سلسله هم‌رکاب سپاهیان راه جهاد/ بخش بیست‌وچهارم

توجه: مقالات وب‌سایت الاماره دری تنها نظر نویسندگان است و لزوماً این وب‌سایت نیست.

در ادامهٔ سفر و دیدار با دوستان مجاهد و هم‌سنگران‌مان، جهت ملاقات با شهید «کاکا نبی‌جان مخلص» و مجاهدین تحت امر ایشان، راهی قریه‌ای شدیم که قرارگاه ایشان در آن موقعیت داشت. با گذشتن از دره‌ها و چندین قریه، به قرارگاه شهید «کاکا مخلص» رسیدیم.

 

زادگاه اصلی شهید «کاکا نبی‌جان مخلص» قریهٔ دشت‌نیزان ولسوالی پشتون‌زرغون ولایت هرات بود. ایشان بعد از قدعلم‌کردن علیه اشغال‌گران و انتخاب‌نمودن راه جهاد، از قریهٔ خویش مهاجرت کرده و در منطقه «هفت‌گله» ساکن شد، و در آن‌جا قرارگاه مجاهدین خویش را نیز فعال نمود، و جهت سرکوب‌نمودن و ضربه‌زدن به دشمن در مربوطات ولسوالی‌های اوبه، پشتون‌زرغون، چشت شریف، ادرسکن، فارسی و شیندند، از «هفت‌گله» به انجام عملیات‌های موفقانه می‌پرداخت.

 

در واقع منطقهٔ «هفت‌گله» از لحاظ جغرافیایی موقعیت خوبی داشت، و مجاهدین در اوایل اشغال، در آن‌جا به صورت آزاد، جبهه، قرارگاه و معسکرهای فعال داشتند و مجاهدین از خطر دسترسی دشمن نیز در امان بودند. آن‌ها با استفاده از غفلت دشمن توانستند در مدت کوتاهی مجاهدین زیادی را در این منطقه جابه‌جا کنند، و با هدف‌قراردادن پوسته‌های اربکی‌ها در منطقه «طاق‌چه» و بعضی مناطق ولسوالی اوبه ولایت هرات، ساحه را بر دشمن تنگ سازند، و بیشتر مناطق را از وجود اربکی‌ها پاک‌سازی کنند.

 

به محض رسیدن به قرارگاه شهید «کاکا نبی‌جان مخلص» و مجاهدین همرای وی، با استقبالی گرم و پر از محبت و صمیمیت ایشان رو‌به‌رو شدیم، و بلافاصله به مکانی که از قبل جهت پذیرایی آماده کرده بودند، رهنمایی‌مان کردند. وارد مهمان‌خانه شدیم و در لابه‌لای احوال‌پرسی سخن از فعالیت‌ها و پلان‌های بهاری به میان آمد. مجاهدین بزرگ در این مورد گفتگو می‌کردند و سایر مجاهدین ذوق‌زده بودند و گوش می‌دادند و زبان حال هر کدام از آن‌ها می‌گفت: «تا بهار خیلی دیر است» ولی تصمیم بزرگان خالی از حکمت نبود.

 

این سفر چندروزهٔ‌مان به منطقه «هفت‌گله» به منظور دید و بازدیدِ مجاهدین امارت اسلامی، خیلی پرثمر واقع شد.

 

شهید «ملا حسن مسعود» بعد از سپری‌نمودن چندین روز در «هفت‌گله» تصمیم گرفت که باید برگردیم و آن‌جا بود که با مجاهدین خداحافظی نمودیم و به‌سوی ولسوالی پشتون‌زرغون حرکت کردیم.

 

وقت نماز عصر بود که به نزدیک شاهینان و محل مشهور به گردنه‌های شاهینان رسیدیم. چون وقت نماز عصر کم مانده بود موترسایکل‌های خود را متوقف نمودیم و نماز عصر را با جماعت ادا کردیم. سپس امیر صاحب شهید از مجاهدین مشوره گرفتند که حالا وارد قریهٔ شاهینان شویم یا منتظر تاریکی هوا شویم؟ زیرا پوسته‌های اربکی‌ها نزدیک بودند و احتمال می‌رفت که با اطلاع از سفر مجاهدین، علیه‌شان کمین بگیرند. بالآخره تصمیم بر این شد تا قبل از تاریکی هوا برویم، تا مردم به‌جای تبلیغات دشمن، با چشم خود، مجاهدین را ببیند و حقیقت را بیشتر درک کنند.

 

تبلیغات زهرآگین دشمنان علیه مجاهدین، آن‌قدر اذهان مردمِ ساکن در ساحهٔ دشمن را تحت تأثیر قرار داده بودند، که اهالی آن مناطق، مجاهدین را به نام «کوهی‌ها» می‌شناختند، و اگر جایی از سوی مجاهدین عملیاتی صورت می‌گرفت، مردم می‌گفتند: کوهی‌ها در فلان روز، به فلان منطقه حمله کردند.

 

وقتی وارد منطقهٔ شاهینان شدیم، دو طرف سرک مردم ایستاده بودند و نظاره‌گر عبور موترسایکل‌های ما بودند و زبان حال‌شان چنین اظهار می‌داشت که این‌ها انسان‌هایی مانند ما و اغلباً دوست و خویشاوندان ما هستند و اسم «کوهی» دور از شأن آن‌هاست.

 

گاهی ما به آن‌ها سلام می‌دادیم و گاهی مردم پیش‌قدرم می‌شدند و سلام می‌دادند و خوش‌آمد می‌گفتند. به همین شکل دوباره با گذشتن از دریای هریرود وارد مناطق پادامن ولسوالی پشتون‌زرغون شدیم. مناطق مذکور، تحت کنترل مجاهدین امارت اسلامی قرار داشتند.

 

ادامه دارد…