نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
شب عید فطر جهت دید و بازدید و طلب بخشش و معافیت، خدمت مادر شهید رسیدیم. مادر از دیدن فرزندان و نوههایش به ظاهر خوشحال و شادمان بوده و از بودن در جمعشان شکرگزار خداوند مهربان بود؛ اما به راحتی میشد احساس کرد که چشمانش پر از باران و در درونش موجی از دریا وجود […]
شب عید فطر جهت دید و بازدید و طلب بخشش و معافیت، خدمت مادر شهید رسیدیم. مادر از دیدن فرزندان و نوههایش به ظاهر خوشحال و شادمان بوده و از بودن در جمعشان شکرگزار خداوند مهربان بود؛ اما به راحتی میشد احساس کرد که چشمانش پر از باران و در درونش موجی از دریا وجود دارد، و ظاهرش بسان آرامش قبل از طوفان، آرام است.
مادر نسبت به عید سال گذشته بسیار ضعیفتر و پژمردهتر شده بود و از بیماری مینالید و از بدندرد شکوه و گلایه داشت؛ اما همه میدانستند که داغ فرزند و درد فراق وی را به چنین روزی کشانده است. لبخندهای مادر تصنعی و مهربانیهایش ساختگی به نظر میرسید. جسمش با ما بود و خدا میداند روح و روانش کجا بود!
مادر حس و حال عجیب و غریبی داشت، انگار منتظر آمدن عزیزترین کس خود بود تا او را در آغوش گرفته و جسمش را ببوید و با دیدن قد و بالایش آرامش پیدا کرده و در کنار او عیدش را جشن بگیرد.
آری! چشمان مادر هنوز که هنوز است به درب منزل دوخته شده، تا شاید عزیزِ سفرکردهاش بازگردد و با آمدنش شادی و سرور را به وی هدیه دهد.
مادر شهید، حقیقتا زندهبودن فرزندش را چنان حس میکند که هرگز او را مرده نمیپندارد و لحظهبهلحظه امید بازگشت او را دارد. وی بسان یعقوب نبی که بوی پیراهن فرزند گمشدهاش را استشمام میکرد، بوی خوش خون شهیدش را استشمام میکند و میخواهد فریاد زده و بگوید: «من زندهبودن فرزندم را حس کرده و بوی خوشش را استشمام می کنم» اما از ملامت ملامتگران و از طعنهٔ دشمنان میترسد.
مادر، همهٔ فرزندانش را به آغوش کشید، صورتشان را بوسید و بدنشان را بویید. هرکسی بوی خود را داشت؛ اما هیچکدام بوی شهیدش را نمیداد؛ بنابراین مادر باز هم گمشدهاش را ندید، آرامش و آسایش او کامل نشد، انتظارش به پایان نرسید و چشمان خستهاش باز به درب دوخته شد.
در روزهای عید و ایام جشن و سرور، مادران شهدا حس غریبانهای دارند. پوشیدن لباس جدید، مرتبکردن سر و صورت، حنازدن دست، ابراز شادی و سرور، تبسمشان در مقابل فرزندان و مهمانانشان و… برای آنان لذتبخش و جذاب نیست، بلکه همهوهمه از روی عادت و اجبار است. این حس مادرانه بسیار ظریف و دقیق است و شاید هر کس آن را درک نکرده و حقیقتش را نفهمد.
قدر مادران شهدا را بیشتر بدانیم. آنها فداکارترین و بخشندهترین موجودهای روی زمین هستند که جگرگوشههایشان را تقدیم کردهاند. آنان مهربانتر از ابر بهاری، لطیفتر از نسیم صبحگاهی و ارزشمندتر از فرشتگان آسمانیاند. آنها اولیای خدا بر روی زمیناند و جفادیدگان و داغدیدگانی هستند که دعایشان رد و خواستهٔشان نادیده گرفته نخواهد شد.
بودنشان را قدر بدانیم، دعایشان را غنیمت بشماریم و در حد توان خود، خدمتشان کرده و خود را از خشم و نارضایتی خداوند متعال نجات دهیم.
دیدگاهها بسته است.