خداحافظ «زورگویی»

در شلوغی‌های بازار داخل دکان یکی از آشناها نشسته بودیم که یک بابوی ریش سفید وارد شده و با لهجۀ شیرین کابلی با صاحب دکان مشغول گفتگو شد و یک عریضه‌ و مقداری کاغذ به دستش بودند؛ گفت این‌ها عریضه و کاغذ‌های من هستند. رفتم شکایت کرده بودم و پایین عریضه خطی دیگری بود که […]

در شلوغی‌های بازار داخل دکان یکی از آشناها نشسته بودیم که یک بابوی ریش سفید وارد شده و با لهجۀ شیرین کابلی با صاحب دکان مشغول گفتگو شد و یک عریضه‌ و مقداری کاغذ به دستش بودند؛ گفت این‌ها عریضه و کاغذ‌های من هستند. رفتم شکایت کرده بودم و پایین عریضه خطی دیگری بود که گفت این هم تأیید والی صاحب است که گرفتم و مجا‌هدها را بردم پیشش و ادامه داد، تا وقتی که حق خودم را نگیرم او را نمی‌گذارم و روی تکه ورق دیگری شماره‌ای درج بود، گفت؛ این نمبر همان نمایندگی است که وسایل‌های مرا گم کرده‌ است. دکان‌دار که جوان خوش‌سیما و دین‌داری بود و توانسته بود اعتماد بابو را جلب بکند، فوراً به خاطر پی‌گیری کار‌های بابو به شمارۀ مذکور زنگ زد و خودش را معرفی کرد، بدون چون‌و‌چرا شناخت و با اظهار عجز و ضعیفی گفت خودم حتما وسایل‌های حاجی را پیدا می‌کنم و هر جا که شما بخواهید می‌آورم به شما تحویل می‌دهم.

 

 

بعد از این‌که گوشی را قطع کرد، گفت عجب افغانستان زیبایی شده است! روزگاری بود که بعضی از موتر‌دارها هزار بلا به سر مردم می‌آوردند، کسی نمی‌توانست به این‌ها بگوید که بالای چشمتان آبرو است؛ ولی الان با شکایت یک بابویی که به قول خودش صدوپانزده سالش است و در این ولایت مسافر است، به زاری افتاده‌اند.

 

این واقعه نشان می‌دهد که دیگر در افغانستان حق‌خوردنی نیست؛ بلکه حق گرفتنی است، از هر کسی که باشد، فقط باید راهش را یاد داشته باشیم.

 

همچنین این واقعه به ما یادآوری می‌کند که بهار زورگویان خزان گشته است، هیچ کسی نمی‌تواند حتی بر ضعیف‌ترین فرد جامعه زور بگوید و پرونده زورگویی بسته شده است و به زورگویان امان داده نخواهد شد.

 

توان بی‌توانان هست چندان

 

که پیچد سخت دست زورمندان

 

آن روزها تمام شدند که به خاطر آسودگی زورمندان تا چندین متر کوچه‌ها را بند کرده و دیواره‌های چند تنی بتنی گذاشته بودند و به‌جز افراد خود آن‌ها کسی دیگر حق عبور‌ومرور از راه‌هایی که برای عموم مردم ساخته شده بودند را نداشتند.

 

پول‌ها به نام کارهای انکشافی می‌آمدند؛ ولی در راستای اهداف زورمندان خرج می‌شدند و سرک‌های آن‌ها قیرریزی می‌شد و برای آن‌ها فضاهای سبز ساخته می‌شد؛ اما حالا کوچک‌ترین فرد جامعه در محکمه‌های امارت‌اسلامی با بزرگترین فرد جامعه هیچ تفاوتی ندارد، همه به یک چشم نگاه کرده می‌شوند و هر کسی می‌تواند از حق خودش دفاع بکند.