نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
ماه اسد برای مردم افغانستان یادآور پایان بیست اشغال توسط آمریکا و ناتو است؛ پایان بیست سال وحشت، آدمکشی، ویرانی، فساد و تباهی است که کام ملت شریف افغانستان را تلخ کرده بود. با خارجشدن نیروهای آمریکایی و فرار اشرف غنی با چرخبال از کشور، عملاً افغانستان از شرّ نیروهای اهریمنی غرب نجات پیدا کرد. مردم با شادی و سرور به استقبال این پیروزی و استقلال رفتند و آن را جشن گرفتند.
سه سال پیش اشرف غنی صبحهنگام در ارگ برای روزش برنامهریزی میکرد و همهی امکانات کشور در اختیارش بود، اما به وقت عصر و شام برای ماندن و خوابیدن جایی نداشت و سرگردان بود.
در یک صبح و شام از کاخ عزت بر حضیض ذلت فروغلتید و تاج و تخت ریاستجمهوری را از دست داد و پناهندهی کشورهای دیگر شد. از اینجا مانده و از آنجا رانده شد.
همهی ادیان به این نکته صحه گذاشتهاند که انسان دانا کسی است که فریب زرقوبرق دنیا را نخورد و دنیا را مقدمهی آخرت، سعادت و نجات بداند. اشرف غنی هرچه دستوپا زد و دست به دامن آمریکا شد تا اندکی بیشتر روی این کرسی بنشیند و کنترل ادارهی امور را در دست نگه دارد، فایدهای نداشت و سرانجام فرار را بر قرار ترجیح داد و قالب تهی کرد.
در همین ایام، یعنی سه سال پس از فرار اشرف غنی، شیخ حسینه، نخست وزیر بنگلادش، پس از نزدیک به یک ماه اعتراض مردمی، با چرخبال بنگلادش را به قصد هندوستان ترک کرد و دورادور از منصبش استعفا داد.
شیخ حسینه، باسابقهترین رئیس دولت بنگلادش، زنی است که در ماه ژانویه با حذف رقبای اصلی خود برای چهارمین بار در قدرت باقی ماند.
نخستین پرسش دربارهی قیام اخیر مردم در بنگلادش و ریشهی اعتراضات آنان که صدها کشته بر جای گذاشت، این است که اعتراض اصلی آنان در واقع چه بود و برای چه بود که به فرار شیخ حسینه، نخستوزیر بنگلادش، انجامید و انقلابی را رقم زد؟
اعتراضات پس از آن شکل گرفت و دامنهاش وسعت یافت که دولت بنگلادش مصوبهای را تصویب کرد که به موجب آن قرار شد نیمی از پُستهای استخدامِ کشوری برای بعضی گروههای خاص در نظر گرفته شود. برهمیناساس، نزدیک به ۳۰درصد از این مشاغل برای بستگان آن دسته از آسیبدیدگان و کهنهسربازانی در نظر گرفته شد که در جنگ استقلال بنگلادش از پاکستان در سال ۱۹۷۱ میلادی حضور داشتند. معترضان این مصوبه را مصداق تبعیض آشکار و نوعی انحصارطلبی افراطی و محرومساختن آحاد جامعه از مدیریت و حذف مقولهی شایستهسالاری دانستند و دست به اعتراضات گسترده زدند.
این اعتراضات مردمی با سرکوب خونین از سوی دولت و حاکمیت مواجه شد و خون معترضان خیابانها را سرخ کرد.
اگرچه دولت در ادامهی ماجرا عقبنشینی کرد و با دخالت دیوان عالی و حکم آن، اکثر سهمیهها لغو شد؛ اما معترضان خواستار برقراری عدالت برای خانوادههای کشتهشدگان شدند و سرانجام کار به جایی رسید که شیخ حسینه استعفا داد و بنگلادش را به مقصد هند ترک کرد.
دامنهی اعتراضات چنان گسترده بود که از نیروهای پلیس هم ۱۳ مأمور از ردههای مختلف کشته شدند و کار به حدی بالا گرفت که کارخانههای تولید پوشاک که اقتصاد بنگلادش را به نحو شگرفی متحول کرده بود، اغلب بهصورت خودخواسته تعطیل کردند تا با معترضان همراهی کرده باشند.
