نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
واژهٔ میهندوستی از جملهٔ عناوین عمیق و برجستهای است که نزد همهٔ انسانها با هر گرایشی و در تمام ادیان آسمانی، بهخصوص دین مقدس اسلام، مورد توجه بوده است. قداست و احترام ویژهای دارد. در آموزههای دینی به محبتداشتن و عشقورزیدن به آن سفارش فراوان شده است. عشق به وطن میلی طبیعی است که خداوند در روحوروان مخلوقاتش نهادینه کرده است؛ بهگونهای که حتی حیوانات هم به محل زیستشان گرایش غریزی دارند. دین اسلام به این میل و غریزهٔ فطری توجه و عنایت دارد؛ چنانکه ترک وطن و مهاجرت از آن را تنها در مواقع و شرایط خاص مطلوب میداند و پیشنهاد میدهد. از دیدگاه اسلام وطندوستی نباید جنبهٔ افراطی و منفی به خود بگیرد و بهتبع، موجب تبعیض گردد و انسانها را تحت عنوان ملیّتهای مختلف از یکدیگر جدا کند و روابط خصمانه و جنگهای خونین در میانشان به راه بیندازد؛ اینگونه وطندوستی در اسلام مذموم است. بسیاری از مردم در گذشته «حب الوطن من الإیمان» را حدیث میپنداشتند، حال آنکه محدثان آن را جزو احادیث موضوع شمردهاند: علامه ملاعلی قاری میفرماید: «وأما حدیث حب الوطن من الإیمان فموضوع.» و علامه صاغانی آن را در کتاب «موضاعاتش» ذکر کرده است. گذشته از اینکه این حدیث موضوع و قابل استدلال نیست، امروزه باتوجهبه اهمیت جغرافیایی یک کشور و درنظرداشت مردم آن، محبت و دوستی با هموطنان از مقتضیات ایمان محسوب میشود و خیانت به آنان خلاف نشانهٔ ایمان بلکه ضعف آن است. در ایام جوانی که مهاجر بودم و در غربت به سر میبردم، بارها این جملهٔ «حب الوطن من الإیمان» را شنیدهام و در بسیاری از مجالس و دورهمیهای مهاجران این جملات تکرار میشد. این تکرارشدن و یادآوریها بیانگر محبتی بود که در دل مهاجران موج میزد. در جوانی و ناپختگی کمتر به عمق وطندوستی، بدبختی و آوراگی پی میبردم، اما امروزه میفهمم چقدر وطندوستی مهم و آوراگی چقدر مخرب است و روی سرنوشت مردم یک کشور تأثیر سوء میگذارد. حس وطندوستی با حس همنوعدوستی بسیار نزدیک است و تقریباً از یک منبع آب میخورد. آرامشی که در وطن روحوروان آدمی را لمس و در بندبند وجودش جریان پیدا میکند، همانند حسی است که در نوعدوستی نهفته است. شاید بر مقتضای همین حس بود که پیامبراکرم صلیاللهعلیهوسلم هنگامی که چشمش به مکه افتاد، فرمودند: «ما أطیبُک من بلد و أحبک الی، ولولا أن قومی أخرجُونی منک ما سکنتُ غیرک» (ترمذی، ش/۳۹۲۶) «ای شهر مکه، هیچ سرزمینی محبوبتر و پاکتر از تو نزد من وجود ندارد و چنانچه قومم مرا بیرون نمیکردند، غیر از تو جای دیگری را برای سکونت انتخاب نمیکردم.» در روایتی دیگر با همین محتوا و با الفاظی ظریفتر و لطیفتر، عشق و علاقهٔ خودشان را به وطن و محل تربیتشان اظهار داشتهاند: «والله إنی أعلم إنک أحب بلاد الله الی قلبی، ولولا أن أهلک أخرجُونی منک ما خرجتُ» (الغزو الفکری، محمد عماره، ص: ۶۱) «ای مکه، به خدا قسم تو محبوبترین سرزمین خدا در دل من هستی و اگر باشندگان مکه مرا بیرون نمیکردند؛ هرگز تو را ترک نمیکردم.» بنابراین، چنین اظهار نظری ریشه در اعماق قلب انسان دارد و حسی است که هر فردی صاحب درک و شعور از آن مطلع است و قابل پنهانکردن و پوشاندن نیست؛ زیرا وطن انسان همانند مادر او است؛ انسان از هنگام تولد تا هنگام مرگ در آغوش آن آرام میگیرد. از وطنفروشی و از خیانت به وطن نفرت دارم. وطنفروشان را خائن به اسلام و وطن میدانم. این گفتهها را کسانی درک میکنند که طعم تلخ آوارگی را چشیده باشند. امروزه افسوس میخورم به حال کسانی که در خارج نشستهاند و به نام دفاع از وطن نسخهٔ آوارگی ملت را میپیچند و زیر نام احقاق حق ملت، برای انزوای ملت تلاش میکنند. در تاریخ پرفرازونشیب افغانستان ثابت شده است که خارجنشینان به ملت خدمت نکردهاند و هرگز نمیکنند، بلکه خیانت کردهاند و عادت همیشگیشان پیمودن همین مسیر است. آنان هیاهوی رسانهای به راه انداختهاند تا جایگاه خود را حفظ کنند نه اینکه دردی از دردهای دیرینهٔ ملت را درمان کنند. در دوران کنونی و آگاهی گستردهٔ مردمی، اشک تمساح ریختن برای ملت افغانستان آب در هاون کوبیدن است.
دیدگاهها بسته است.