نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
شهید «گل احمد قتیبه» وقتی مطلع شد که موتر سایکل برادرش «عبدالظاهر هاشمی» واژهگون گردیده و پای وی شکسته است و نمیتواند واسکت استشهادی را برای آن مجاهد استشهادی بیاورد «شهید گل احمد قتیبه» مجاهد استشهادی را به اتاق خود رها کرد و طرف «غلمین» حرکت نمود تا برود و واسکت استشهادی را بیاورد «شهید قتیبه» خود را به زودترین فرصت به غلمین رساند و از آنجا واسکت را با موتر سایکل خود جابجا نموده دوباره روانهٔ مرکز ولایت غور (فیروزکوه) شد.
شهید «گل احمد قتیبه» -تقبله الله- بهمحض رسیدن به ساحهٔآنتن در «شاهتیغ» به رابط خویش که در چعچران مرکز ولایت غور بود تماس گرفت از وضعیت راه و اوضاع داخل شهر پرسان کرد، رابط به وی گفت: رژیم مزدور اطلاع یافته که از طرف مجاهدین ا. ا. ا. به شهر فیروزکوه که آن زمان به نام چغچران یاد میشد استشهادی آورده شده است؛ دولت تمام راههای ورودی شهر را چیکپاینت گرفته و هرجا سخت تلاشی شروع است.
شهید «قتیبه» گفت: میآیم به خاطر که محصل هستم شاید بر من گمان نکنند بتوانم واسکت را به استشهادی برسانم. رابط ما گفت: نه، امکان ندارد بتوانی وارد شهر شوی در چیکپاینتها سخت تلاشی شروع است و همه را دیدم تلاشی میکنند کسی از تلاشی استثناء نیست اگر بیایی حتماً گیر میافتی. «شهید قتیبه» گفت: پس چاره چیست؟ استشهادی در اتاقم منتظر واسکت است. رابط گفت: تنها کاری را که میتوانیم انجام دهیم این است که من استشهادی را به هر ترتیب شده از شهر بیرون کنم و به طرف غلمین ببرم. «شهید قتیبه» گفت: توکل به الله داشته باشید و اول راه بیرون شدن را پیدا کن سپس برو استشهادی را از اتاقم با خود گرفته و از راه مورد نظر سَمت غلمین بیرون شوید. بلاخره مجاهد استشهادی را از شهر بیرون کرده و دوباره به غلمین آوردند.
در اتاق به حضور مجاهد استشهادی نشسته بودم که به ایراد سخن پرداخت و به زبان پشتو سخن میگفت و نمیتوانست به فارسی حرف بزند خوشبختانه که من هم پشتو را از مکتب آموخته بودم و متوجه سخنانش میشدم و میفهمیدم چی میگوید. و از اینکه مؤفق به انجام عملیات استشهادی نشد و نتوانست به یگانه آرمان خود برسد و به درجهٔ رفیع شهادت نائل گردد، خیلی افسوس میخورد و گاهی اظهار میکرد که البت لیاقتش را نداشتم. جهت تسلی دل او برایش میگفتیم: بدون ارادهٔ پرودگار هیچ کار و عملی انجام نمیگیرد پروردگار از دلها باخبر است اگر شهادت را برایتان مقدر کرده باشد دیر یا زود شما را از جام شهادت مینوشاند.
آن شب با همنشینی با مجاهد استشهادی سپری شد و صبح طلوع کرد. همزمان با طلوع خورشید «شهید مولوی محمد یوسف جندالله» -تقبله الله- تشریف آوردند تا استشهادی را با خود ببرند و ایشان نیز از اینکه این عملیاتی استشهادی انجام نگرفت کمی افسوس میخورد؛ اما از سوی دیگر که توانسته بودیم استشهادی را دوباره از شهر بیرون کنیم اظهار خوشی مینمود. شهید «مولوی محمد یوسف جندالله» مجاهد استشهادی را دوباره به ولایت هلمند انتقال داد و بلاخره در ولایت هلمند آن استشهادی به آرمان دیرینهٔ خود رسید و خود را استشهادی نمود.
ادامه دارد…
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.