خاطرات اشغال

خاطرات تلخ زمان اشغال/ بخش بیست‌ودوم

توجه: مقالات وب‌سایت الاماره دری تنها نظر نویسندگان است و لزوماً این وب‌سایت نیست.

ادامه ترویج مسیحیت

کلیساهای خانگی؛ دام‌های پنهان برای جوانان افغانستان!

در زمان نظام سابق، وقتی سران حکومت فقط به فکر چوروچپاول دارایی‌های عامه بودند، گروه‌های تبشیری مسیحی بی‌سروصدا در افغانستان کارشان را پیش می‌بردند.

یکی از روش‌های‌ خطیرشان در راستای پیشبرد اهداف شومی که داشتند، کلیساهای خانگی بود؛ خانه‌هایی که در ظاهر بسان هر خانه دیگری عادی بودند، اما درون‌شان داستانی متفاوت در جریان بود.

بنابر تحقیقات بعضی از جهات مستقل، تنها در غرب کابل، ۷ کلیسای خانگی فعال بود، که ۳ تای آن در کارته چهار، ۲ تا در کارته سه، یکی در سرک ۴ سیلوی و دیگری هم در پل خشک موقعیت داشت.

این بدان معنی بود که در همین خیابان‌های عادی شهر کابل که هر روز مردم رفت‌وآمد داشتند، دام‌هایی پهن شده بود که جوانان این سرزمین را آرام‌آرام از دین‌شان دور می‌نمودند.

برخی از دعوت‌گران مسیحیت، از کشورهای همسایه برای گمراه‌نمودن جوانان افغان راهی این دیار می‌شدند و با نام‌های متفاوت به صورت مخفیانه جلساتی را برگزار می‌نمودند که هسته آن دعوت به ضلالت و گمراهی، یعنی گرویدن به مسیحیت باطله بود.

در این جلسات، جوانانی از جاهای مختلف به خصوص از پوهنتون‌های کابل شرکت می‌کردند؛ جلساتی که مهمانان‌شان اول با چای و کلوچه پذیرایی می‌شدند و بعد از آن هم بحث‌های دینی شروع می‌شدند. اما فضای این جلسات سنگین و ترسناک بود، چون حتی خود شرکت‌کنندگان هم حس می‌کردند که در حال انجام کار اشتباهی هستند، با این حال، مربیان‌شان با مهارت تمام، آن‌ها را به باورهای خودشان نزدیک می‌کردند.

این قضیه یک حرکت ساده نبود، بلکه برنامه‌ای سازمان‌یافته و حساب‌شده بود، به‌گونه‌ای که طبق برخی گزارشات، کشیش‌هایی از اوکراین، هند و… برای جذب جوانان به افغانستان می‌آمدند. در سال ۱۳۸۷ نیز، دو کشیش از آمریکا و اوکراین، به کابل آمدند و در هتل نگین آسیا برای تازه‌مسیحیان جشن گرفتند، بعد هم به برخی پیشنهاد دادند که به اوکراین بروند، دکترا بگیرند و بعد به افغانستان برگردند تا تبلیغ مسیحیت را به دوش بگیرند!

یکی از روش‌های دیگرشان برای تحمیل دعوت مسموم‌شان، برگزاری جشن‌های کریسمس و دعوت از چهره‌های مذهبی خارجی بود. آن‌ها طوری برنامه‌ریزی می‌کردند که جوانان افغانی حس کنند در یک مسیر خاص و مهم قرار گرفته‌اند. برخی از این افراد بعدها برای آموزش‌های عمیق‌تر به خارج فرستاده می‌شدند و وقتی برمی‌گشتند، خودشان دیگر مبلغ مسیحیت بودند.

در تمام این مدت، مسئولین حکومتی وقت، حال آن‌که دعوای اسلام و پرچم‌داری میادین جهاد را داشتند، هیچ ارزشی برای دین مردم قائل نبودند.

در همین غفلت، کلیساهای خانگی مثل درختی فاسد در میان جامعه رشد کردند و جوانانی که امید آینده‌ی این کشور و امت اسلامی بودند، در دام آن‌ها افتادند. تبشیری‌های نصرانیت تنها به دنبال چند تغییر دین ساده نبودند؛ بلکه هدف‌شان ساختن یک نسل جدید بود؛ نسلی که دیگر هویت اسلامی نداشته باشد.

آن‌ها حتی به فکر تأسیس کلیساهای بزرگ در افغانستان بودند؛ اما چون می‌دانستند که هنوز جامعه افغانی برای پذیرش چنین امری آماده نیست، پس روی کلیساهای خانگی تمرکز کردند.

ادامه دارد…