فریاد یک ملت

نویسنده: أهل الله فائز   نقاب تاریکی بر چهرهٔ خورشید کشیده شد و تاریکی شب، افق را پوشانده بود. فضا آرام بود و سکوت مطلق هم حکمفرما. ظاهرا این‌گونه قلمداد می‌شد، اما در دل‌ها چیزی دیگری می‌چرخید؛ چرخشی از جنس ظلم و بی‌عدالتی، زورگویی و تجاوز و بی‌بندوباری و ناهنجاری. روزگار چنین سر می‌شد که […]

نویسنده: أهل الله فائز

 

نقاب تاریکی بر چهرهٔ خورشید کشیده شد و تاریکی شب، افق را پوشانده بود. فضا آرام بود و سکوت مطلق هم حکمفرما. ظاهرا این‌گونه قلمداد می‌شد، اما در دل‌ها چیزی دیگری می‌چرخید؛ چرخشی از جنس ظلم و بی‌عدالتی، زورگویی و تجاوز و بی‌بندوباری و ناهنجاری. روزگار چنین سر می‌شد که مردی از میان جمع بلند شد و ندای آزادی را به گوش آسمان رساند و در دل زمین آن را پیوند زد.

مردی بود از تبار نیکان که احساس ایمانی و صداقتش برای یک ملت درس بیداری هدیه نمود. گویا با صدای بی‌صدایی‌اش ندا سرداد که: «من فریاد یک ملت هستم و فریاد من، فریاد یک ملت.»

آری، او شخص شاخص، مرد نیک‌نام و آزادخواه؛ «ملا محمدعمر مجاهد»، رحمه‌الله، بود. شخصیتی که امروز همه مدیون درک و احساس و رشادت او هستند و او را در دعاهایشان به نیکی یاد می‌کنند.

او درس آزادی را در لوحهٔ دل‌ها نوشت و با زبان حال آن را برای جهانیان شرح داد تا آزادیی را به ارمغان بیاورد که درخور تحسین باشد و ستودنی.

خدایش او را درجات بلند عنایت کند.

به‌حق که این دستاورد بزرگ، برگرفته از جان‌نثاری این بزرگ‌مرد است که امروز در دید نگاه‌ها قرار دارد.

آری، خطه‌ای کوچکی به‌نام «افغانستان» که می‌توان آن را قلب تپندۀ جهان اسلام نامید، بیست سال در آوارگی و بی‌سرپناهی روزگارش ثبت تاریخ شد. همه فکر می‌کردند فقط شب می‌شود و روز تا اینکه عمرمان پایان یابد و این گیتی را بدرود گوییم؛ اما واقعیت امر چیزی دیگر بود.

یک طرف انسان‌های بی‌همه‌چیز قرار داشتند که بهای انسانیت و ایمان را فقط در بردگی و مادیت می‌دیدند، اما در طرف دیگر انسان‌هایی قدعلم کرده بودند که سرازپا نمی‌شناختند و برای ارزش‌های معنوی، جان را قربان می‌کردند. به باد تمسخر گرفته می‌شدند و برچسب‌هایی هم به ایشان روا داشته می‌شد، اما هیچ خللی در رفتن به مسیر با هدف‌شان ایجاد نمی‌کرد.

مادیت برای شان معنایی نداشت و گویا در جهانی زندگی می‌کردند که ارزش یک چیز برایشان مهمتر از هرچیزی بود؛ آن هم «ندای آزادی» و «تحکیم نظام اسلامی».

 

وقتی ایشان را در رزم و پیکار می‌دیدی، احساس می‌کردی در «بدر» و «احد» تازه‌ای قدم گذاشتند و فرشته‌های نجات هم بال‌های موفقیت‌آمیز را از کرانهٔ عرش تا آستانهٔ فرش برای این‌ها گسترانیده که هیچ شکست و ناامیدی در جبین و گونه‌هایشان به چشم نمی‌خورد. گویا موفقیت‌شان یک حقیقت مبرم بود و یقینی.

 

روزها بساطش برچیده می‌شد و عبای شب‌ها از راه می‌رسید. کسی احساس نمی‌کرد که در این میان چه می‌گذرد، اما واقعیت دو طرف برای همدیگر مشخص بود؛ یک طرف در ازای بردگی و بی‌غیرتی امرار معاش می‌کرد. طرف آخر اما چنان بود که نه تنها امور معیشتی، بلکه جان خود را به استقبال جانان خویش می‌فرستاد؛ این یعنی یک سرباز واقعی اسلام، صادقانه در راه پیشبرد اهداف دینش قدم می‌گذارد تا صحابه‌گونه از میدان کارزار بگذرد و به گلستان الطاف الهی قدم نهد، از دریای ظلمت و امواج خروشان عبور کند تا به ساحل نجات جاخوش نماید.

حقا که چنین اندیشه‌ای ستودنی است و قابل ستایش!

آری، بعد از بیست سال رزم و پیکار و پشت‌سر گذاشتن کوه‌های درد و غم، زندان و شکنجه و آوارگی و له‌شدن در زیر بمب‌های چند تنی، بهار آزادی از راه رسید و مرغ نوید با پیک امید بر بام خانه‌ها نشست. بساط اشغال، ظلم و بردگی برچیده شد و خورشید عالمتاب حرّیت و سربلندی از نو طلوع کرد؛ طلوعی که زندگی انسان‌های این خطه را دگرگون کرد و پرنور ساخت و برای تمام امت مسلمان نور امید بخشید.

به‌نازم بر بازوی دلیر مردانی که عمرگونه رزمیدند، حمزه‌گونه تکه‌تکه شدند، عمیرگونه از مال دنیا گذشتند و نیمه‌کفن دفن شدند و خالدگونه امپراتوری یکه‌تاز میدان را ذلیلانه به خاک سیاه نشاندند و آن‌ها را از سرزمین خویش بیرون راندند. زهی سعادت!

خرسندیم و به این مهم می‌بالیم که امروز دوباره لوای حق و پرچم توحید بر فراز قله‌های این سرزمین به اهتزار درآمده و برای یک امت پیام دارد؛ پیام بیداری و استقامت، پیام رشادت و شجاعت و پیام نویدبخشِ آزادی‌آفرین.

امروز خوشبختی در دل‌های این ملت موج می‌زند؛ چنانکه دسته‌گلی از جنس آرامش کنارهم می‌چینند و بر چهرهٔ همدیگر می‌پاشند.

امروز سردمداران و سربازان واقعی اسلام را که می‌بینی اگرچه جلو پایشان پرنیان، چادرهای زربفت و قالی‌های گران‌قیمت فرش نشده، ولی باز هم بیننده احساس می‌کند که عظمت کوه‌ها، سطوت دریاها و هیبت اقیانوس‌ها در وجودشان جمع شده است. زهی عزت!

الله متعال قربانی‌ها را بپذیرد و عبای آزادی را تا پایان این جهان بر تمام امت مسلمان بگستراند تا سربلند و شادکام توأم با آرامش زندگی نمایند.