غزه؛ قبرستان وجدان بشریت

توجه: مقالات وب‌سایت الاماره دری تنها نظر نویسندگان است و لزوماً این وب‌سایت نیست.

باز هم قصه غم‌ناک غزه، باز هم خون، باز هم صدای کودکی که در میان آوارهای خانه‌اش، آخرین نفس‌هایش را با بغضی خاموش به خاک می‌سپارد. بار دیگر، بمب‌های جنایتکاران تاریخ، صداهای کودکان مظلوم غزه را در زیر انفجارهای‌شان دفن کردند، و دنیا با وقاحتی بی‌سابقه، فقط نظاره‌گر ماند.

 

جنایتی که در غزه رخ داد، تنها یک حادثه نیست؛ بلکه فریادی‌ست که در هیاهوی سیاست‌های کثیف جهانی گم شده است؛ فریادی که هیچ سازمان حقوق بشری جرئت شنیدنش را ندارد و نمی‌خواهد چیزی بشنود.

 

همان‌هایی که خود را در ظاهر مدافع آزادی و حقوق بشر می‌خوانند، به جنایتکاران سلاح دادند، از آن‌ها حمایت کردند و اجازه دادند با خیالی آسوده، مردم بی‌دفاع را قتل‌عام کنند و بدین ترتیب خود نیز در این جنایت وحشتناک شریک شدند.

 

در این جهان چیزی به نام «عدالت» باقی نمانده است. واژهٔ فراموش‌شده‌ عدالت، تنها در کتاب‌ها و سخنرانی‌ها باقی مانده، و تنها چیزی که امروز اهمیت دارد، منافع کشورهایی‌ست که خود را قدرت‌های جهانی می‌دانند.

 

اگر امروز در سرک‌های غزه، خون جاری‌ست، دلیلش نبودن حقیقت نیست؛ دلیلش این است که هیچ‌کس قدرت دفاع از حقیقت را ندارد.

 

کودکان، زنان و پیرمردانی که در آتش حملات سوختند، تنها قربانی یک جنگ نبودند؛ بلکه قربانی سیاست‌های دوگانه‌ای شدند که همیشه در خدمت قدرت و منافع‌اند. آنان که همیشه دم از «حقوق بشر» می‌زنند، در برابر این جنایت، سکوت اختیار کردند و مهر بی‌تفاوتی بر لب زدند.

 

جهان، دیگر تفاوتی با جنگل ندارد؛ جایی که قوی‌ترها حق دارند و ضعیف‌ترها محکوم به نابودی‌اند.

 

در این دنیای مدرن، پیشرفت بشر تنها در ظاهر دیده می‌شود: آسمان‌خراش‌ها، تکنالوژی پیشرفته، اقتصادهای عظیم؛ اما در درون، همان درنده‌خویی و بی‌رحمی گذشته باقی‌ست.

 

تاریخ، چنگیز و هیتلر را به خاطر دارد؛ اما امروز، با جنایتکارانی روبه‌روست که لباس‌های شیک می‌پوشند، در سازمان‌های بین‌المللی سخنرانی می‌کنند و از «صلح» می‌گویند؛ اما در همان لحظه، دستور کشتار صادر می‌کنند.

 

هیچ کشوری حاضر نیست در برابر این جنایت بایستد؛ چون بهای ایستادگی، تحریم و فشار اقتصادی است. هیچ رسانه‌ای حقیقت این فاجعه را آن‌گونه که هست نشان نمی‌دهد، چرا که گفتن حقیقت، بهایی سنگین دارد.

 

پس مظلوم باید بمیرد، کودکان باید زیر آوار دفن شوند، مادران باید در کنار جنازه‌های فرزندان‌شان ناله کنند و دنیا باید، مثل همیشه، خاموش بماند.

 

آیا جهانی که در آن خون بی‌گناهان از نفت و تجارت کم‌ارزش‌تر است، سزاوار نام «تمدن» است؟ آیا این همان تمدنی‌ست که به آن می‌بالیم؟ دنیایی که حتی جنایتکاران تاریخ را از جانشینان امروزشان شرمنده می‌کند؟

 

امروز، غزه فقط یک سرزمین نیست؛ آینه‌ای است که چهره‌ی واقعی بشریت را نشان می‌دهد؛ بشریتی که اخلاق را دفن کرده، انسانیت را فروخته، و ارزش‌ها را در پای منافع قربانی کرده است.

 

اما آیا این وجدان خفته، روزی بیدار خواهد شد؟ آیا زمان برخاستن از این خواب زمستانی نرسیده؟ آیا زمان تولد دوباره صلاح‌الدین و دیگر سلاطین فاتح اسلام نرسیده است؟!