نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
اکنون بامداد روز سوم شهادت رهبر فقید، الحاج خلیلالرحمن حقانی است که غم و اندوه فراق آن رادمرد تاریخ، ذهن و قلبم را فرا گرفته است. در روز شهادت ایشان فضای کابل دگرگون معلوم میشد، گویا آفتاب آن اشک میریزد و احساس تنهایی میکند. واقعا دیگر آن کابلی نبود که خلیلالرحمن حقانی در آن نفس میکشید.
اکنون به یکبارگی متوجه شدم که این رهبر فقید بر من هم حق دارد که چند سطری را به یادش بنویسم، بنابراین کاغذی را برداشتم تا شروع به نوشتن کتن، اما نمیدانستم، از کدام شاهکارهایش بنویسم، تا اینکه در دلم خطور کرد که فقط در مورد دوتا از شاهکارهایش بنویسم و تمام!
دقیقا ساعت ۱۲:۰۰ ظهر روز دوم فتح کابل بود که بنده همراه با کاروان جهادی خلیلالرحمن حقانی وارد کابل شدم، در حالی که کابل در سراسیمگی عمیق، پیچیدگی اوضاع و اضطراب کامل فرو رفته بود و نگرانی و تشویش در چهرهٔ عموم مشاهده میشد.
از یک طرف نیروهای اشغالگر مجهز آمریکایی و قطعات اجیرشان (صفر یک و صفر دو) در کابل وجود داشتند و از سوی دیگر گروههای مجاهدین نیز به صورت متفرقه و بدون هماهنگی خاص، از اطراف و نواحی وارد کابل شده بودند.
منصوبین دولتی، وکلای پارلمان، افراد و نظامیان حکومت قبلی اصلا نمیدانستند که چه کار کنند و به چه کسی پناه ببرند؛ زیرا در کابل هنوز هیچ مرجع و مسئولی تعبین نشده بود که سبب اطمینان مردم میشد و از تشکیل کابینه و امارت نیز خبری نبود، و پریشانی و نگرانی بر کابل حاکم بود؛ اما همین شهید دلسوز و رهبر ملی یعنی خلیلالرحمن حقانی، با برگزاری جلسات متعدد و مصاحبه با ژورنالیستها، به بقایای رژیم سابق اطمینان میداد که این وطن شماست، جایی نروید، مجاهدین قصد انتقام ندارند، عفو عمومی است، نگران نباشید، و مردم را به آرامش دعوت میکرد، و حتی به خانههای وکلای پارلمان و مأمورین بلندپایه دولتی و… میرفت و به آنها اطمینان میداد تا جایی فرار نکنند و در منازلشان بمانند و جانومالشان درامنیت خواهد بود.
این عملکرد ایشان واقعا سبب آرامش عموم و خصوص شد و مردم را تا تشکیل کابینه امارت اسلامی مصروف ساخت، و وی یگانه مرجع امید مردم شده بود. این کار شهید، یک شاهکار فراموشنشدنیست و از کارکردهای یک رهبر به حساب میرود که باید با خط زرین نوشته شود.
شهید خلیلالرحمن حقانی مرد خیلی با جرئت، زیرک، صادق، وفادار و متعهد بود. زمانی که آمریکاییها به وسیله مزدورانش بر مهاجرین مقیم پاکستان فشارهای دشواری را وارد نمود و شرایط سختی بر مهاجرین پدید آمد، مهاجربودن نیز جرم محسوب میشد و دیگر مهاجرین حق ملکیت و سکونت در پاکستان را نداشتند، و اصلا سرنوشتی نداشتند، در همین حال خلیلالرحمن حقانی با شماری دیگر، با قبول خطرات، کمر همت بسته و جهت حمایت از مهاجرین بیدفاع، همه دروازههای امید را زد و توانست تا برای عموم مهاجرین مرجع امیدی ایجاد کند و آن تشکیل کمیته برای حل مشکلات سیاسی و اجتماعی مهاجرین بود که در این زمینه فعال بود و است. حقا که این کردار وی نیز فراموش نمیشود و از کردار یک رهبر دلسوز و مهربان میباشد.
