نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
قاری عبدالستار سعید/ ترجمه: نسیمزاده بحث داغ شبکههای اجتماعی در مورد پخش نشدن مصاحبهای است که تلویزیون شمشاد با ملا امیرخان متقی، رئیس کمیسیون دعوت و ارشاد انجام داده بود، تلویزیون شمشاد در ابتدا کمپاین گسترده جهت نشر آن به راه انداخت اما بعداً در نتیجه فشارهای اداره کابل از نشر آن خودداری کرد. برخی […]
قاری عبدالستار سعید/ ترجمه: نسیمزاده
بحث داغ شبکههای اجتماعی در مورد پخش نشدن مصاحبهای است که تلویزیون شمشاد با ملا امیرخان متقی، رئیس کمیسیون دعوت و ارشاد انجام داده بود، تلویزیون شمشاد در ابتدا کمپاین گسترده جهت نشر آن به راه انداخت اما بعداً در نتیجه فشارهای اداره کابل از نشر آن خودداری کرد. برخی از سیاسیون سانسور این مصاحبه را عقبنشینی تاکتیکی دموکراسی میدانند و بسیاری عقیده دارند که اصطلاح آزادی بیان که بیست سال است میشنویم یک شعار غلط و دروغین میباشد که فقط برای فریب مردم استفاده میشود.
بیایید اندکی این پدیده (آزادی بیان) را مورد تفحص قرار دهیم، که مدتهاست آن را میشنویم اما حقیقتش هنوز روشن نیست.
بیان به گفتار اشاره دارد و آزادی نیز مفهومی قابل تشخیص است، که مجموعاً به معنای آزادی گفتار تعبیر میشود. آزادی گفتار یک حق طبیعی انسانها میباشد، هر کس میتواند صحبت کند. حتی در فرهنگ عمومی و عامه ما نیز این مسئله ثبت است و مردم به عنوان ضرب المثل میگویند (در خدا و گفتار همه حق دارند) و همچنان در چهارچوب اسلام حق صحبت کردنِ هر شخص محفوظ است، یک زن پیر در برابر حضرت عمر فاروق رضی الله تعالی عنه، قدرتمندترین حاکم اسلام میتواند بایستد و نظر شخصی خود را بیان کند. البته به شرطی که گوینده از حدود خاصی پیروی کند، و آن اینکه توسط سخنان وی به جامعه یا شخص گوینده آسیب نرسد.
پس وقتیکه آزادی بیان چنین مفهومی شناختهشده است، چرا غربیها بر آن احاطه دارند، آن را اختراع خود مینامند، به عنوان کالا به سایر کشورها صادر میکنند و جفت با دموکراسی، آزادی بیان را ترویج میدهند؟ نکته این است که تحول قرنهای اخیر در غرب بسیار عمیق و همهجانبه بودهاست، در آنجا نه تنها دین فراموش و تفکر دنیا پرستی عام شد، بلکه پایههای جدیدی برای نظامسازی، روابط اجتماعی و سازماندهی جنبههای مختلف زندگی نیز بر مبنای اصول و معیارهای جدید معرفی شد.
یکی از مهمترین پدیدههای این مجموعه آزادی بود که بر بخشهای بسیار مهم زندگی شامل، و آزادی بیان بخش مهمتر آن بود. بر اساس اصل آزادی، اندیشه اروپایی انسان را از هرگونه محدودیت دینی، اخلاقی و فرهنگی آزاد اعلان کرد و فقط یک حدی برای آزادی تعیین کرد و آن این است که انسان تا جایی آزاد است که آزادی انسان دیگر را تهدید نکند. این بدان معناست که محدودیتهای آزادی بر اساس هیچ اصل اخلاقی وضع نشده بلکه بر اساس حمایت و بقای خود آزادی تعیین شدهاست.
آزادی بیان را آنها همچنان در تئوری اعلام کردند که هر انسانی حق بیان نمودن افکار و عقاید خود را دارد، انتقاد و اعتراض کرده میتواند و حق فعالیت در رسانهها را دارد. اما در عمل، این مفهوم را در جهت منافع فکری، اقتصادی و فرهنگی خود طوری توسعه دادهاند که طبق فرموده مشهور مانند چاقو شکم دیگران را توسط آن سوراخ میکنند، اما برای خود میوه پوست میکنند.
آزادی بیان از نظر تئوری تقریباً نامحدود است، تنها محدودیتش این است که نباید آزادی دیگران را تهدید کند، اما از نظر عمل آزادی بیان را مانند ریموت بمب توجیهی به یکسو برابر کردهاست که بیان، انتقاد و اعتراض باید بر همان جهت معین آزاد و بر جهتهای دیگر ممنوع باشد.
در دموکراسیهای مد غربی، علاوه بر دموکراسی لیبرال آزادی بیان و انتقاد علیه دین، اخلاق و معنویت، فرهنگ شرقی و اسلامی، و هر ایدئولوژی سیاسی، فردی و گروهی آزاد است. حتی کسانیکه علیه ارزشهای غیر غربی فوق الذکر صحبت میکنند و آنها را مورد تمسخر و توهین قرار میدهند، باز هم از پیشگامان آزادی بیان محسوب میشوند و ممکن است به عنوان برندگان نوبل از احترام بالاتری برخوردار باشند.
