نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
شهید ملا سرداراحمد «وقار» -تقبلهالله- فرزند محمدجان، باشندهٔ قریه شورابه، مرکزیت ولسوالی مرغاب ولایت غور، در سال ۱۳۶۹ ه.ش، در یک خانواده متدین و دیندوست چشم به جهان هستی گشود. وی دروس ابتداییاش را در سال ۱۳۸۴ ه.ش، در زادگاهش نزد ملاامام مسجد آغاز نمود، و سپس در سالهای ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ جهت فراگیری علوم شرعی، عازم ولایت فاریاب شد، و به تعقیب آن در سال ۱۳۸۷ به ولایت کابل سفر کرده و تا ۱۳۸۹ همانجا بودند، و در سالهای ۱۳۹۰ و ۱۳۹۱ به پیشاور و کویتهٔ پاکستان سفر نمود.
شهید ملا سرداراحمـد «وقار» زندگیاش را با فقر و تنگدستی سپری نمود. وی در جریان تحصیل، از سوی خانوادهاش حمایت مالی میشد و نیازهایش برطرف میشدند؛ اما با توجه به سخاوتی که داشت، وجدانش به وی اجازه نمیداد که دوستان و اطرافیانش فقیرانه زندگی کنند و خود در نازونعمت بگذراند.
وی منبع اخلاق نیک و مظهر ایثار و جانفدایی بود که صحابهگونه در حین سختی و مشکلات، دیگران را بر خود ترجیح میداد، طوری که خداوند متعال در وصفشان میفرماید: «وَیُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ؛ صحابهٔ کرام گرچه خودشان محتاج بودند، دیگران را بر خود ترجیح میدادند.
شهید وقار -تقبلهالله- موفقانه تحصیل علوم شرعی را به وجه احسن تا «دورهٔ کبری» پیش برد.
آغاز جهاد مسلحانه و دعوت فی سبیل الله؛
ایشان در سال ۱۳۹۱ ه.ش، برای ریشهکنکردن فتنه، فساد و خاتمهبخشیدن به اشغال مستکبرانهٔ آمریکا و همپیمانانش، جهاد مسلحانه و دعوت بهسوی آن را رسماً آغاز نمود. وی مجاهدی توانا و شخصیتی مبارز بود که با عزم متین وغیرتش همواره در صدد احقاقِ حق و ابطال باطل بود. او با حرکت انقلابآمیز خود چه در عرصهٔ نبرد و جهاد و چه در عرصهٔ دعوت و ارشاد، به امت درس شهامت و دلیری آموخت. وی از تمام موانع گذشت و تمام مشکلات را به جان خرید، از ملامت هیچ ملاکتگری نترسید و با اشتیاق تمام، مسیر خود را ادامه داد.
فعالیتهای جهادی و نظامی؛
فعالیتهای جهادی و نظامی ایشان، در ولسوالیهای بزرگ ولایت غور، بهویژه ولسوالیهای دولتیار، چهارسده و مرغاب بود.
خاطرهای از زندگی شهید «وقار» -تقبلهالله-
یکی از همسنگران وی بهنام ملا عبدالله «ثاقب» چنین حکایت میکند: روزی تعدادی از مجاهدین اطراف ولایت غور به ولسوالی مرغاب تشریف آورده بودند. مجاهدین در منطقهای بهنام «سریچاه» قرار داشتند که من و شهید وقار نیز با آنها بودیم. مجاهدین جهت پهرهداری نقاط حاکم را مشخص نمودند و من و شهید وقار با یکی دیگر از مجاهدین، در قسمتی از بلندی تپه برای پهرهداری مستقر شدیم، و شب در همانجا بودیم».
ثاقب میگوید: «ساعت ۱۲:۰۰ شب بود که خواب بر من غلبه کرد. شهید وقار به من گفت: «شما بخوابید، من تا صبح پهرهداری میکنم». شهید وقار پس از آن تیمم زده و شروع کرد به نماز. در این وقت سال، هوا خیلی سرد بود. در قسمتی از شب بیدار شدم و دیدم که شهید «وقار» به سجده افتاده و در حالی که چشمانش پر از اشک بودند، چنین دعا میکرد: «ای الله! اگر زندهبودنم سبب خوشنودیات میشود، به من تپفیق درس و تعلیم بده، و اگر آیندهام در خطر است، شهادت نصیبم کن». بنده با تعجب گفتم: سبحانالله! چقدر مشتاق دیدار خداوند است. دستم را بر شانهاش گذاشته و گفتم: برادر عزیزم، برای من هم دعا کن. او سرش را از سجده بلند کرده و گفت: تازه رازونیاز را خداوند متعال شروع کرده بودم، مزاحم شدی! بنده گفتم: ببخشید، ساعت چند است؟ وی در جواب گفت: ساعت ۳:۰۰ شب است.
شهید وقار -تقبلهالله- وجودش مملو از خشیت و ترس ذات خداوند بود، و شبوروز در پی کسب رضایت خداوند تلاش میکرد.
ثاقب میافزاید: همین بود که خداوند متعال دعای وی را پذیرفت و بعد از دوروز در ولسوالی چهارسده – ولایت غور جام شهادت نوشید.
داستان شهادت ایشان:
مجاهدین عملیات گستردهای را بر ولسوالی چهارسده انجام دادند، که خداراشکر خسارات هنگفتی بر دشمن وارد شد؛ اما عدهای از مجاهدین استشهادگونه بر تعمیر ولسوالی حملهور شدند، و بعد از مقاومت زیاد توسط نیروهای کماندوی اجیر، محاصره شدند. در محاصره مذکور، شهید «وقار» -تقبلهالله» زخمی میشود؛ اما برای اینکه خود را به یک موقعیت امن بکشاند، هیچ راه عبوری وجود نداشته، جز راه دریا.
اما متأسفانه شهید وقار هنگام عبور از دریا، دوباره زخمی میشود و در نتیجه شربت شهادت را نوشیده و به فوز و کامیابی بزرگ نایل میگردد. إنا لله وإنا إلیه راجعون.
پیکر نازنین شهید وقار -تقبلهالله- به مدت ۲۴ شبانهروز، در وسط دریا باقی میماند، و بعد از گذشت این مدت، توسط کارمندان بخش صحی پیدا میشود. جای تعجب است که پیکر ایشان، با وجود گذشت اینهمه مدت، هنوز هم تروتازه بود.
تقبله الله وجعل الجنه مثواه.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.