نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
عاکف مهاجر/ ترجمه: نسیمزاده پیش از عید به ولسوالی سمکنی ولایت پکتیا رفتیم. بعد از ظهر به منطقهای از ولسوالی پتان رسیدیم که مولوی رازمحمد، رئیس حلقه جنوبی کمیسیون دعوت، ارشاد، جلب و جذب امارت اسلامی و مولوی مبارز، مسئول ولایتی نیز جهت انجام وظیفهای بدانجا تشریف آورده بودند. برای مدتی باهم مجلس کردیم. سپس […]
عاکف مهاجر/ ترجمه: نسیمزاده
پیش از عید به ولسوالی سمکنی ولایت پکتیا رفتیم. بعد از ظهر به منطقهای از ولسوالی پتان رسیدیم که مولوی رازمحمد، رئیس حلقه جنوبی کمیسیون دعوت، ارشاد، جلب و جذب امارت اسلامی و مولوی مبارز، مسئول ولایتی نیز جهت انجام وظیفهای بدانجا تشریف آورده بودند. برای مدتی باهم مجلس کردیم. سپس به برخی از ولسوالیهای شهرنو، لجهمنگل، میرزکی و سید کرم رفتیم. مردم و مجاهدین را در مورد پیروزیها و پیشروی های اخیر و اوضاع جدید پرسیدیم.
وضعیت مناطق مذکور از آنچه ما پیشبینی کرده بودیم خیلی بهتر و برتر بود. طالبان اگرچه تازه به منطقه رسیده بودند اما با برخورد نیکشان قلبهای مردم را ربوده بودند، تمامشان را شیفته و عاشق به خود کرده بودند. همه میگفتند ما چنین فکر نمیکردیم، طالبان که فرشتگان امنیت هستند!! با آمدنشان دزدی، رشوه و فساد از بین رفته است، اکنون امنیت و خوشبختی آمده است، زندگی ما راحت شده است، از زورگویان، دزدان و مفسدان ما را نجات دادند.
از طالبان نیز سوال کردیم، تمامشان به یکصدا گفتند ۲۰ سال برای دفاع از این ملت قربانی دادیم، یگانه آرزوی ما برپاشدن نظام اسلامی و تأمین امنیت در کشور میباشد که الحمدالله اکنون به نظر میرسد هر دو آرزوی ما برآورده میشوند.
رانندگان بزرگراهها نیز فراموش نشدند، موترهایشان را نگه میداشتند و میگفتند، در گذشته اربکیان و پولیس به نامها و بهانههای گوناگون پول میگرفتند. بعد از عشا به انتظار اینکه سر یا مال خود را از دست میدهیم راه را میپیمودیم، اما حالا با آمدن طالبان در نیمهشب نیز مسیر مان را به پیش میبریم، هیچ دزد و اختطافی وجود ندارد، ما اکنون بسیار خوشحال هستیم سر و مال ما در امن است.
ساعت حدود ده شب بود که به بازار شهرنو برگشتیم، بعضی از دکانهای بازار باز بودند. پیش یک دکاندار رفتم.
برادر! خسته نباشید پیش از امروز تا چه وقت دکانهای تان باز بود؟ اکنون تا چه وقت باز اند؟ حالت بازار چگونه است؟
دکاندار پاسخ داد: در اینجا معتادان وجود داشتند، مردم بعد از مغرب بازار را ترک میکردند، باندهای دزدان معلوم بودند، مقامات حکومتی با آنها شریک بودند، اکنون نظام مقدش شریعت اجرا شده و امنیت به وجود آمده است، ما بسیار خوشحال هستیم.
روز بعد در مسجدجامع بازار شهرنو هزاران نفر جمع شده بودند، حاجی سردار، عضو هیئت ویژه امیرالمومنین، شیخ محمد خالد الحنفی، معاون عمومی کمیسیون دعوت و ارشاد و مولوی رازمحمد، مسئول حلقه جنوبی کمیسیون مذکور به نوبه خود سخنرانی کردند، همه مردم که آمارشان به هزاران نفر میرسید حمایت خود را از امارت اسلامی اعلام کردند و از آمدن طالبان ابراز خرسندی کردند.
اینکه بیست سال دو فرزندِ یک مادر، پسر و پدر، قوم و خویشاوند از یکدیگر جدا بودند، اکنون شوق وصال قلبهای شان را به جنبش در آورده و با دیدن همدیگر اشک شادی میریختند، حالات از کنترول خارج بود.
شهرنو واقعاً به یک شهر جدید تبدیل شده و همه چیز تغییر کرده بود، مردمِ آنجا احساس میکردند بهشتی بر روی دنیا یافته اند، نه چاپه (شبیخون دشمن) بود، نه غارت و نه هم خونریزی. هر کس را که میدیدیم با پیشانی باز استقبال میکرد دهانش به سبب کثرت خنده و شادی جمع نمیشد.
این شهرنوی بود که مدتی پیش از بیم سرقت و دزدی کسی نمیتوانست شبهنگام ناوقتتر از بازار بیرون شود یا در بازار قدم بزند. همچنان صبح به این نیت به بازار میآمد که شاید هنگام عصر زنده نزد بچههایش برنگردد، اما اکنون با یک دنیا امید رفت و آمد میشود.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.