای پس از ما هستند.
رفتار آنان درس است، انگیزههایی آنان حکمت است و پیام آنان را باید بهدرستی بشنویم و از آن برای آبادی دنیا و آخرت در همهی امورها بهره بگیریم و آنها را عملی نماییم، تا باشد که خداوند این نعمت بزرگ (شهادت) را نصیب ما هم بگرداند!
نوشتهٔ خود را با این قطعه از اشعار جانسوز و غمگداز به پایان میرسانم:
آه و صد آه از فراقت ای شهید!
من زِ فرقت، داغدارم ای شهید!
قطرهای خون تو در دشت و دامان ای شهید
درس آزدیست بهر انسان ای شهید
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.