نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در زمستان ۱۳۹۶ ه.ش، در مدرسه دانشسرای اسلامی عمر فاروق -رضیاللهعنه- مشغول درس بودم. روزی امیرصاحب «سدیس» تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: «نوبت کمربند به ما و شما رسیده است، میتوانی بیایی؟» در پاسخ وی گفتم: «فعلاً درسها شروع شدهاند، بلکه بتوانم رخصتی بگیرم». گفت: «نوبت کمربند پنجروز است، کوشش کن بتوانی رخصتی بگیری؛ چون رفیقها کم هستند».
از مدیریت مدرسه رخصت گرفتم و به سمت ولسوالی خاشرود ولایت نیمروز به راه افتادم. بعد از چند ساعت سفر به «لوخی» رسیدم. مجاهدینی که قرار بود با هم به کمربند «غُرغُری» برویم آمادگی خود را از قبل گرفته بودند و بنده هم با ایشان یکجا شده و به سمت کمربند راه افتادیم. دیری نگذشت که وارد منطقه جنگزده کمربند شدیم؛ جایی که آثار جنگ و بمباردمان از خانههای ویران شده و درختان خشکیده نمایان بودند.
منطقه بیابان بود و مردم خانههای خود را ترک نموده و به دیگر مناطق مهاجر شده بودند. در موقعیتی که اتاق ما قرار داشت، از پوسته و قرارگاه دشمن کمتر از یک کیلومتر فاصله داشت. سرک غُرغُری– خاشرود تنها خط مشخصکننده ساحه ما و دشمن بود؛ شرق سرک ما قرار داشتیم و غرب آن پوستههای دشمن. از هر دو طرف وقتی کسی دیده میشد، هدف قرار میگرفت؛ چون مردم دیگری در این دو طرف، وجود نداشت.
روزها در عقب تیرکشها چشم به پوستههای دشمن دوخته، منتظر بودیم تا به محض دیدهشدن نیروهای دشمن به آنها فیر کنیم، یا در صورت تعرض تانکهای دشمن بتوانیم از خود دفاع کنیم؛ چون دشمن هم گاهی وقتها پلان حمله بر مجاهدین را میگرفت، و از آنجایی که با هم نزدیک بودیم، هر لحظه احتمال میرفت از فرصت استفاده نموده حملهور شود. از اینرو میبایست با جدیت آمادگی مبارزه و نبرد را داشت؛ چون دشمن تمام تلاشش این بود که کمربند را تصرف کند؛ ولی الحمدلله، با هر بار حملهاش ناکام شد.
شبهنگام موقعیت خود را تغییر میدادیم و از آن «سرای» که در روز اقامت داشتیم به دیگری میرفتیم؛ چون آنجا کنار سرک قرار داشت و کاملاً برای دشمن مشخص شده بود و مردمی هم که از سرک میگذشتند حضور مجاهدین را مشاهده میکردند و این احتمال وجود داشت که جاسوسان، محل قرارگاه مجاهدین را به دشمن اطلاع دهند.
بنابراین همین که شب فرا میرسید، با استفاده از تاریکی شب از موقعیتی که روز در آن اقامت داشتیم، به مکان از قبل تعیینشده دیگری نقل مکان میدادیم، تا مبادا دشمن چاپه بزند و غافلگیر شویم، و قبل از نماز صبح دوباره خود را به همان سرای (خط اول کمربند) میرساندیم. این یک مصلحت بود که برای حفظ مجاهدین از بمباردمان و چاپههای ناگهانی دشمن، نتیجهای خوب و مؤثر داشت.
ادامه دارد…
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.