نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در بیستسال اشغال، در حالی که جهانیان با شعارهای دروغینشان دم از بازسازی افغانستان میزدند و رسانههای غربی از سرازیرشدن میلیاردها دالر به این سرزمین خبر میدادند؛ اما در واقعیت چیز دیگری در جریان بود. بلی! شاید در کنفرانسهای جهانی تعهدات میلیاردی امضا میشد، اما در کوچههای کابل، هرات، قندهار و دیگر شهرها و […]
در بیستسال اشغال، در حالی که جهانیان با شعارهای دروغینشان دم از بازسازی افغانستان میزدند و رسانههای غربی از سرازیرشدن میلیاردها دالر به این سرزمین خبر میدادند؛ اما در واقعیت چیز دیگری در جریان بود.
بلی! شاید در کنفرانسهای جهانی تعهدات میلیاردی امضا میشد، اما در کوچههای کابل، هرات، قندهار و دیگر شهرها و ولسوالیهای این دیار، کودکان با پای برهنه دنبال لقمه نانی حیران و سرگردان بودند. در مقابل، آنچه از جیب غربیان به نام کمکهای خیریه به افغانستان سرازیر میشد، به جیب گروهی معدود میرفت؛ حلقات فاسد، شرکتهای قراردادی وابسته به اشغالگران و رهبران خودخوانده و جنگسالارانی که با استفاده از نام مردم، تنها به خود و اقاربشان رسیدگی میکردند.
در آن زمان علیرغم میلیاردها دالر کمک، مردم افغانستان در بدترین وضعیت اقتصادی ممکن بسر میبردند، براساس گزارشهای سازمان ملل و بانک جهانی، افغانستان در دوران اشغال همواره در میان فقیرترین کشورهای جهان قرار داشت.
طبق گزارشی دیگر در سال ۲۰۱۸ میلادی، حدود ۵۵٪ مردم زیر خط فقر زندگی میکردند؛ حال آنکه در همان سال میلیاردها دالر از سوی آمریکا، ناتو و کشورهای کمککننده، تحت نام کمکهای خیریه، به افغانستان اختصاص یافته بود.
در گزارش «UNDP» با اشاره به وضعیت بد اقتصادی، درج شده بود که در برخی ولایات، نرخ بیکاری به بیش از ۷۰٪ میرسید و این نشانهای از خانههای ویران، سفرههای خالی و حسرتهای فروخوردهی یک ملت بود.
در زمان اشغال، بلای خانمانسوز فقر نه تنها کاهش نیافت بلکه دامنهی آن بیش از هر زمان دیگری گسترش پیدا کرد؛ وضعیت اسفباری که دلایل زیادی در پس آن نهفته بود، از جمله:
• فساد گسترده در دستگاههای دولتی و نهادهای بینالمللی؛
بزرگترین عامل گسترش فقر در دوران اشغال را میتوان فساد ساختاری و سیستماتیک در دولت و نهادهای بینالمللی کمکرسان دانست؛ نهادهایی که میلیاردها دالر کمک مالی را که باید صرف بازسازی، ایجاد شغل و بهبود زندگی مردم میشد، از مسیر اصلی منحرف نموده و به جیب حلقات خاص، سیاستمداران فاسد و شرکتهای قراردادی غربی ریختند.
این پولها نه مکتب و مدرسهای ساختند، نه فابریکهای را فعال کردند و نه زراعت را تقویت نمودند؛ بلکه تنها ساختمانهای لوکس و موترهای زرهی برای طبقهای خاص به ارمغان آوردند.
• اقتصاد وابسته و نبود زیرساخت تولیدی:
در تمام سالهای اشغال، افغانستان به خاطر دخالت بیگانگان، فاقد یک اقتصاد پایدار و تولیدمحور باقی ماند. در آن زمان نه فابریکههای تولیدی ایجاد شد، نه زراعت بهگونهی علمی تقویت گردید و نه فرصتهای شغلی واقعی برای جوانان فراهم شد.
در نتیجه کمکهای خارجی، اقتصاد افغانستان را به کمکطلبی و واردات معتاد ساخت، پس هرگاه کمک قطع میشد، بازارها فلج میگردیدند؛ وابستگی شکنندهای که فقر را عمیقتر کرده و اقتصاد کشور را از درون پوچ ساخت.
• بیثباتی سیاسی و ناامنی گسترده؛
جنگهای دوامدار، عملیاتهای نظامی اشغالگران، حملات شبانه و رقابتهای سیاسی بیپایان میان احزاب و جنگسالاران، فضای امن برای رشد اقتصادی را از بین برد.
به همین دلیل سرمایهگذاران جرأت سرمایهگذاری نداشتند، دهقانان زمینهای خود را ترک میکردند و کارخانهها یکی پس از دیگری تعطیل میشدند.
گسترش فقر در زمان اشغال، پیامدهای منفی و ویرانگر بیشماری برای جامعه افغانستان به ارمغان آورد. در آن زمان ناامیدی نسبت به آیندهای نامعلوم، جوانان زیادی را متاثر نمود، مهاجرتهای گسترده و گاه مرگبار را دامن زد، سطح جرایم جنایی بهگونهی بیپیشینهای بالا رفت و فاصلهی طبقاتی را به شکل خطرناکی عمیقتر ساخت، بسیاری از کودکان، حال آنکه آیندهسازان این سرزمین بودند، به خاطر فقر و گرسنگی مجبور به انجام کارهای شاقه شده و از تعلیم باز ماندند.
آنچه در آخر لازم است بدان اشاره شود این است که اکنون در حالی که از آن دوران تاریک فاصله گرفتهایم، میبایست این تجربه و خاطرهی تلخ را برای نسل امروز و فردای افغانستان بازگو نماییم، تا باشد نسل آیندهی این سرزمین فریب شعارهای دروغین و وعدههای پر زرقوبرق بیگانگان را نخورده و به این حقیقت پی ببرند که نجات این کشور تنها با تکیه بر نیرو و ارادهی داخلی ممکن است، نه با کمکهای مشروط و سیاستهای استعماری!
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.