ریشهی تمام این اتفاقات تبعیض مفرط است؛ تبعیض عامل مهمی در شکلگیری بحران در بدنهی حکومتهاست؛ زیرا تبعیض به نوعی متضمن تحقیر است و در فردی که مورد تبعیض قرار گرفته است، احساس تحقیرشدگی ایجاد میکند. تحقیر و تبعیض دو عامل ویرانگر جامعه و ثبات آن است.
تبعیض ابتدا زیر دندان مزه میشود و حس خوش تولید میکند، ولی در ادامه فاعل و عامل تبعیض را در تلهی خود گرفتار و مسیر نابودیاش را صاف میکند.
توکویل یکی از جامعهشناسان کلاسیک، حدود دو قرن پیش و در عنفوان جوانی به آمریکا سفر میکند و در تحلیلی درخشان به وضع ایالات متحده درخصوص بحران بردهداری میپردازد؛ بردهداریای که اوج تبعیض و تحقیر انسان است و با هدف استثمار انسان از انسان پدید آمده و برقرار شده است.
او نشان میدهد که تبعیض همانقدر که به ضرر برده است، به ضرر بردهدار و ارباب نیز است. او میان دو ایالت اوهایو و کنتاکی مقایسهای میکند که در دو سوی رودخانهی اوهایو و از هر نظر شبیه هماند؛ تنها تفاوت آنها این است که در ایالت اوهایو بردهداری راه نداشت، ولی در کنتاکی بردهداری رواج داشت.
توکویل میگوید: قضاوت درباره اینکه بردگی یا آزادی کدام یک برای بشریت ثمربخش است، کار راحتی است؛ کافی است سوار کشتی شوید و طول رودخانهی اوهایو را درنوردید و گاهی نگاهی به چپ ساحل و گاهی نگاهی به راست ساحل بیندازید. ساحل چپ -اوهایو- جامعهای فعال، توسعهیافته، زنده، پویا و زیباست؛ اما در ایالت کنتاکی جامعهای مرده، بیروح و توسعهنیافته را شاهدیم.
او علت این تفاوت را به روشنی توضیح میدهد که چگونه بردهداران اسیر بردههای خودشان میشوند و هم به لحاظ اخلاقی هم به لحاظ اقتصادی دچار نزول و رکود میگردند.
بنگلادش نمونهی حی و حاضر چنین اتفاقی است که نشان میدهد تبعیض میتواند یک ساختار سیاسی را با چه چالشهای جدی و گاه جدیدتر روبهرو کند.
بلایی که سر خانم شیخ حسینه بهرغم تعلق به خاندانی معتبر در بنگلادش آمده است، نشانگر همین واقعیت تلخ است. او گمان کرده بود که تنها رشد اقتصادی این کشور که در برخی زمینهها مانند تولید پوشاک و فتح بازارهای جهانی حیرتانگیز است و گاه ترکیه را پشت سر میگذارد، میتواند مردم را از مخالفت با تبعیض باز دارد و سکهی عدالت را از اعتبار بیندازد.
سهمیه و رانت برای افراد خاصی که در واقع با هدف حامیپروری و افزایش شمار وفاداران یا بهمنزلهی پاداش به آنان یا برترساختن طبقه و صنفی بر دیگران رخ میداد، هیچ نسبتی با عدالت نداشت و مسیر ماندگاری را هموار نگه نمیداشت.
اشتباه بزرگ خانم شیخ حسینه این بود که تصور میکرد چون دختر شیخ مجیبالرحمن بنیانگذار بنگلادش است و پیش از این ۴ بار نخستوزیر بوده است، از چنان مشروعیتی برخوردار است که از هر نقد و گزندی مصون میماند؛ حال آن که تبعیض و تحقیر استثنا نمیشناسد و آدمیان هیچگاه این دو را بر نمیتابند و روزی بر آن میشورند و این روز برای بنگلادشیها نیمهی تابستان ۱۴۰۳ خورشیدی بود.
هر دو شخص، اشرف غنی رئیس جمهور پیشین افغانستان و شیخ حسینه، نخستوزیر بنگلادش، با چرخبال فرار کردند و جایگاه ریاست را برای حقداران واقعی آن خالی گذاشتند. وجه مشترک میان هر دو نارضایتی مردم بود که منجر به فرارشان شد. البته یک وجه افتراق هم داشت و آن اینکه یکی را مردم روی کار آورده بودند و دیگری را آمریکا و متحدانش بر کرسی شانده بودند.
دیدگاهها بسته است.