بنده خلیلالرحمن حقانی را از نزدیک میشناسم و در جریان بیستسال جهاد با وی کار مردم، ایشان مرد بسیار مخلص، خوشباور، دلسوز، باجرئت، صادق، متعهد و مایهٔ صلح و آشتی بود، و انگیزه وحدت، اخوت و برادری در میان همه اقشار ملت را داشت، و یکی از آرمانهای مهم وی این بود که همه افغانها، اعم از هر قوم و قبیله، روی یک سفره نشسته و بدون تبعیض زندگی کنند. شهید حقانی اینچنین مرد بزرگی بود؛ اما افسوس که سرانجام، این بزرگمرد در یک دسیسه مکارانه و ناجوانمردانهٔ فرق خوارج به شهادت رسید.
بنده از این فرقه خوارج و سگهای جهنم میپرسم:
آیا در فرهنگ و ایمان شما، جزای یک مسلمانی که در سنگرهای جهاد مو سفید کرده، همین است؟ آیا جزای مسلمانی که قهرمان دو جهاد افغانستان بود، همین است؟ آیا مجاهدی که از شعلههای توپ و بمب کفار زنده بیرون شده و لشکریان آمریکا و شوروی از کشتنش عاجز ماندند و برای کشتنش جایزه ۵ میلیون دالری گذاشتند، جزایش نزد شما همین است؟
بلی! در این هیچ تردیدی نداریم که پیامبر خدا -صلیاللهعلیهوسلم- در مورد بطلان این فرقه جهنمی به ما خبر داده، چنانکه در حدیث زیر بیان شده است:
عن أَنَسُ بْنُ عِیَاضٍ قَالَ: سَمِعْتُ صَفْوَانَ بْنَ سُلَیْمٍ یَقُولُ: دَخَلَ أَبُو أُمَامَهَ الْبَاهِلِیُّ دِمَشْقَ فَرَأَى رُءُوسَ حَرُورَاءَ قَدْ نُصِبَتْ فَقَالَ: «کِلَابُ النَّارِ کِلَابُ النَّارِ، ثَلَاثًا، شَرُّ قَتْلَى تَحْتَ ظِلِّ السَّمَاءِ، خَیْرُ قَتْلَى مَنْ قَتَلُوا» ثُمَّ بَکَى فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ: یَا أَبَا أُمَامَهَ هَذَا الَّذِی تَقُولُ مِنْ رَأْیِکَ أَمْ سَمِعْتَهُ؟ قَالَ: إِنِّی إِذًا لَجَرِیءٌ کَیْفَ أَقُولُ هَذَا عَنْ رَأْیٍ؟ قَالَ: قَدْ سَمِعْتُهُ غَیْرَ مَرَّهٍ وَلَا مَرَّتَیْنِ. قَالَ: فَمَا یُبْکِیکَ؟ قَالَ: أَبْکِی لِخُرُوجِهِمْ مِنَ الْإِسْلَامِ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاتَّخَذُوا دِینَهُمْ شِیَعًا. رواه أحمد والبیهقی وابن ماجه وغیرهم، وقال الترمذی هذا حدیث حسن.
انس بن عیاض -رحمهالله- میگوید که از صفوان بن سلیم شنیدم که میگفت: (صحابی جلیلالقدر) ابوامامه باهلی وارد شهر دمشق که در ورودی شهر، سرهای بریده خوارج را دید که بر نیزهها (بهخاطر عبرت دیگران) نصب شده بودند. سهبار گفت «سگهای آتش» و گفت: بدترین کشتههای زیر سایه آسماناند و بهترین کشتهها کسانی هستند که توسط اینها به قتل برسند. پس از ان گریست. شخصی بلند شد و به سویش آمد و گفت: ای ابوامامه! این رأی خودت است یا شنیدهای؟
ابوامامه گفت: پس من خیلی جرئت دارم، چگونه چنین سخنی را از رأی خود بگویم؟ گفت که این سخن را بیشتر از یک و دوبار شنیدهام، (در روایتی دیگر آمده است که: تا هفتبار این سخن را از پیامبر خدا -صلیاللهعلیهوسلم- شنیدهام). سپس آن شخص گفت: پس چرا گریه میکنی؟ ابوامامه گفت: بهخاطر این گریه میکنم که اینها از دایره اسلام خارج شدهاند، اینها کسانی هستند که اختلاف کردند و دین خود را تکهتکه کردهاند.
