نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
روایتی از دوازدهسال اخیر زندگانی ملا محمدعمر رحمهالله نویسنده: أحمد فال الدین مترجم: عبدالظاهر هروی ( این مردِ خراسانی را بسیار آزمودهام و ظاهر و و باطن آن را هم میشناسم و او به راستی «سنگِ زمین» است. (سخنِ امیر عباسیان؛ «ابراهیم الإمام» در بارهٔ ابومسلم الخراسانی امیر نظامی آن) شبِ چهارم از دسامبر ۲۰۰۱ […]
روایتی از دوازدهسال اخیر زندگانی ملا محمدعمر رحمهالله
نویسنده: أحمد فال الدین مترجم: عبدالظاهر هروی
( این مردِ خراسانی را بسیار آزمودهام و ظاهر و و باطن آن را هم میشناسم و او به راستی «سنگِ زمین» است. (سخنِ امیر عباسیان؛ «ابراهیم الإمام» در بارهٔ ابومسلم الخراسانی امیر نظامی آن)
شبِ چهارم از دسامبر ۲۰۰۱ در قندهار شب بسیار سردی بود. مردانِ صاحب لحیه با لباسهای گشاد و عمامههای سیاه در وسطِ اتاق بزرگی که با فرشهای رنگارنگ تزئین شده بود، نشستند و اسلحه را بهآغوش خود چسپانده و به دیوارهای اتاق تکیه دادند. بعضی از آنها به شانهزدن ریش با دست مشغول شدند و عدهی دیگر هم به اطراف زُلزده و در انتظار امیرالمومنین نشسته بودند. پس از دقایقی انتظار، مردی آرام اما دارای هیبت عجیبی وارد مجلس شد و با خونسردی تا انتهای مجلس پیشرفت. اسلحه را کنارش گذاشت و روی خود را به سمت افرادی کرد که دقیقاً میدانست هماکنون در ذهن آنها چه میگذرد. از ۷ اکتبر همان سال، ایالاتمتحدهٔ آمریکا، افغانستان را شبانهروز بمباران میکند و حکومتِ «امارتاسلامی» هم شروع به فروپاشی کرده است و به نظر برخی از رهبرانِ حکومتِ امارتاسلامی «مقاومت» و «جنگِ متقابل» اصلاً امکانپذیر نیست و باید تسلیم شد. البته این بزرگان بهخوبی با اخلاق رهبرشان ملامحمدعمر آشنایی داشتند و میدانستند که این مرد چقدر بر دیدگاه و نظرش قاطع است و در شدیدترین حوادث و اتفاقات ممکن، چقدر آرام به مسایل پیشآمده رسیدگی میکند. ملامحمدعمر پس از حمد و ثنای خداوندمتعال از همراهان خود پرسید که اوضاع و حالات کنونی را چگونه ارزیابی میکنید؟! همه سکوت کرده بودند و سکوت معناداری مجلس را فراگرفت. هیچیک از آن حُضّارِ تنومند و قوی حاضر نشد پاسخی بدهد؛ زیرا آمریکای خشمگین و خونخوار با تمام اسلحههای پیشرفتهٔ خود به سوی آنان آمده است و پشت آن نیروهای قدرتمند و مسلّح «ناتو» قرار دارد. در مقابل، آنها رهبرانِ گروه ضعیفی هستند که از بدوِ تاسیس مورد محاصره و تحریم قرار گرفتهاند. با بمباران شدیدِ آمریکا همهٔ عقاید و دیدگاهها متزلزل شده بود، جز اعتقاد و باور آنها به ثابتقدمی و استواری رهبرشان ملامحمدعمر رحمهالله! رهبری که هرگز از زاویهٔ مادی به مسایل و حوادث نمیاندیشید، بلکه از جنبهٔ معنوی به آنها نگاه میکرد و در پرتوی آن اقدام مینمود. پس از گذشت اندکی زمان «ملا نقیب» به خود جرئت داد و با لهجهٔ نرم با این استناد که آمریکا شبانهروز مردم را بمباران میکند و هیچکس توانایی مبارزه با آن را ندارد، رأی به «تسلیمشدن» داد و پیشنهاد کرد که بهتر است رهبرانِ طالبان «قدرت» و «حکومت» را به رهبران جهادی و قبیلهای واگذار کنند تا کشور را از ویرانیِ بیشتر در امان نگه دارند. تعدادی از شرکتکنندگان در جلسه میگویند که کلمات «ملا نقیب» طنابِ نجاتی بود که بهسوی آنها پرتاب شده و همینطور بیان آراء و افکار اکثرِ حاضران بود؛ زیرا انتخاب «اسلحه» و «جنگ» در چنان شرایطی اصلا منطقی نبود. ملامحمدعمر صاحب با وجود صحبتهای عاطفیِ قوی که خواستار تسلیم بود، طبق معمول، آرام به نظر میرسید؛ سپس چند سطری در مورد رأی «تسلیمشدن» توضیحاتی داد و آن را بهطور کلی رد کرد و ضرورتِ انتخاب راه «جهاد» را مطرح کرد و از تسلیمشدن در برابر متجاوزانِ غاصب بهشدت ناراحت شد و بدون اینکه فرصتی هم به اظهارنظر سایر افراد مجلس بدهد، گفت که اگر آمریکاییها توانستند وارد قندهار شوند، مجاهدین باید به کوهها، روستاها و بیابانها بروند و جهاد را ادامه دهند. این جلسه اضطراری بود و «خطر» هر لحظه تهدید میکرد و بمباران محل ملاقات امکانپذیر بود؛ زیرا ایالتمتحده به حملات خود ادامه میدهد و دربارهٔ مکانهای نشستوبرخواست رهبران طالبان اطلاعات و معلومات جمعآوری میکند. شرایط طوری حاکم بود که همه باید در زمانِ محدود و فضای بحرانی که هر لحظه امکان بمباران آمریکا بود، تصمیمِ سرنوشتسازی میگرفتند.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
دیدگاهها بسته است.