نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
زمستان امسال در غزه، مثل هیچ زمستانی سخت و طاقتفرسا نیست. این فصل (زمستان) چهرهٔ واقعی درد و رنج را نمایان میکند و عمق مصیبت و فاجعه را آشکار مینماید. در حالی که خیلیها از زیباییها و ویژگیهای زمستان میسرایند و آن را الهامبخش شعر و ادب میدانند و مینامند؛ اما زمستان در غزه چهرهای دیگر دارد؛ چهرهٔ سرد، سخت و مملو از فقر و محرومیت.
برف و باران برای خیلیها شادیآور و سبب سرور و شادی آنهاست.
در شبهای طولانی زمستان، شاعران به شعر، و داستانسرایان به داستانسرایی میپردازند، و در روزهای زمستانی عابدان خوشحالاند، چون روزه و سپریشدن روز برایشان نعمت و شبهای طولانی هم برای عبادتشان فرصت بیبدیلی است؛ اما زمستان غزه داستان دیگری دارد، زمستان امروز در غزه چون کابوسی گشته است. چادرهای کهنه و فرسوده نمیتوانند در برابر باران و سرمای سوزان و کشنده تاب بیاورند. مرگ به راحتی جان کودکان و بزرگسالان را میگیرد، البته این مرگ نه با بمباردمان، بلکه با یخزدن خون در رگهاست. آری این مصیبتها و رنجها، موقتی یا گذرا نیست؛ بلکه هر روز و هر لحظه با سرما و نبود امکانات و پناهگاه نامناسب همراه است.
شگفتآور است که مردم غزه با وجود تلخی بمباردمان و حملات وحشیانهٔ دشمنان، به نوعی به آن عادت کردهاند، چرا که مرگ در این حالت احتمالی است؛ اما مرگی که با زمستان میآید، هیچ گزینهای باقی نمیگذارد. این مرگ، یقینی و حاضر در هر شب سرد و هر روز بارانی است.
دو میلیون آواره در چادرهایی فرسوده و پوسیده زندگی میکنند که حتی ابتداییترین نیازهای زندگی را ندارند. غذایشان کم بوده، سوخت آنچنانیای وجود ندارد و لباس و پتوها برای گرمایش خانه و بدن کافی نیستند. اگرچه جامعه جهانی اخبار رنجهای مردم غزه را منتشر میکند؛ اما تنها به محکومیت و حرفهای بیعمل بسنده میکند، در حالی که درد و رنج همچنان زیر نگاه دنیا ادامه دارد.
دردناکتر از سرمای غزه، سکوت مسلمانان در برابر ظلم و استبداد دشمنان اسلام است؛ سکوتی که فقط این صحنهها را تماشا میکند؛ اما ناتوان از کمک است. پتوها و کمکهای مردمی پشت مرزها مانده و منتظر تأیید دشمن برای ورود به غزهاند. این در حالی است که امت میلیاردی حتی نمیتواند وسایل گرمایشی برای نجات جان بیگناهان فراهم کند.
زمستان در غزه فقط یک فصل نیست، بلکه داستان مرگِ طولانی است که به دفترچهٔ رنجهای بیپایان افزوده میشود. این نوشته، دعوتی است برای وجدانهای بیدار، برای حرکت بهسوی بیداری، حتی با یک کلمه یا یک عمل کوچک، پیش از آنکه سرما به قاتلی بیرحم تبدیل شود که هیچکس را امان نمیدهد.
نوشتن این سطور برایم خیلی دشوار به نظر میرسد؛ چون نویسنده نباید تنها به توصیف و بیان مشکل اکتفا کند؛ بلکه نویسنده راهحلهایی را هم باید ارائه دهد؛ اما من از ابراز هر راهحلی عاجزم. من چه راهحلی را میتوانم ارائه دهم، در حالی که کلیدهای غزه در دستان دشمنان اسلام است؛ دشمنی که درها را بر روی آن بسته و غزه مظلوم را حصار کشیده است. دشمنان با اطمینان و آسودگی خاطر به جنایات و وحشیگری خود ادامه میدهند، آنها میدانند که مسلمانان همت و حمیت خود را از دست داده، خاضع، ضعیف و پراکنده شده و قادر به انجام هیچ کاری نیستند.
اما با این وصف، قلبم از دیدن این اوضاع در هم آمیخته به تنگ آمده و نتوانستم این تصاویر و صحنههایی را که ذهنم را آشفته کردهاند؛ تحمل کنم، بدون اینکه قلمم را به حرکت در بیاورم. اگر کاری از دستم بر نمیآید، حداقل میتوانم احساسات را برانگیزم و کسانی را که فراموش کردهاند یا خود را به فراموشی زدهاند، متذکر شوم. این کار بهتر و آسانتر از مرگ وجدانهای خفته است.
عزیزانم، دربارهٔ غزه بنویسید و صحبت کنید. درباره رنجها و مصیبتهای مردم ما در غزه و از فصل زمستان و سرمای کشندهٔ آن بگویید و بنویسید. دردهایشان را نادیده نگیرید. اگر این کار، هیچ تأثیری بر دولتها و حکومتها هم نداشته باشد؛ حداقل پیام شما به برادران و خواهرانتان در غزه خواهد رسید. آنها خواهند دانست که شما نیز تحت فشار و پیگیری هستید؛ اما به خاطر مصیبت آنها رنج میکشید. شاید این همان چیزی باشد که تابعی بزرگ؛ اویس قرنی -رحمهالله- گفت: «اللهم إنی أعتذر إلیک من کل کبد جائعه، ومن کل جسد عارٍ، فلیس لی إلا بما على ظهری وفی بطنی؛ خدایا، من از هر شکم گرسنه و از هر جسم عریان از تو عذرخواهی میکنم؛ زیرا من جز آنچه بر پشت و در شکمم دارم، چیز دیگری ندارم».
والله غالب على أمره ولکن أکثر الناس لا یعلمون؛ و خداوند بر کار خود چیره است، ولی بیشتر مردم نمیدانند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.