نقل البخاری فی ذکر الخوارج: فقال قائلهم، وهو ذو الخویصره -بَقَر اللهُ خاصرتَه-: اعدل، فإنک لم تعدل. فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم: «لقد خبتُ وخسرتُ إن لم أکن أعدل، أیأمننی على أهل الأرض ولا تأمنونی»، فلما قفا الرجل استأذن عمر بن الخطاب، وفی روایه: خالد بن الولید فی قَتْله، فقال: «دعه، فإنه یخرج من ضئضئ هذا -أی: من جنسه- قوم یحقر أحدکم صلاته مع صلاتهم، وقراءته مع قراءتهم، یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیه، فأینما لقیتموهم فاقتلوهم، فإن فی قتلهم أجرًا لمن قَتَلهم».
أخرجه البخاری (۳۶۱۰) ومسلم (۱۰۶۴)
کتابهای حدیث و تاریخ مینویسند که نخستین بدعت در اسلام، ظهور فتنه خوارج بود و مبدأ و سببشان هم دنیا بود و عقل فاسدی داشتند که از دین مبین اسلام چندان فهم و درک ندارند.
امام بخاری و مسلم متفقاً روایت کردهاند که نخستینبار، شخصی به نام ذوالخویصره در تقسیم مال غنیمت، بر پیامبر -صلیاللهعلیهوسلم- اعتراض کرده و گفت: عدل کن. پیامبر -صلیاللهعلیهوسلم- فرمود: «اگر من عدل نکنم، هلاک و تباه شدهام. الله تعالی من را بر اهل زمین امین خوانده و تو بر من اعتماد نداری؟
در یک روایت آمده که عمر و در دیگری آمده که خالد بن ولید اجازه خواست تا سرش را قطع کند؛ اما پیامبر خدا -صلیاللهعلیهوسلم- فرمودند: بگذار، در نسل این مرد یا از جنس وی قومی پیدا خواهد شد که هر یک از شما نمازهایتان را نسبت به نماز های آنها ( خوارج) حقیر میدانید و قرائتتان را نسبت به قرائتشان سبک و کم میدانید. اینها بسان خروج تیر از کمان، از دین خارج میشوند. پس هرگاه اینها (خوارج) را دریافتید، آنان را بکشید؛ زیرا در کشتن اینها اجر و ثواب است.
و در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «یَقْتُلُونَ أَهْلَ الإِسْلاَمِ، وَیَدَعُونَ أَهْلَ الأَوْثَانِ، لَئِنْ [أَنَا] أَدْرَکْتُهُمْ لأَقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ ثمودَ، وفی روایه: عادٍ».
ترجمه: خوارج اهل اسلام را میکشند و اهل شرک را رها میکنند (یعنی با اهل اسلام میجنگند و با اهل شرک نمیجنگند) و فرمودند: اگر من آنها را دریابم، همانند قوم ثمود (یا قوم عاد) آنها را به هلاکت خواهم رساند.
پس خوارج یک فرقه باطل و جهنمی است نخستین بار شمشیر را علیه اسلام بکار برد، و نخستین بار حضرت علی -رضیاللهعنه- را که خلیفه چهارم اسلام بود، در یک حمله غافلگیرانه و ناجوانمردانه، به شهادت رساندند.
اینها از دین و مفاهیم اسلام، چیز درستی نمیدانند و گمراه و جهنمی هستند. مسلمانان را تکفیر کرده و غیر از خود دیگر همه مسلمانان را کافر و مرتد میدانند.
اینها جز اینکه وزیر امور مهاجرین، خلیلالرحمن حقانی را به مقام رفیع شهادت رساندند، کار دیگری نکردند.
پیامبر اکرم -صلیاللهعلیهوسلم- چه خوش گفته در حق کسانی که توسط خوارج کشته شوند: «خَیْرُ قَتْلَى مَنْ قَتَلُوا؛ بهترین کشتهها، کسانی هستند که توسط خوارج کشته شوند؛ لهذا خلیلالرحمن حقانی خوشبختترین شخص بود؛ زیرا که به وسیله خوارج جام شهادت را نوشید. روحش شاد و یادش گرامی باد.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.