ولی برعکس!! آزادی بیان که به جای خود حتی حق بدبینی و تشکیک در مورد ارزشهای غربی مانند لیبرال، ملیگرایی، مادی گرایی، سکولاریسم، سرمایهداری و سایر پدیدههای معاصر غربی را ندارد.
شما ببینید که سلمان رشدی، نویسنده آسیایی بدون تابعیت در اروپا به اسلام و قرآن توهین میکند و عقاید بیش از یک میلیارد نفر (مسلمانان) را به سخره میگیرد ولی ملکه انگلیس عنوان و نشان ویژهای به وی اهدا میکند. اما رابرت فیسک، روزنامهنگار و مستندساز مشهور انگلیسی که آمریکا و اسرائیل را مقصر فلسطین دانست و مستندهایی را درباره فعالیتهای لابی یهودی در غرب تهیه میکرد، در ایالات متحده و سایر کشورها از اینرو ممنوع شد که فعالیت ژورنالیستی وی تهدیدی برای روابط ایالات متحده و اسرائیل بود.
چند قرن پیش، پس از کنفرانس وستفالیا در غرب (دولت + ملت) جای دین را گرفت، وطن و ملت به جای دین به عنوان شاخصهای هویت انسانی تبدیل شدند. در گذشته اگر مردم به اسم مسلمان، مسیحی، بودایی و … شناخته میشدند با این معیار مردم به نامهای فرانسوی، هلندی، آمریکایی و دیگران تقسیم شدند. به این ترتیب ملی گرایی و منافع ملی به تدریج به درجه تقدس رسیده و حتی اکنون مردم هر کشوری آشکارا شعار میدهند که بیشترین ارزش برای مقدسات عقیدوی آنها نیست، بلکه محدودیتهای جغرافیایی و منافع ملی آنها مهمتر اند.
با حاکمیت این اندیشه، آزادی بیان بهطور کلی محدود شدهاست، و آن اینکه هیچ کس حق اظهار نظر علیه نظام حاکم را ندارد. مردم می توانند علیه خدا، پیامبر و مقدسات دینی -نعوذبالله- هر چیزی بگویند و بنویسند اما هیچ کس حق ندارد علیه منافع ملی، رهبران ملی و نمادهای ملی انتقاد جائز هم بکند. به عنوان مثال، در ترکیهی سکولار انتقاد از پیامبر اسلام در پرتو آزادی بیان به عنوان عمل جائز توجیه میشد اما انتقاد از مصطفی کمال آتاترک منجر به مجازات اعدام فرد میشد. اگر شخصی در کشوری به کتاب مقدس مردم خود توهین میکند سخن مهم نیست، اما اگر کسی پرچم کشور را به دیده خفت نگاه کند به عنوان سختترین مجرم با وی رفتار میشود.
پس آزادی بیان که حاکمِ تفکر ملت+دولت به پای وی زولانههای سنگین انداخت، بعد از آن این سخن از دولت و منافع ملی به دولت و مقامات دولتی سرایت کرد، تا جائیکه در بیشتر کشورها مقاماتی مانند پادشاه، رئیسجمهور یا رهبر نظامی به عنوان یک بت مقدس محسوب میشود که بالاتر از انتقاد است. بنابر این آزادی بیان به تیغ یک طرفه در دست دولتهای بدل شد که فقط شکم مخالفانشان را میبرند و اجازه نمیدهند کسی رخ این تیغ را به طرف آنها برگرداند.
سبب اینکه دولتها به کسی حق انتقاد اصولی و مؤثر را نمیدهند اما گاهی اوقات اجازه تظاهرات، شعار و فریاد را میدهند این است که به مردم فرصتی میدهند تا خشم خود را با استفاده از این روشها بیرون کنند. مقامات در طی این اعتراضات و تظاهرات انگشتان خود را در داخل گوشها قرار میدهند پس هیچ اعتراضی نتیجه قابل توجهی نداشته است. منفعت آن به حاکمان این است که خشم مردم را از بین میبرد و خطر تشدید خشونت را کاهش میدهد.
به طور خلاصه و فشرده اگر بگوئیم مردم نباید از آزادی بیان غربی راضی و خوشحال باشند، این پدیدهای نیست که به مردم سود برساند، بلکه تفکر حاکم غربی آن را به خاطر احترام به خود و بیاحترامی به دیگران طراحی کردهاست.
تنها پیامدهای آزادی بیان در افغانستان فحاشی، بیحجابی، تحریک تعصب و نفرت، توهین شخصی، ترویج دروغ و ترور شخصیتها است که با چشم سر میبینیم. اما برعکس، آزادی بیان و انتقاد به هدف اصلاح حاکمان و جامعه حق هر شهروند در چهارچوب نظام اسلامی میباشد.
این مطلب بدون برچسب(تکونه) می باشد.
لید بند دی.