نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در روزهایی که پلان عملیات خاصی در پیش نبود یا نوبت ما برای اجرای مأموریتهای جهادی هنوز فرا نرسیده بود، اینطور نبود که ما در گوشهای با آسودگی و بیکار نشسته باشیم، هرگز! زیرا مجاهد، فرزند آرمان و پاسدار عقیده است و برای چنین کسی، حتی لحظات فراغت نیز فرصتی هستند برای آمادگی بیشتر جهت تجهیز فکری و نظامی و نزدیکتر شدن به هدف نهایی: «آزادی ملت و حاکمیت شریعت».
در آن روزها، اتاق ما نه محل استراحت، بلکه کلاس درسی بود که در آن، دانستهها و مهارتها میان فرزندان امت تبادل میشد. هر کس که چیزی میدانست، آن را به دیگران میآموخت؛ یکی در شناخت و استفاده از سلاحهای پیشرفته مهارت داشت، دیگری در چگونگی هدفزنی دقیق و سومی در شیوههای سریع باز و بستن سلاح در شرایط اضطراری. ما با هم میآموختیم و میبالیدیم؛ زیرا میدانستیم که این آمادگیها نه تنها در میدان جنگ، بلکه در مبارزهای گستردهتر با اشغال، ظلم و استبداد به کار خواهند آمد.
اما آموزش ما به محل قرارگاه محدود نمیشد. ما با وسایل نقلیه موجود، از جمله موتر و موترسایکلها، راهی دشتها و بیابانهای دورافتاده میشدیم؛ مکانهایی که برای دیگران خالی از معنا بود؛ اما برای ما تبدیل شده بود به میدانی برای تمرین و آمادهسازی.
فیرهایی که در آن دشتها انجام میشدند تنها تمرین فیزیکی نبودند؛ بلکه اعلامیههایی خاموش بودند از نسل نوینی از مجاهدین که هر روز در حال شکلگیری و پختگی بودند. هر گلوله، صدایی بود در دل سکوت، پیام استقامت و انکار پذیرش وضع موجود. ما در آن لحظات، نه تنها بهسوی هدفهای چوبی یا سنگی نشانه میرفتیم، بلکه بر پیکرهی تفکر اشغال و ذلت آتش میگشودیم؛ زیرا ما باور داشتیم و داریم: «ملتهایی که خود را برای نبرد آماده نسازند، محکوم به اطاعتاند» و ما نسلی نبودیم که اطاعت از طاغوت را انتخاب کنیم.
ادامه دارد…
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.